خودم را شکست دادم

اولین امکاناتی که داشتم پشتیبان و خانواده‌ام بود که می‌توانستم تجربیات خوبی از آن‌ها یاد بگیرم؛ تجربیاتی که در مدت چندین سال به دست آورده بودند و من می‌توانستم به راحتی از آن‌ها استفاده کنم.

خودم را شکست دادم

من از ابتدای تابستان و زمانی که در آزمون‌های برنامه‌ای کانون ثبت نام کردم می‌خواستم امسال ترازم را بالا بیاورم و بهترین نتیجه را بگیرم اما بعد از چندین آزمون متوجه شدم با هدفم خیلی فاصله دارم و هر کاری می‌کنم و تلاش و مطالعه می‌کنم به هدف مورد نظرم نمی‌رسم.

از اوایل شهریور اشتیاقم را از دست دادم و برای هدفم تلاش نکردم. هر چه جلوتر می‌رفتم از خودم بیش‌تر ناامید می‌شدم و احساس می‌کردم که واقعاً از نظر هوشی با دوستان و اطرافیانم خیلی فاصله دارم. بعد از دومین آزمون شهریور با خودم تصمیم گرفتم که امکانات و استعدادهایم را روی یک برگه بنویسم و در مقابل آن هم نقاط ضعفم را بنویسم.

این کار را به بهترین شکل انجام دادم و اولین چیزی که نظرم را به خود جلب کرد دیدن امکاناتی بود که تا آن وقت از آن‌ها غافل بودم. اولین امکاناتی که داشتم پشتیبان و خانواده‌ام بود که می‌توانستم تجربیات خوبی از آن‌ها یاد بگیرم؛ تجربیاتی که در مدت چندین سال به دست آورده بودند و من می‌توانستم به راحتی از آن‌ها استفاده کنم. بعد از مشورت با خانواده‌ام فوراً با پشتیبانم تماس گرفتم و زمان مشاوره را تعیین کردیم. وقتی رفتم متوجه خودخواهی خودم شدم. من برنامه‌ی راهبردی را داشتم؛ یعنی مسیر راه برایم مشخص بود. برنامه‌ی درسی هفتگی را هم با پشتیبانم نوشتیم. منابع مطالعاتی از کتاب‌های دوسالانه و آبی، زرد عمومی و اختصاصی، اشتباهات متداول و دفتر برنامه‌ریزی و کتاب خودآموزی را هم داشتم، اما بلد نبودم که چه‌طور باید همه‌ی این منابع را در کنار هم استفاده کنم که هم وقت‌گیر نباشد و هم به درس‌های مدرسه و برنامه‌‌ی آزمون‌هایم برسم. گاهی یک‌سری اشتباهات کوچک خللی بزرگ در کار و مطالعه‌مان ایجاد می‌کند. پشتیبانم روش به‌کارگیری این منابع در کنار هم را به من آموزش داد و یاد گرفتم که هر ابزاری را کجا و چه زمانی استفاده کنم. آخرین آزمون شهریور 500 نمره افزایش تراز داشتم و از این بابت خیلی خوشحال بودم. به معجزه‌ی خواستن توانستن است پی بردم. از آن زمان تا کنون با بهره‌گیری از مشاوره‌های پشتیبانم، امکانات و استعدادهایم و تثبیت نقاط قوت و تقویت نقاط ضعف ترازم به 6000 رسیده و متوجه شدم برای رسیدن به هدفم اول باید بر هدفم متمرکز شوم و راه‌های رسیدن به هدف و موانع پیش رو را بشناسم و بررسی کنم. از برنامه‌ی راهبردی جدا نشوم و مطابق با برنامه مطالعه کنم. برای هر آزمون هدف‌گذاری کنم. در این مسیر از مشاوره‌ها، منابع مطالعاتی، استعداد و امکاناتی که دارم به نحو احسن استفاده کنم و هر بار از اشتباهات خودم درس بگیرم و آن‌ها را تقصیر معلم و دوستان و... نیندازم. حالا دیگر بدترین کلمات برایم این‌هاست:

"نمی‌دانم، نمی‌توانم، نمی‌شود"

Menu