گفتوگو با رضا سالاری از برازجان
از رتبهی 9200 سال 93 تا رتبهی 294 سال 97
رضا سالاری در یک نگاه
شهر: برازجان (استان بوشهر)
رشتهی تحصیلی: تجربی
سال ورود به کانون: 92
سالهای عضویت در کانون: 5 سال، چهارم دبیرستان و 4 سال فارغالتحصیل
رشتهی قبولی در دانشگاه: پزشکی دانشگاه علوم پزشکی بوشهر
لطفاً خودت را معرفی کن.
من رضا سالاری اهل برازجان هستم. چند سال از درس دور بودم؛ اما از ابتدای مهر 96 دوباره شروع کردم به درس خواندن. با برنامهی راهبردی آزمونهای کانون پیش رفتم و به طور پوسته و بدون توقف تا کنکور از سطح پایین، ترازم را به 6800 رساندم و درنهایت بهترین نتیجهام را روز کنکور گرفتم و رتبهی 294 تجربی منطقهی 3 شدم و در حال حاضر دانشجوی پزشکی دانشگاه علوم پزشکی بوشهر هستم.
اینکه چند سال از درس دور بودی به خدمت سربازی هم رفتی؟
بله؛ من 5 بار کنکور دادم. دو بار آن به قبل از خدمت سربازی مربوط میشود. دو بار دیگر را هم در طول دورهی خدمت کنکور دادم. بار پنجم موفق شدم به هدفم برسم.
و اصلاً دلسرد نشدی؟
من دوست داشتم درس بخوانم و تلاش میکردم اما چون از برنامهی آزمونها جدا میشدم نمیتوانستم نتیجهی خوبی بگیرم و همین موضوع هم باعث میشد دلسرد شوم و بیشتر کمکاری کنم. وقتی به خدمت سربازی رفتم تازه متوجه شدم که چهقدر دلم برای کتاب و درس تنگ شده است و تازه قدر درس خواندن را دانستم. سال آخری که کنکور دادم تصمیم گرفتم دقیقاً با برنامهی آزمونها جلو بروم و دیگر برای درس خواندن اراده و انگیزهی لازم را پیدا کرده بودم.
سالهایی که کنکور دادی رتبههایت چه تغییراتی داشت؟
سال 93 رتبهام 9200 شد. سال 94 رتبهی 9600 را به دست آوردم. بعد به خدمت سربازی رفتم. وقتی برای بار سوم در کنکور شرکت کردم رتبهام 5700 شد.
خدمت سربازی اغلب بچهها را از درس دور میکند؛ ولی تو دلتنگ درسها شده بودی!
انگیزهی درونی زیادی برای پیشرفت دارم و این پیشرفت باعث آرامش من میشود. وقتی سال 94 رتبهام پیشرفت نکرد به خدمت سربازی رفتم. از شهریور تا آبان درس خواندم و بعد نتوانستم ادامه دهم؛ با این حال رتبهام 5700 شد و خیلی بهتر شدم. این موضوع انگیزهام را زیاد کرد که باز هم کنکور بدهم. من در جاهای مختلفی خدمت کردم اما همیشه کتابهایم با هم بود. کسی هم مرا جدی نمیگرفت اما دلسرد نشدم. سال 96 بدون آمادگی و با مطالعهی کم رتبهام حدود 9000 شد. کمی ناامید شدم اما به هر حال درس نخوانده بودم و انتظار بیشتری نداشتم. از شهریور 96 که خدمت سربازیام تمام شد به مدت یک ماه استراحت کردم و بعد دوباره از مهرماه درس خواندن را شروع کردم.
وقتی برای بار پنجم تصمیم گرفتی برای کنکور بخوانی این بار چه کار کردی؟
اول از همه در آزمونهای کانون ثبت نام کردم. برنامهی راهبردی را اساس کارم قرار دادم و کسانی هم بودند که برای برنامهریزی کمکم کردند. اوایل انرژی کافی برای درس خواندن نداشتم. مثلاً وقتی میخواستم درس زیست را بخوانم خیلی انرژیام را میگرفت و گاهی ناامید میشدم. درواقع این درس را از صفر شروع کردم اما در روز کنکور نمرهام 82 شد.
درس خواندن را با چند ساعت شروع کردی؟
هفتهی اول با 6 ساعت شروع کردم و از هفتهی بعد میانگین 11 ساعت در روز مطالعه داشتم.
اولین آزمون چه نتیجهای گرفتی؟
ترازم 6022 شد. تراز خوبی بود اما به این قانع نبودم و حتی ناراحت شدم. نگاهم رو به جلو بود و باعث شد تلاشم را بیشتر کنم. آزمون را دو نوع تحلیل کردم. یکی اینکه سؤالات را از لحاظ روحی روانی تحلیل کردم که در جلسهی آزمون چه اتفاقی افتاد یا به چه چیزی فکر میکردم که نتوانستم پاسخ درست بدهم. به همراه این دلایل اشتباهات علمیام را هم مینوشتم. بر اساس این تحلیل برنامهریزی دقیقتری انجام دادم تا برای آزمون بعدی آمادهتر باشم. آزمون بعدی ترازم 6700 شد و پیشرفت خیلی خوبی بود.
این پیشرفت حتماً نتیجهی رعایت یکسری اصول است. دقیقاً میدانی چهکار کردی؟
طوری برنامهریزی کردم که فقط مخصوص آزمون بعدی نبود و مرورهای بیشتری داشتم تا در آزمونهای بعدی هم مشکلی نداشته باشم. درواقع سرعتم را در درس خواندن زیاد کردم؛ درعوض مرورهای بیشتری را در برنامهام در نظر گرفتم. البته این روش را از یکی از مشاوران شنیده بودم و همین روش را ادامه دادم.
چه زمانی ترازت به اوج رسید؟
در آزمون بهمن ماه به تراز 7000 رسیدم و بهترین آزمونم بود؛ اما جالب است بدانید آزمون بعدی، بدترین تراز را کسب کردم و حدود 1000 نمره افت تراز داشتم. به این دلیل که جای مطالعهام را عوض کردم و وقتی متوجه شدم چهقدر تأثیر دارد دوباره به محل مطالعهی قبلیام برگشتم. در آزمون جمعبندی آخر کانون هم ترازم حدود 7000 شد. به هر حال بهترین نتیجهام را در کنکور گرفتم.
معمولاً عید که میشود ممکن است فضای تعطیلات، فرد را از درس خواندن دور کند. برای این دوره چه راهکاری داشتی؟
من یاد عید سال گذشتهام میکردم که در خدمت سربازی بودم. حالا در خانهام بودم و راحت میتوانستم درس بخوانم و برایم بهشت بود.
وقتی به دوران جمعبندی رسیدی وضعیت خوبی داشتی؟
ساعت مطالعهام کم شده بود اما همچنان به کارم ادامه میدادم و تا روز آخر هم درس خواندم.
از چه زمانی مطمئن شدی که میتوانی در رشتهی پزشکی قبول شوی؟
در بهمن و اسفند مثل بقیه ناامید شده بودم اما میدانستم که اگر ادامه دهم موفق میشوم. بعد از عید احساس کردم که دارم به هدفم نزدیک میشوم.
گفتی روز کنکور بهترین نتیجه را کسب کردی؟
یک هفته قبل از کنکور ساعت 9 شب میخوابیدم و ساعت 4 صبح بیدار میشدم. پدر و مادرم به خانهی برادرم میرفتند تا من بتوانم زودتر بخوانم و زودتر هم بیدار شوم. این کار را کردم تا برای جلسهی کنکور عادت کرده باشم. صبح روز کنکور انرژی خوبی داشتم و خودم را در جایگاه موفقیت میدیدم. با روحیهی خوبی در جلسهی کنکور حاضر شدم. وقتی پاسخ دادن را شروع کردم ادبیات و عربی طبق انتظارم بود و نمراتم 76 و 90 شد. دین و زندگی کمی چالشی بود و نمرهام 76 شد. زبان انگلیسی برایم سختتر از معمول بود و نمرهام 52 شد. عمومیها را بهموقع تمام کردم. در مورد اختصاصیها ریاضی کمی سختتر از معمول من بود و وقت کم آوردم. نمرهام 52 شد. برای زیست خیلی امیدوارم بودم و دوست داشتم بهترین نتیجه را بگیرم. من وقت زیادی برای این درس گذاشته بودم و در جلسهی کنکور هم بیشترین تمرکز را روی آن گذاشتم و در وقت استاندارد خودش پاسخ دادم و نمرهام 82 شد. فیزیک برایم سخت بود و نتوانسته بودم مباحثی را که خوانده بودم پاسخ بدهم. کمی روحیهام را تضعیف کرد. نمرهام 57 شد. در شیمی بدترین عملکرد را داشتم و نمرهام 45 شد. وقتی نمراتم را با کنکورهای سال 93 و 94 مقایسه میکنم خیلی اختلاف دارند.
برای درس زیست انتظار خاصی از خودت داشتی. کار خاصی برای این درس انجام دادی؟
در سال 94 نمرهام در زیست کمتر از 30 شد. در زیست باید برنامهریزی طولانیمدت داشت و نمیتوان راه صدساله را یکشبه رفت. باید برنامهریزی روزانه داشت و ناامید و دلسرد نشد. من به مرور زمان پیشرفت کردم و تقریباً بهمنماه بود که نتیجهی خوبی گرفتم. روشم به این صورت بود که سؤالات را تحلیل میکردم و سعی میکردم دلایل روانی و علمی اشکالاتم را پیدا کنم تا دیگر تکرار نکنم. بعد از آزمون از 4 بعدازظهر تا 9 شب تحلیل آزمونم طول میکشید. روز کنکور بهترین نتیجهی زیست را کسب کردم.
هر دانشآموزی ممکن است با درس خاصی چالش داشته باشد. تو چهطور؟
من از اول با درس شیمی مشکل داشتم؛ اما برایش وقت گذاشتم و نتیجههایم خوب میشد اما روز کنکور به دلایلی که مربوط به جلسهی کنکور بود، نتوانستم در حد معلوماتم نتیجه بگیرم. در عمومیها هم با درس عربی مشکل داشتم و پایهی ضعیفی داشتم. امسال مجبور بودم همهی درسها را به تعادل برسانم. اوایل خیلی اشتباه پاسخ میدادم اما نترسیدم و ادامه دادم و با اینکه معلم هم نداشتم درنهایت به حدی رسیدم که فکر میکنم الان میتوانستم تدریس کنم.
فکر میکنم همیشه در زندگی نیمهی پر لیوان را دیدهای. بعد از 5 بار کنکور دادن دانشجوی پزشکی شدی. این سختکوشی در خانوادهی شما هم ریشه دارد؟
پدرم خیلی پیگیر است. با اینکه مدرسه نرفته، سواد خواندن و نوشتن دارد. الگوی من پدرم بود. مادرم خانهدار است اما همیشه به فکر من بود و حمایتم میکرد.
گفتی که همیشه به پیشرفت علاقه داشتهای. این پیشرفت را تا کجا ادامه میدهی؟
من میتوانستم رشتهی دندانپزشکی را انتخاب کنم تا زودتر به نتیجه برسم؛ اما پزشکی جای پیشرفت زیادی برایم دارد و به دورههای تخصص فکر میکنم.
به عنوان سخن آخر دوست داری چه بگویی؟
اگر به چیزی از صمیم قلب باور دارند هر سختیای را برای آن تحمل کنند ارزش دارد. هیچ وقت نگذارند چیزی برایشان به حسرت تبدیل شود. برای رسیدن به علاقهی خود بجنگند و به هدف خود باور داشته باشند.
