در این مطلب میخواهیم امکان شناخت بعنوان یکی از توانایی انسان را بررسی کنیم و بیشتر درباره معرفت شناسی بدانیم.
امور محسوس اموری هستند که با حواس ، دستگاه ها و ابزار قابل درک میباشند (مثل ستارگان ، امواج ، ... )
امور نامحسوس موجودات غیرمادی هستند که نه با حواس و نه هیچ ابزاری که با حواس کار میکنند، قابل درک و مشاهده نمیباشند (مثل روح )
** رفتار ما دربرابر پدیده های پیرامون خود: شناسایی -> ارتباط گرفتن -> استفاده
# توانایی شناختن یکی از ویژگی های انسان است ، رفتار ما دربرابر افراد و اشیا پیرامون نشان از این توانایی است.
* دامنه شناخت و تفکر ما: مسائل محسوس و پیرامونی + موجودات نامحسوس و جهان مجرد (درباره آنها نظر و باور نیز داریم)
* افزایش تدریجی شناخت: در ابتدای تولد چیزی نمیدانیم (مغز در دسترس بدون ذهن) -> آموختن و یادگیری -> آشنایی تدریجی با پدیده های جهان
1/ محدودیت شناخت ما با وجود گستردگی شناختمان از جهان و خود (علم به وجود حقایق ناشناسی که از آن بی اطلاعیم)
2/ تفاوت شناخت افراد با یکدیگر
3/ امکان صحیح یا خطا بودن شناخت ها
4/ آگاهی به شناخت و تلاش برای کشف درستی یا نادرستی باورهای خود و دیگران
5/ توانایی آموزش و انتقال یک یا چند شناخت به دیگران
I-> نشان از توانایی انسان در شناخت و وجود امکان شناخت
# تامل درباره مسائل مربوط به شناخت + طرح پرسش هایی در این زمینه (پرسش های جدی و جدید + ظهور دیدگاه های گوناگون) => شکل گیری شاخه مستقل(معرفت شناسی / نظریه معرفت)
معرفت شناسی -> بخشی از فلسفه که به پدیده شناخت میپردازد (فیلسوفی که درباره موضوعات اساسی میاندیشد، درباره اندیشیدن و شناخت نیز دیدگاهی دارد)
فیلسوفانی که درباره معرفت بشر نظر داده اند: افلاطون و ارسطو (یونان باستان) / ابن سینا ، شیخ اشراق ، ملاصدرا ، علامه طباطبایی (دوره اسلامی) / دکارت ، هیوم ، کانت ( دوره جدید اروپا)
** ((کانت)) فیلسوف قرن 18 آلمان -> توجه ویژه به شناخت -> رشد شاخه معرفت شناسی فلسفه و پرداختن فیلسوفان بیشتری به آن
# چیستی معرفت #
معنا و مفهوم معرفت و شناخت روشن است و نیازی به تعریف ندارد / معرفت همان دانستن و آگاهی نسبت به چیزی است.
# امکان معرفت #
امکان شناخت نیز بسیار روشن است و باتوجه به رفتار خود نسبت به افراد و پدیده ها بر آن واقف میشویم.
سوفیست ها -> مغالطه کاری و حق جلوه دادن امور باطل -> انسان توانایی رسیدن به حقیقت و علم مطابق واقع را ندارد.
گرگیاس (سوفیست) توانا در فن سخنوری : ( 1/چیزی وجود ندارد 2/اگر چیزی وجود داشته باشد انسان ابزار و توانایی شناخت آن را ندارد 3/اگر هم قابل شناخت باشد نمیتواند آن را منتقل کند و بیاموزد )
* ممکن است انسان در مسیر خود گاهی در توانایی خود برای شناخت برخی امور شک کند (مثلا آبا من میتوانم به همه اسرار مغز پی ببرم؟!) ؛ این با شک در امکان اصل شناخت متفاوت است...
شکاکیت مطلق : شک در اصل دانستن و همه دانسته ها -> این مسئله غیرممکن است و تناقضی است که این دیدگاه را با شک مطلق ناسازگار میسازد !
وجود اشتباه در شناخت به معنای ناتوانی نیست -> تلاش مستمر بشر برای درک خود و جهان پیرامون -> پیشرفت در دانش -> دلیلی بر توانایی بشر برای دستیابی به معرفت
این پیشرفت به 2 صورت انجام میگیرد :
1/ حل مجهولات و دستیابی به اطلاعات جدید (گشودن شاخه های جدید دانش)
2/ پی بردن به اشتباهات گذشتگان و تصحیح آنها (تکمیل و تصحیح دانش گذشتگان) -> مانند نظریه گردش خورشید به دور زمین که توسط منجمان جدید رد شد و خلاف آن اثبات شد.
* سوالات و پاسخ آنها را میتوانید در فایل ضمیمه زیر مشاهده کنید *
موفق باشید*
