حمیدآقالوئی: داستان‌های کهن/ طنز 3

در ادامه تحقیقاتم در زمینه‌ی شعر و ادب پارسی به سراغ شعری آمده ام که می‌دانم همه‌ی شما در کودکی آن را شنیده اید.

حمیدآقالوئی: داستان‌های کهن/ طنز 3




گل همه رنگش خوبه، بچه زرنگش خوبه 

تو کتاب‌ها نوشته، تنبلی کار زشته

تنبل همیشه خوابه، جاش توی رختخوابه

پاشو پاشو صداش کن، از رختخواب جداش کن

بشور دست و رویش، شانه بزن به مویش

 

در ادامه تحقیقاتم در زمینه ی شعر و ادب پارسی به سراغ شعری آمده ام که می دانم همه ی شما در کودکی آن را شنیده اید. به راستی منظور شاعر از سر هم کردن این جملات چیست؟ آیا این داستان واقعی است یا زاییده تخیل نویسنده؟ پس بدون درنگ به سراغ تفسیر بخش به بخش آن می رویم:


گل همه رنگش خوبه؟

یعنی چی؟ یعنی 4 تا گل‌ فرهاد مجیدی به پرسپولیس با گل های دیگه فرق نمی کنه؟ شاعر اصلا گل های مسی به رئال رو دیده که این حرف رو زده؟ گل های اریک کانتونا چی؟...(از اتاق فرمان اشاره می کنند که منظور شاعر از گل این چیزهایی که من می‌گویم نیست. عه🤔 ). خب...( بچه ها گل آبی داریم🥺؟... بد شد که؟ الان استقلالی ها میان میگه ن بله گل آبی هم داریم. بابا شما هر وقت تونستید 5 بار پشت سر هم قهرمان لیگ بشید ادعا کنید. 6 تایی ها). راستی بچه ها می‌دونستید گل‌های آفتابگردون 🌻🌻🌻 هنگام صبح به سمت شرق می‌ایستند که آفتاب طلوع می‌کند و خورشید را در طول روز، هنگام حرکت در آسمان و تا زمان غروب دنبال می‌کنند؟ گل‌های آفتابگردان شب‌ها هم مجددا صورت خود را به سمت شرق برگردانده و آماده طلوع خورشید در روز بعد می‌شوند.(اطلاعات عمومی رو حال کردید؟). شاعر این جا نامحسوس میگه: پدر و مادرها؛ بچه ها همشون خوب هستند، دیدتان را در مورد خوب بودن عوض کنید. فرزند شما مهارت هایی دارد که دیگران ندارند.(آفرین حمید خودت هم به حرف شاعر گوش کن)


بچه زرنگش خوبه

این جا بین من و شاعر و پدر و مادرها و فامیل به شدت اختلاف نظر است. زرنگی یعنی چی؟ یعنی درس خواندن؟ یعنی خوب فوتبال بازی کردن؟ یعنی کارهای خونه کردن؟ یعنی حرف گوش کن بودن؟ یعنی آشپزی بلد بودن؟ یعنی خوب پول در آوردن؟ یعنی یه مهارت را بلد بودن؟ ...یعنی چی برادر. چرا ما رو بلاتکلیف می گذاری؟ از نظر من زرنگی یعنی مجموعه ای از مهارت های زندگی. زرنگ کسی است که بتواند گلیم خودش را از آب بیرون بکشد تا جایی که به دیگران لطمه ای نزند. ولی با توجه به ادامه شعر متوجه می شویم که احتمالا پسر شاعر صبح ها دیر از خواب پا می شده که شاعر از این موضوع شاکی بوده. از پسر شاعر پرس و جو کردیم. او گفت: من حتی آلارم موبایل را تنظیم می کردم اما خودم بیدار شده و خاموشش می کردم و می خوابیدم. او حتی این روش رو امتحان کرده بود که موبایل رو در آشپزخانه گذاشته بود ولی همه خانواده از صدای آن بیدار شده بودند الی خودش. او نمی دانست که چرا مثل بچه های مردم نمی تواند زود بیدار شود!


تو کتاب‌ها نوشته، تنبلی کار زشته

اولا خدا به سر شاهده من تا حالا این جمله رو تو هیچ کتابی ندیدم. دوما تازه من شنیدم تنبلی مادر اختراعات هست. شما به این بزرگوار کوالا نگاه کنید. 20 ساعت از 24 ساعت می خوابد. روزی 400 گرم برگ اکالیپتوس می خورد (اقتصادی هم هست) . آب هم نمی خوره طفلکی (کوالا به معنی آب نخور است. این بزرگوار آب مورد نیاز بدن رو از همون برگ های اکالیپتوس به دست میاره)....تازه همه هم دوستش دارند (رو نوشت به همه‌ی اولیا). من فکر کنم چند قرن پیش پدر و مادرها که نمی تونستند بگویند بسه دیگه تلوزیون رو خاموش کن یا بگویند چقدر سرت تو گوشیه یا... برای همین برای این که حال طرف رو بگیرند می گفتند تنبلی کار زشتی است پسرم/دخترم.


تنبل همیشه خوابه، جاش تو رخت‌خوابه

شاعر کجایی ببینی که بچه های سایت برخی اوقات از خستگی مطالعه، تو اتاق، تو پذیرایی، تو مهمونی، تو...خوابشون می بره. رخت خواب کجا بود برادر من؟ اینو همه می دونند، همه...(یادمه کوچیک که بودیم خودمون رو به خواب می‌زدیم که پدر و مادرها ما رو بغل کنند و به رخت خواب ببرند). این جا باید به شاعر احسنت گفت.چرا؟ چون زمان قدیم که تخت خواب نبود. از این ور اتاق تا اون ور اتاق رخت خواب و دشک و ملحفه و...پهن می کردند. بچه ها هم معلق زنان روی اون ها یا کشتی می گرفتند یا با متکا به قصد کشت همدیگر رو می زدند. یکی دو تا هم که نبودند...همگی بگید ماشالله، ماشالله...شاعر ما متاسفانه یک فرد تک بعدی به حساب می آمده چون فکر می کرده هر کسی زیاد می خوابه پس لزوما تنبل است و جاش توی رخت خوابه. اصلا هم اینطور نیست. الان بچه ها تو تخت خواب هم درس می خوانند


پاشو پاشو صداش کن، از رخت خواب جداش کن

خود شاعر این جا به صورت سوسکی اشاره می کند که مادر یا پدر که خودتون هم خواب هستید پاشید پاشید بچه ها رو بیدار کنید! و تنبلی نکنید. آخ آخ آخ یادم افتاد. بعضی روزها صبح ها که بلند می شدم لباس فرم مدرسه رو می پوشیدم و دوباره می‌خوابیدم. خدا وکیلی اون 5 دقیقه خواب برام کیفیت اچ دی داشت. قدیم ترها که غیر انتفاعی نبود که اگه بچه ها دیر برسند کاری به کارشون نداشته باشند، بلکه بچه ها یا باید مکتب خونه می رفتند (که اگر دیر می رسیدند فلک در انتظارشون بود) یا باید می رفتند سر زمین برای کمک.  اون وقت ها خبری از نازکشیدن مادر و پدرها نبود. اگر دیر پا می شدید دیگه اسب و قاطری هم نبود که شما را برساند. بچه ها قدیم ها کیفیت زندگی 128 بود. قدر بزرگ ترها رو بدونید...در نهایت کیفیت از رخت خواب جداشدن شما بستگی به اخلاق پدر شما دارد!. شاعر این جا به دلیل ترس از عواقب توصیه کرده که به هر قیمتی بچه رو از رخت خواب جدا کنید.


بشور دست و رویش، شانه بزن به مویش

همین جا بعد 24 سال یک اعترافی بکنم. جلسات هماهنگی کانون در دهه 70 روزهای فرد ساعت 6 صبح برگزار می‌شد. من سرباز بودم و به صورت پاره وقت به کانون، به عنوان پشتیبان می آمدم. فکر کنید از کودکی تا پایان زمان دانشجویی من ماه رو ندیده بودم!. صبح ها به سرعت بلند شده و برای این که از غرب تهران به شرق تهران، و به جلسات برسم، شستن دست و صورت که بماند، از حواس پرتی چند باری کیف پدرم رو هم اشتباه بر می داشتم...شاعر این جا به نکته‌ی ظریفی اشاره می‌کند: می گوید درست است که از خواب پاشدن سخت است ولی کافی است که یه آب به سرو صورت خودتان بزنید، خواب از سرتان خواهد پرید و آماده فعالیت روزانه خواهید شد. (آفرین به شاعر).

قصه ما به سر رسید، تنبلی به هیچ جا نرسید...


شوخی‌های کامنتی به انتخاب حمید آقالویی - 7 شهریور 1401                        

شوخی‌های کامنتی به انتخاب حمید آقالویی - 31 مرداد 1401                        

Menu