گفت‌وگوی حمید آقالوئی با اولیای سیدپارسا بوستانی رتبه 10 تجربی

مسلما مدیریت منزل دست همسرم می‌باشد؛ همسرم دانشجو و از طرفی شاغل هم هست

گفت‌وگوی حمید آقالوئی با اولیای سیدپارسا بوستانی رتبه 10 تجربی


 

به پارسا اعتماد داشتیم


لطفا خودتان را معرفی کنید

من سیدجعفر بوستانی، رشته مهندسی عمران خواندم و در حال حاضر در شرکت مشاور سازه‌های آبی در حال فعالیت هستم.

 من ناهید پیرهادی مادر پارسا هستم که در حال حاضر دانشجوی مقطع دکترای مهندسی آب دانشگاه ارومیه و شاغل در شرکت آب منطقه‌ای آذربایجان غربی هستم.

 

آقای بوستانی نقش همسرتان در کسب این موفقیت را چگونه توصیف می‌کنید؟

مسلما مدیریت منزل دست همسرم می‌باشد؛ همسرم دانشجو و از طرفی شاغل هم هست ولی با همه این مشغله‌ها در ایجاد آرامش، فضای مطمئن و ایجاد فضایی آرام در منزل برای مطالعه پارسا، نقش اساسی را داشت. من شاغل هستم و صبح از منزل خارج می‌شوم و عصر به منزل برمی‌گردم و در فرصت کمی که هست شاید بتوانم به‌صورت کلی به احوالات پارسا برسم. برای همین همسرم نقش پررنگ‌تری در همراهی پارسا داشت و دارد.

 

فکر می‌کنید مهم‌ترین ویژگی همسرتان که روی پارسا تاثیرگذار بود، چه ویژگی بود؟

همسرم فارغ‌التحصیل سال 82 بود. بعد از آن با تلاش که داشت کارشناسی ارشد را خواند و به‌عنوان یک فرد نخبه در وزارت نیرو به استخدام درآمد. به‌نظرم این تلاش همسرم در تحصیل خودش نوعی مشوق برای پارسا بود که بیاموزد. جالب این‌که همسرم بعد از 15 سال با تمام مشغله‌های کاری و خانه‌داری، دوباره عزمش را جزم کرد و در کنکور دکترا شرکت کرد و با کسب رتبه 6 در رشته منابع آب دانشگاه ارومیه قبول شد، همه این‌ها مشوقی بزرگ برای بچه‌ها بود که این عطش علم‌اندوزی را سرلوحه زندگی خودشان کنند. 

 

همسرتان با این همه مشغله چگونه فرصت درس‌خواندن پیدا می‌کردند؟ چگونه همه موارد زندگی را مدیریت می‌کردند؟

همسرم با انگیزه بود و فعل خواستن را صرف می‌کرد؛ همسرم یک مدیر کارآمد بود. با برنامه‌ریزی که برای کار و درسش، برای کارهای خانه و برای بچه‌ها می‌کرد می‌توانست با انرژی به همه امورات رسیدگی کند. یک مورد را هم بگویم که همسرم دو سال در مصاحبه آزمون دکتری رد شد اما ناامید نشد و دوباره برای سال سوم کنکور دکتری را شرکت کرد و بالاخره موفق شدند و الان هم در حال تهیه رساله دکترای خودشان هستند.

 

گفت‌وگوی حمید آقالوئی با اولیای سیدپارسا بوستانی رتبه 10 تجربی

خانم بوستانی نقش پدر پارسا در این موفقیت را چگونه توصیف می‌کنید؟

همان‌طور که همسرم گفتند با توجه به مشغله‌ای که داشتند، زمان کمی را در منزل به همراه بچه‌ها بودند اما ایشان فوق‌العاده پدری دلسوز هستند و بیشتر از من برای تفریح بچه‌ها وقت می‌گذاشتند. موقعی که پارسا 4 ساله بود پدرشان برایش کتاب می‌خرید و قصه می‌خواند. پارسا که بزرگتر شد این خرید کتاب ادامه داشت و پارسا را به خواندن ترغیب می‌کرد. علاوه بر کتاب خواندن تفریح پدر و پسر بازی‌های فکری مثل  سودوکو هم بود؛ پارسا در اول دبستان در مسابقات سودوکو شرکت کرد که به مراحل استانی هم رسید. همسرم در زمانی که در منزل بود وقت زیادی را با بچه‌ها می‌گذراند و در این وقت‌ها بود که شطرنج را هم به پارسا یاد داد. 

 

این ارتباط زمانی که پارسا بزرگ‌تر شد چگونه ادامه پیدا کرد؟

طبیعی است که با بزرگ‌ترشدن بچه‌ها نوع تعامل عوض می‌شود؛ پارسا در بیشتر مواقع وقتی به مشکل درسی می‌خورد، سوالاتش را از پدرش می‌پرسید و یا زمانی که احساس می‌کرد احتیاج به استراحت دارد، مثلا پارک برود یا شهر بازی، به‌سراغ پدرش می‌آمد که ایشان را همراهی کنند و همیشه پدرشان برای‌شان وقت می‌گذاشت. تا یک زمانی آقای بوستانی با تشخیص خودشان برای پارسا کتاب غیردرسی می‌گرفتند اما بعدها خود پارسا می‌توانست با تشخیص کتاب‌های مورد علاقه‌ش را بخرد. بیشتر روش خرید کتاب توسط پارسا آنلاین بود؛ نظرات سایر خواننده‌ها را در ابتدا می‌خواند و بعد نسبت به سفارش کتاب اقدام می‌کرد.

 

خانم بوستانی فکر می‌کنید کدام ویژگی پدر پارسا بیشتر روی پارسا تاثیرگذار بود؟

به‌نظر من آرام بودن و صبور بودن را پارسا از پدرشان به ارث بردند. من کمی عجول هستم که آقای بوستانی این ویژگی را ندارند. پارسا و پدرش هر دو بسیار منطقی هستند و بیشتر می‌توانند احساسات خودشان را کنترل کنند.

 

پدر پارسا:

یک مورد را اضافه کنم که من چندین سال است که عضو یک موسسه کتاب‌های صوتی و الکترونیکی هستم که پارسا هم به پروفایل من دسترسی دارد؛ در این پروفایل من 300 عنوان کتاب دارم که برخی را به همراه پارسا گوش کردیم. همه ژانری هم دارند؛ رمان، فلسفی، جامعه‌شناسی و حتی علمی. پارسا این کتاب‌ها را گوش می‌کند و گاهی اوقات به من هم پیشنهاد می‌دهد. یعنی می‌توان گفت من در کودکی به پارسا عناوین کتاب معرفی می‌کردم و الان پارسا به من کتاب پیشنهاد می‌دهد. پارسا اصلا تک بعدی نبود؛ درس می‌خواند، کتاب غیر درسی می‌خواند و ورزش هم می‌کرد.

 


خانم بوستانی پارسا خودخوان بود؟

پارسا از اول دبستان خودش درس می‌خواند و ما هیچ نگرانی از این بابت نداشتیم.

کارنامه‌های آزمون کانون را می‌دیدید؟

بله، افت و خیز پارسا کم بود اما در صورت افت علت‌یابی می‌کرد و به من توضیح می‌داد.

آقای بوستانی شما چه‌طور؟ کارنامه‌های آزمون پارسا را می‌دیدید؟

بله، من به همراه پارسا و به‌صورت حضوری به نمایندگی مراجعه می‌کردیم و کارنامه کاغذی را دریافت می‌کردیم. تک به تک به همراه پارسا سوالات دام‌دار را بررسی می‌کردیم؛ چرا اصلا در این دام افتاده؟ چرا با عجله جواب داده؟ چرا به این نکته توجه نکرده؟... تمام این موارد را در تحلیل آزمون مشخص می‌کرد و در دفترچه تحلیل آزمون ثبت می‌کرد. جالب بود با این کار آن اشتباه را در آزمون بعد نمی‌کرد  و ما رشدش را در آزمون بعد می‌دیدیم. این کار یعنی تحلیل آزمون باعث شد در آزمون‌های آخر سال اکثرا رتبه زیر 50 را کسب کند.

 

فکر می‌کردید پارسا این نتیجه را کسب کند؟

واقعیت من تا سال دهم این رتبه را متصور نبودم ولی در سال یازدهم وقتی نفر دوم تیزهوشان در مدرسه شد و آن تشویق و جشن مدرسه را که دید، باعث شد موتور تلاشش روشن شود و باعث شد با عزم بیشتری حرکت کند. در سال دوازدهم هم نفر اول مدرسه بود و همه این عوامل باعث شد انتظارات ما بالا برود

خانم بوستانی شما چه‌طور؟

وقتی رتبه‌های پارسا را در آزمون‎های سال دوازدهم دیدم، منم امیدوار شدم ولی باز نگرانی روز کنکور را داشتم؛ از کجا معلوم بتواند وضعیت خودش را حفظ کند و همین درصدها را در کنکور کسب کند و استرس نگیرد؟. البته استرس خودم را از پارسا پنهان می‌کردم.

 

پارسا در کنار مجموعه عواملی که پدرومادر گفتند و جدا از تلاشی که خودت داشتی، همراهی پدرومادر را چگونه توصیف می‌کنی؟ 

مهم‌ترین موردی که باید بگویم اینست که به من اعتماد داشتند و این اعتماد به من آزادی عمل می‌داد که به اهداف برنامه خودم برسم. فشاری به من وارد نمی‌کردند و نظرات خودشان را قالب پیشنهاد ارائه می‌دادند. در هر موردی حمایتم کردند و پشتیبان من بودند.

تو در منزل درس می‌خواندی و رها، خواهر کوچکت هم در خانه بود. با هم به مشکل برنخوردید؟

شلوغ‌بازی که درمی‌آورد ولی خیلی کم پیش می‌آمد که با هم به مشکل بربخوریم و این موارد مشکلی برای درس‌خواندن من پیش نمی‌آورد و رها رعایت می‌کرد. (رها اشاره می‌کند که من اصلا برادرم را اذیت نمی‌کردم).

 

پدر پارسا:

همین‌طور که عرض کردم من شاغل هستم؛ صبح می‌روم و دم غروب خسته به منزل می‌آیم. همسرم هم همین‌طور است و از طرفی درگیر رساله دکترای خودش هم هست. از همان ابتدا چون شاغل بودیم و در شهری زندگی می‌کردیم که پدرومادرمان پیش‌مان نبودند (ما اهل سلماس بودیم اما در ارومیه زندگی می‌کنیم) پارسا از کودکی یاد گرفت که مستقل بار بیاید، خیلی از کارها را خودش انجام دهد؛ مثلا در این سال‌های آخر یک بار هم نشد همسرم جاروبرقی بردارد و اتاق پارسا را تمیز کند چون خود پارسا این کار را انجام می‌داد. برنامه پارسا این بود که هر دو هفته بعد آزمون و قبل تحلیل آزمون به نظافت اتاق خودش رسیدگی کند. 

 

Menu