نام و نام خانوادگی: امیرحسین قبادی
مقطع و رشته: نهم
نام شهر و استان: تهران
سال های کانونی: سال اول

مصاحبه گر: امیرسینا اشکبار
آیا در آزمونهای کانون غیبت داشتید؟ دلیل شما برای عدم غیبت در آزمونها چه بود؟
هرگز. حضور در هر آزمون برای من یک اصل غیرقابلچشمپوشی بود. حتی در روزهایی که گمان میکردم آمادگی کامل ندارم، با خود عهد بسته بودم که فرصت ارزیابی را از دست ندهم. هر آزمون دریچهای بود به سوی شناختی عمیقتر از خودم؛ گنجینهای از درسهایی که تنها در میدان آزمون واقعی قابل کشف بودند.
پیوستگی در آزمونها چگونه باعث پیشرفت شما شد؟
این پیوستگی، سنگ بنای نظم بیچونوچرای من شد. مانند قطاری که با سرعت ثابت و برنامهای دقیق به پیش میرود، من نیز با هر آزمون، یک ایستگاه جدید از پیشرفت را پشت سر گذاشتم. تحلیل هر کارنامه، چراغ راه مراحل بعدی بود و این تداوم، مسیرم را از تاریکی تردید به روشنی اطمینان هدایت کرد.
آیا در آزمونهای مشابه پارسال شرکت میکنید؟ اگر بله، انگیزهتان چه بود؟ چه دستاوردی داشتید؟
بله، و این کار را یک سرمایهگذاری استراتژیک میدانستم. میخواستم در فضایی کاملاً شبیهسازی شده، نه تنها دانش که توان روانی و مدیریت ذهنم را محک بزنم. این تجربه گرانقدر، امروز به من آرامشی مثالزدنی داده است؛ آرامشی که ریشه در آمادگی و اشراف کامل بر مسیر دارد.
مطابق برنامهی راهبردی حرکت میکردید؟ چگونه برنامهریزی میکردید؟ برنامهی مدرسه و آزمونها هماهنگ بود؟
برنامه راهبردی کانون، برای من بیش از یک جدول زمانی ساده بود؛ یک نقشه راه استراتژیک بود که هر گام را هدفمند میساخت. من این نقشه را با برنامه مدرسه در هم میتافتم و هر هفته، طرحی نو در میانداختم که در آن هیچ ساعتی به باد فراموشی سپرده نمیشد. این هماهنگی، چرخهای روان و قدرتمند را برای حرکت من ایجاد کرد.
نقاط قوت شما کدام درسها بودند؟ روش مطالعه آنها را توضیح میدهید؟
در علوم و ریاضی عملکرد بهتری داشتم. در علوم، به جای حفظ طوطیوار، به دنبال ایجاد شبکهای از مفاهیم مرتبط رفتم؛ گویی درخت دانشی میکاشتم که هر شاخهاش به دیگری پیوند میخورد. در ریاضی، فلسفه من "تسلط از طریق تکرار هوشمندانه" بود؛ پس از درک هسته مفهومی هر مبحث، با انبوهی از تستهای زماندار، آن را به مهارتی نهادینه و خودکار تبدیل میکردم.
دفتر برنامهریزی داشتید؟ چه کمکی میکرد؟
دفتر برنامهریزی من، تنها یک ابزار نبود؛ نقشه گنج موفقیت من بود. این دفتر به من آموخت که زمان، گرانبهاترین سرمایه من است و هر خطی که در آن مینوشتم، در واقع دارایی آیندهام را ثبت میکردم. نگاه کردن به صفحات پر شده از برنامههای انجام شده، حس رضایت و انگیزهای به من میداد که با هیچ چیز دیگری قابل مقایسه نبود.

مهمترین چیزی که از کانون یاد گرفتید؟
کانون به من آموخت که موفقیت، یک استراتژی است، نه یک تصادف. من یاد گرفتم که چگونه فکر کنم، چگونه برنامه بریزم و چگونه هر شکست را به پلهای برای صعود تبدیل کنم. بزرگترین درس، کشف "فرمول شخصی موفقیت" خودم بود؛ فرمولی که در آن سختکوشی، نظم و خردمندانه درس خواندن، با هم ترکیب میشدند.
تکنیکهای مدیریت زمان را تمرین و استفاده میکردید؟
قطعاً. این تکنیکها تبدیل به عادات روزانه من شدند. من زمان را به قطعات طلایی تقسیم میکردم و برای هر قطعه، ماموریتی مشخص تعریف میکردم. این کار نه تنها بازدهی مرا چند برابر کرد، بلکه فضای ذهنیام را از آشفتگی نجات داد و آرامش عمیقی برایم به ارمغان آورد.
در چه درسهایی با تغییر روش، تغییر رادیکال داشتید؟ روش مطالعه این درسها را توضیح میدهید؟
در درس علوم، یک تحول اساسی را تجربه کردم. من از روش سنتی "خواندن و به خاطر سپردن" فاصله گرفتم و به سوی "پرسشگری و کشف رابطهها" حرکت کردم. برای هر پدیده، دنبال "چرا" و "چگونه" میگشتم و مفاهیم را در قالب نقشههای ذهنی و نمودارها سازماندهی میکردم. این تغییر نگرش، درس علوم را از یک درس حفظی به یک ماجراجویی هیجانانگیز تبدیل کرد.
از چه منابع کانون استفاده میکردید؟ ویژگیهایشان چه بود؟
کتابهای آبی و سهسطحی، دو بال پرواز من بودند. کتاب آبی، با درسنامههای شفاف و تستهای پایهای، بنای محکمی برای فهمم ساخت. کتابهای سهسطحی، با چیدمان هوشمندانه سوالات از ساده به پیچیده، مرا به چالش کشیدند و مرزهای تواناییام را گسترش دادند. پاسخهای تشریحی جامع این کتابها، مانند یک معلم خصوصی همیشه در دسترس بود.

چرا کانون را انتخاب کردید؟ چگونه آشنا شدید؟ آیا کسی از خانواده یا بستگان عضو کانون بود؟
هیچ یک از اطرافیانم در کانون نبودند. انتخاب من، حاصل تحقیق و شهود شخصی بود. پس از مقایسه، به این نتیجه رسیدم که کانون، تنها مجموعهای است که علم برنامهریزی و هنر ارزشیابی را در هم آمیخته و سیستمی یکپارچه و قابل اعتماد ارائه میدهد.
نقش خانواده، بهویژه پدر و مادر در این سالها چگونه بود؟
خانوادهام، ستونهای خاموش و استوار موفقیت من بودند. آنها نه با فشار، که با ایجاد فضایی سرشار از امنیت و اعتماد، بستری فراهم کردند تا من با تمام تمرکز بر روی هدفم پرواز کنم. مادرم، گاهی با یک چای ساده در سکوت شبهای مطالعه، بیشترین حمایت را از من میکرد.
به نظرتان مهمترین ویژگی مثبت شما چه بود که باعث شد به اینجا برسید؟
تابآوری و ذهنیت رشد را مهمترین ویژگی خود میدانم. من هر مانع را نه یک پایان، که یک معما دیدم که حل آن مرا قویتر میکند. این باور که "من میتوانم بهتر شوم"، موتور محرکه من در سختترین لحظات بود.
پیشنهادی به کانون دارید؟
با کمال سپاس از تمام خدمات بینظیر کانون، پیشنهاد میکنم دورههای کوتاهمدت "مهارتهای ذهنی برای موفقیت" (مانند مدیریت استرس، تکنیکهای تمرکز و تقویت حافظه) نیز به صورت وبینار یا جزوات کاربردی به مجموعه ارزشمند برنامههای کانون افزوده شود تا دانشآموزان علاوه بر آمادگی علمی، از آمادگی روانی کامل نیز برخوردار گردند.
