به بهانه انتخاب رشته

خدارو شکر که لیست زیر دستم و جدول علاقه مندی‌ها که خالی مونده بود زبون نداشت.....

به بهانه انتخاب رشته

گوشه ناخنش رو آروم آروم می کَند و خوردن کفشاش به هم و هارمونی خاصش زیر صندلی آدم رو یاد پاندول ساعت قدیمی خونه مادربزرگ می انداخت.
مادر رو صندلی جابجا شد و با صدای بلند گفت: مهندس من به باباشم گفتم، محاله اجازه بدم این رشته های دم دستی و بدرد نخور بره و لبخند پشت حرفش که یعنی حالا ناراحت نشی از حرفام.... من دود چراغ خوردم و زحمت کشیدم اما الان تو مطب و بیمارستان همه عالم بهم احترام میزارن. خودش شاهده روزی دو ساعت بیشتر منو باباشو ندیده تا به این سن رسیده
نگاهم روی کارنامه اش خشک شده بود. پارادوکس غریب اعداد توی جدول زیرگروه ها و رتبه در سهمیه و تفاوت درصدها، نگاههای امیدوار مادر و نگرانِ دختر.....
این عکس اتاقشه مهندس،
(با صداش از جا پریدم و خیلی هم جالب نشد که فهمید حواسم نبود)
عکس یه اتاق بزرگ با کلی وسایل شیک و میز تحریر و یه کانتینر کتاب تست تو قاب آیفون پرو مکس تو دستش...
مهندس پشتیبانش هم روزی ده ساعت آنلاین کنترلش میکرده.
همه ۱۵۰ تاشو پزشکی پرکنید هر کجای ایران باشه میفرستمش.
نگاهش هنوز به سرامیک کف اتاق وصل بود و دل نمی کَند.
پرسیدم خودت چی دوست داری؟ نمیخوای به رشته های دیگه فکر کنی؟
زیر چشمی به مادر نگاهی کرد اما هیچی نگفت....
خدارو شکر که لیست زیر دستم‌ و جدول علاقه مندی ها که خالی مونده بود زبون نداشت.....
.
.
.
کنار پرینت کارنامه اش اون گوشه یه گیتار کشیده بود....

Menu