ما راه میرویم، غذا میخوریم،دستهایمان را میشوییم و مینشینیم و روزهایمان را اینگونه میگذرانیم. اگر در این حرکات،آگاهی باشد به نوعی به هستی خویش و زمانی که راه بروی و آگاه به راه رفتن خود باشی،آغاز روشنشدگی توست. ما باید به زندگی خلاقانه بازگردیم و نسبت به ظرایف افکار، احساسات و رفتارمان آگاه شویم. زمانیکه غذا میخوریم باید از لذت واقعیت خوردن خوشی آگاه باشیم. آگاهی به هستی،اولین گام روشنشدگی است!
چراغ آگاهی را روشن کن و سایههای توهم را دور کن. تو هر روز راه میروی، دستهای خود را میشویی، اما به رفتار خود آگاه نیستی. از همین موارد ابتدایی و رفتارهای ساده شروع کن. اگر بخواهی به فراشناخت برسی، با این دانشهای قرضی راهی به جایی نمیبری. تمام هستیات را ابزار شناخت کن. اندیشه، بخشی از معمای هستی توست. دل، جزئی از راه درک هستی توست.
باید از حرف زدن، دست برداری. باید یاد بگیری که ابتداییترین کارها را با آگاهی انجام بدهی و آن را راهی برای خودشناسی خود بدانی. به هستی رفتار خود آگاه باش. جارو کردن، چایی آوردن و ظرف شستن، تمرینی است برای تجربه واقعیتها. در را آهسته باز کن، تا به انجام این عمل آگاه باشی. تو هزاران افکار، احساسات و رفتار ظریف داری که آنها را نمیشناسی.
واقعیت را باید زندگی کرد . توصیف واقعیت تو را به جایی نمی رساند فقط راهنمای تو برای تجربه واقعیت باشد .