قسمت دوم تلاش:
در مقالهی اول در مورد شناخت هدف صحبت کردیم. در این مقاله میخواهیم در مورد تلاش برای رسیدن به هدف صحبت کنیم. برای مثال خرید خودرو را در نظر بگیرید؛ هزینهای که باید برای خرید یک خودرو فولآپشن پرداخت کنید خیلی بیشتر از هزینهای است که باید برای یک خودرو معمولی پرداخت کنید. شما برای خرید یک خودرو فولآپشن باید مقدار بیشتری پول پرداخت کنید و متناسب با آن سعی میکنید اگر شغلی دارید اضافهکار بیشتری انجام دهید، هزینههای شخصی را پایین بیاورید یا حتی هزینههای خانواده را کاهش دهید. شما مدتی تلاش میکنید و هزینهی آن را پرداخت میکنید تا به هدفتان برسید. برای خرید ماشین هزینهای که باید پرداخت کنید مالی است اما هزینه کردن همیشه مالی نیست. بعضی اوقات هزینه کردن ذهنی است، فکری است یا حتی جسمانی است؛ بنابراین شما باید متناسب با هدفتان هزینهی آن را پرداخت کنید. باز هم برمیگردیم به انتخاب هدف. شما باید بدانید که چه میخواهید و متناسب با آن تلاش کنید تا به هدفتان برسید. مثلاً اگر شما بدانید مهندسی کامپیوتر یک دانشگاه معتبر را میخواهید یا مهندسی برق آن دانشگاه را، در این زمان میدانید که برای رسیدن به مهندسی کامپیوتر باید به طور مشخصی تلاش کنید و برای رسیدن به رشتهی مهندسی برق طور دیگر. شاید اصلاً با توجه به دانشگاه مورد نظر و احتمالات نزدیک نیاز نباشد شما به تراز 7000 یا 8000 فکر کنید. متناسب با هدفتان شاید بتوانید با تراز 5500 نیز در دانشگاه دلخواهتان قبول شوید. یا حتی دانشگاه با دانشگاه میزان تلاش شما میتواند متفاوت باشد. مثلاً دانشآموزی که فیزیوتراپی هدف اوست، نیاز نیست به اندازهی دانشآموزی که پزشکی میخواهد تلاش کند و برعکس دانشآموزی که پزشکی میخواهد نباید به اندازهی دانشآموزی که فیزیوتراپی میخواهد تلاش کند. اگر هدفگذاری منطقی، معقول و قابل دسترسی داشته باشید آنگاه راحتتر میتوانید برای رسیدن به آن تلاش کنید. به عبارت دیگر میزان تلاش مورد نیاز برای رسیدن به یک هدف مشخص را میدانید و میتوانید خیلی بهتر تصمیم بگیرید.
