داستان مجتبی دلیر: از بی‌خوابی تا بیداری ونقش خواب در موفقیت

خواب، مکمل درس خواندن است، نه دشمنش. اگه می‌خواهید فردا تست بزنید و گزینه درست رو ببینید، بگذارید مغزتان برایتان کار کند.

داستان مجتبی دلیر: از بی‌خوابی تا بیداری ونقش خواب در موفقیت

 نام و نام خانوادگی : مجتبی دلیر

پایه: دوازدهم تجربی  

شهر و استان: سمنان

میانگین تراز: 4750  

معدل:  16.83  

سال‌های حضور در کانون: ۱ سال  

تعداد آزمون شرکت کرده: ۲۲ آزمون

شغل پدر:آزاد 

شغل مادر آزاد  

 

چه مشکلی با خواب و بیداری داشتید؟

وقتی خواب رو قربانی می‌کردم، فکر می‌کردم دارم می‌جنگم

تا همین چند ماه پیش، شب‌ها ساعت ۲ یا ۳ می‌خوابیدم. بعضی وقتا حتی تا ۴ هم بیدار می‌ماندم. فکر می‌کردم دارم وقت را «می‌گیرم»، دارم «از شبانه‌روز استفاده می‌کنم».  

کتاب های زیست و شیمی رو میگذاشتم روی تخت، چراغ خواب را کم می‌کردم و فکر می‌کردم دارم «شبانه‌روزی» می‌خوانم.  

 

اما نتیجه‌ش چی بود؟  

صبح‌ها ساعت ۷ بیدار می‌شدم، سر کلاس آنلاین چشم هایم بسته بود، معلم که سوال می‌پرسید، انگار صدایم در گلو گیر کرده بود.  

تست می‌زدم، گزینه‌ها در ذهنم محو بودند.  

زیستی که شب قبل خوانده بودم، فردایش یادم نمی آمد حتی اسم فصلش را.   

ترازم روی۴۷۰۰ ثابت ماند. مثل اینکه یک دیوار جلوی پایم کشیده شده باشد.

 

چه اتفاقی باعث شد که احساس کنید روشتان اشتباه است؟

نقطه‌ی اوج: یک آزمون که همه‌چیز را خراب کرد. یک آزمون کانون بود، زیست‌شناسی.  شب قبلش تا ۳:۳۰ بیدار بودم، فصل ۴ را می‌خواندم.  صبح رفتم آزمون، سوال ۱ رو خواندم، نفهمیدم، سوال ۲ رو خواندم، انگار فارسی برایم یک زبان جدید بود. آن روز فقط ۸ درصد زیست زدم.  ۸ درصد! آمدم خونه، خوابیدم. ساعت ۴ بعدازظهر بیدار شدم.  همان  موقع بود که فهمیدم:  «دارم با بی‌خوابی، باخت را به خودم تحمیل می‌کنم.»

 

چگونه در صدد تغییر برآمدید؟

یک مشاور، یک جمله، یک زلزله! رفتم پیش مشاورم در کانون.  گفتم: «من وقت ندارم بخوابم، برنامه‌ام سنگین است.»   او بدون اینکه حتی سرش را بالا بیاورد گفت:  «تو وقت نداری که نخوابی.»  

آن جمله مثل زلزله بود.  فهمیدم دارم با یک اصل بیولوژیک می‌جنگم.  مغز من نیاز دارد تا شب، اطلاعات را در حافظه بلندمدت بچیند.  من داشتم این فرصت را از مغزم می‌گرفتم.

 

از چه زمانی شروع به تغییر کردید؟

شروع تغییر: ساعت ۱۰ شب، خاموش!

اولش سخت بود.  عادت داشتم شب ها بیدار باشم.  اما گفتم «یک هفته امتحان می‌کنم، فقط یک هفته.»  ساعت ۱۰ شب گوشی تلفن همراه را میگذاشتم  رو حالت پرواز و چراغ را خاموش می‌کردم.  صبح ساعت ۵ بیدار می‌شدم.  اولین روز، ساعت ۵ که زنگ خورد، انگار دارن کابوس بود.  اما رفتم سراغ خواندن زیست شناسی.  خواندم، فهمیدم، به یادم ماند! همان روز رفتم مدرسه، معلم زیست سوال پرسید، جواب دادم. در آن لحظه فهمیدم:  «خواب درست و مناسب دارد برای من کار می‌کند، نه علیه من.»

 

نتیجه ی تغییر را چگونه ارزیابی کردید؟

نتیجه‌ی یک ماهه: تراز ۴۷۰۰ ماند، اما تمرکزم ۲ برابر شد. ترازم هنوز ۴۷۰۰ بود، اما دیگه آن رکود تموم شده بود. تست می‌زدم، اما گزینه‌ها واضح بودند.   زیستی که می‌خواندم، فردایش هم یادم بود.   دیگر شب ها نگران نبودم که «فردا یادم می‌رود یا نه».  

چون می‌دانستم مغزم شب قبل هماهنگ کرده است.  

یک آزمون بعد، تراز رفت ۴۹۰۰ روی  و دو آزمون بعد رویی 5100 . خوشحالم که راهم را پیدا کرده ام و دیگر خواب را قربانی نمی کنم چون اولین باری بود که احساس کردم دارم رشد می کنم و فقط دویدن در کار نیست. 


توصیه ای به دانش آموزان برای تنظیم خواب دارید؟

به بچه‌هایی که دارند این متن رو می‌خوانند می‌گویم: اگر الان ساعت ۱۲ شب یا ۱ بعد از نصف‌شب است و دارید این متن را می‌خوانید،  گوشی تلفن را کنار بگذارید و بخوابید.  مغزتان منتظر است تا اطلاعات امروز را مرتب کند.  به مغزتان فرصت بدهید.  

خواب، مکمل درس خواندن است، نه دشمنش. اگه می‌خواهید فردا تست بزنید و گزینه درست رو ببینید،  بگذارید مغزتان برایتان کار کند.

مطالب مرتبط

Menu