املا- دانش املایی خود را به چالش بکشید (2)- الهام محمدی
1) چون برید از مــن ایــن ...، .../ شادمانی نشست و غم برخاست (غرض، قرض/ درخواست، درخاست)
2) هـر ... کـه در گـردن مـن بـود ز غیری/ از خون دل و دیده ادا کردم و رفتم (قرض، غرض)
3) دانی که بازار ... ، پرحیله است و پر دغل/ هش دار ای میر اجل، تا درنیفتی در دغا (عمل، امل)
4) از تــو عمل سخن ... / از بـنـده دعــا ز بــخــــت یــاری (گزاری، گذاری)
5) بـه بـر و ... فـتـادسـت ولولهی شادی/ کـه بـحـر رحـمت پوشید ... بـشری (بحر، بهر/ غالب، قالب)
6) فکند ایمن و ساکن حذرکنان بلا / سـلاحهـا به ... ز تـیـغ یا سـپـری (فراقت، فراغت)
7) بـا دولتیان نــشـیـن کـه ... / در صـحـبـت گـل شـود بــهـاری (خواری، خاری)
8) نظر مکن به جهان... کاین جهان فانی است / که او بـه عـاقـبتـش عالم بقا سازد (خواری، خاری)
9) خـویـش را هـم ... مـرغـان خـدا / میشمرد آن بد ... چون صدا (سوت، صوت/ سفیر، صفیر)
10) ... مـرغان را اگـر واصــف شــوی/ بـر مـراد مـرغ کــی واقــف شـــوی (لهن، لحن)
11) من نه آخر آن ثناخوانم که در بزم تو بود / مسند ... مـن از هـمگنان مرفـوعتـر (منسوب، منصوب)
12) خــدایــا بـــه ... مـــران از درم / کـه صـورت نـبـنـدد دری دیـگـرم (ذلت، زلت)
13) من از رنگ... آن دم به خون دل بشستم دست/که چشم باده پیمایش صلا بر هوشیاران زد (سلاح، صلاح)
14) بـا قـضـا پـنـجه مـزن ای تـنـد و تیز / تـا نـگـیـرد هــم ... بـا تـو سـتـیـز (غذا، غزا، قضا)
15) ... بـشـکـن دل و دام حـــســودان/ وگـر نـی پـشـت بـخـت خـود شکستی (هلا، حلا)
پاسخ
برای دریافت مطلب فایل ضمیمه را دانلود نمایید.
