قرابت معنايي
نه تنها پاسخ به پرسشهاي آزمونهاي ادبيات فارسي، که تمام زيبايي و لذّت ادبيات در درک معاني است. آشنايي با فضاي فکري و يادگيري آن چه بزرگي، حاصل عمر خود دانسته است، هدف و رسالت ادبيات بوده و هست. اگر بدانيم حافظ شيرازي، چکيده و خلاصهي يک مکتب فکري را در يک بيت شعر بيان کرده، اگر بدانيم اشعار خيّام همين امروز نقل مجلس ادبدوستان جهان است، و اگر بدانيم که بيتي از سعدي بر سر در سازمان ملل حک شده، اگر . . .
غالباً، آن چه در مبحث قرابت معنايي مضمون پرسشهاست، مفهوم اصلي و نهايي هر بيت است. براي فهم مضمون اصلي هر بيت، بايد ابتدا بيت را معني کرد.
1) در بيت «آبي که برآسود، زمينش بخورد زود / دريا شود آن رود که پيوسته روان است»، مضمون اصلي چيست؟
- «آسودن» يعني آسايش داشتن، راحت بودن آبي که آسايش پيدا کرد (و از حرکت ايستاد)، زمين، آن را در خود فرو ميبرد، امّا رودي که پيوسته روان و متحرّک است، عاقبت به دريا ميريزد (و رستگار ميشود) پس آن چه مضمون اصلي اين بيت است، تلاش هميشگي و هرگز نياسودن است.
2) مضمون اصلي بيت «زان که هرگز به جهد نتوان کرد / از کلاغ سياه، باز سپيد» چيست؟
- «جهد» يعني تلاش هرگز نميتوان با تلاش و کوشش، کلاغ سياه را به باز سپيد تبديل کرد.
- در معناي ديگر، اين بيت بيانگر اين است که انسان نااهل، هر قدر هم که تربيت شود، به انسان ارزشمندي تبديل نخواهد شد. پس مضمون اصلي اين بيت، اهميت اصالت است.
3) بيت «من مرغ طوفانم، نيانديشم ز طوفان / موجم، نه آن موجي که از دريا گريزد»، در وصف کدام صفت انساني سروده شده است؟
- نيانديشم: نميترسم، نگران نيستم من، مرغي هستم که به طوفان عادت دارد، پس از طوفان نميترسم و من مثل موجم، موجي که از دريا و سختيهاي آن فرار نميکند. آن چه اين بيت در وصف آن سروده شده، شجاعت و بيباکي است.
4) بيت «اگر پوسيده گردد استخوانم / نگردد مهرش از جانم فراموش»، بيانگر چه مفهومي است؟
- مهر: محبّت.
- بدن انسان پس از مرگ، تدريجاً ميپوسد، ابتدا قسمتهاي نرم بدن و سپس سختترين قسمتها: استخوانها اگر سالها از مرگ من بگذرد نيز، باز هم محبّت تو را فراموش نخواهم کرد. پس مضمون اصلي اين بيت، پايداري در عشق است.
5) بيت زير، بيت تخلّص يکي از غزلهاي حافظ است. مفهوم آن چيست؟
«از اين شعر تر شيرين، ز شهنشه عجب دارم / که سر تا پاي حافظ را چرا در زر نميگيرد»
- تر: لطيف، زيبا / زر: پول، سکهي طلا شاهان گذشته، به همان ميزان که شعري را زيبا ميديدند، به شاعران سکهي طلا ميدادند. شعر من آن قدر لطيف و شيرين است که از شاهنشاه تعجب ميکنم که چرا سرتا پاي من را پر از سکهي طلا نميکند. مضمون اصلي اين بيت، زيبايي شعر حافظ است.
و به درستي که شعر حافظ و سعدي و خيام و . . .، ارزشي بيش از سکههاي طلا دارد. ارزشي که باعث جاودانگي شعر و شاعر شده و هنوز که هنوز است از همه قشر و همه نوع، سعدي و خيام ميخوانند و «شعر حافظ» از بر ميکنند.
«همواره کوشا بودن»، «اهميت اصالت»، «شجاعت» و «پايداري در عشق»، از نکاتي هستند که بزرگان گذشتهي ما براي بيان زيباتر، از طريق شعر و ادب به ما گوشزد کردهاند. اگر شعر و ادب را بدانيم، اگر لذّت ادبي را درک کنيم.
