خواستهاش این بود که در پایان نیمسال اول بهلحاظ درسی پسر باسوادی باشد. برای رسیدن به این هدف، تلاش کرده بود که در آموزش غیرحضوری اطمینان خانواده و اعتماد معلمانش را به دست آورده است. وقتی خودش را با دوران دبستانش مقایسه میکرد، حالا کلی متفاوت شده بود. حالا بعد از گذشت نیمسال تحصیلی نهتنها از نمرههایی که گرفته بود راضی بود، بلکه دریافته بود که اعتمادبهنفسش بیش از پیش شده است و روی پای خودش ایستاده است.
در اوضاع و احوال کرونایی که پدر و مادرش سر کار میرفتند، با حضور خواهر بزرگترش که برای کنکور درس میخواند، میدانست که هر چهار نفرشان دارند مسئولیتشان را بهدرستی و کامل اجرا میکنند. وقتی به جمعبندی کارهای نیمسال اول فکر میکرد، تأثیر خوشبینیاش را در روحیه و رفتار خواهرش نیز میدید. اگرچه در طول چهار ماه گذشته فقط گاهی صدای همکلاسیها و معلمهایش را در گروه مجازی شنیده بود، همیشه امیدوار بود بهزودی دوران کرونا به پایان برسد و از تابستان آینده چقدر وقت برای بازی و تفریح با دوستانش محمدرضا، ماهان و امین خواهد داشت.
حالا در آغاز نیمسال دوم، مثبتاندیشی مهرداد، هم او را برای رسیدن به هدفهایش تشویق میکرد و هم به دستاوردهای چند ماه گذشتهاش ارزش و اعتبار میبخشید.
