نمایی از مهر

امسال بی‌هیاهو به استقبال سال تحصیلی می‌رویم. ساعت کمی از هفت گذشته. هنوز پنجره‌ی اتاق باز است

نمایی از مهر

امسال بی‌هیاهو به استقبال سال تحصیلی‌ می‌رویم. ساعت کمی از هفت گذشته. هنوز پنجره‌ی اتاق باز است؛ ولی هیچ صدای آمدورفتی از خیابان فرعی به گوش نمی‌رسد؛ در حالی که همیشه در این وقت سال بر سر حق‌تقدم عبور ماشین‌های والدین و سرویس مدارس دعوا و نزاع لفظی و گاهی در نوع مودبانه‌اش با ایما و اشاره و بوق ممتد ماشین‌ها جدال برپا بود.

چشمم بر آستان در مدرسه خیره‌ می‌شود. محوطه‌‌ی مدرسه در سکوتی ناخوشایند غرق شده. حیاط مدرسه تمیز تمیز است. بابای مدرسه محوطه را آب‌وجارو کرده است. تمام میز و صندلی‌ها و نیمکت‌ها را برق انداخته و دسته‌ی جارو را تکیه‌گاه شانه کرده، در سایه‌ی خلوت مدرسه در اندیشه است. هیچ پچ‌پچی در کلاس‌ها نمی‌پیچد. سکوتی محض حکم‌فرماست؛ همان سکوتی که بارها و بارها معلم‌ها دانش‌آموزان را به آن دعوت‌ می‌کردند. امسال جای دانش‌آموزان، سکوت است. ای کاش دوباره همان پچ‌پچ‌ها، همان هیاهوها، همان شلوغی‌ها به مدرسه بازگردند. ای کاش از بلندی غریو نشاط بچه‌ها صدای زنگ کلاس به گوش نرسد. ای کاش من دوباره همان معلم بی‌حوصله باشم و شما همان دانش‌آموزان پرانرژی و پرجنب‌وجوش!

صدای تیک آنلاین لپ‌تاپ به گوش‌ می‌رسد و گویا دستی مرا از پای خاطره‌ی تخته‌ی کلاس به لمس صفحه‌ی کیبورد لپ‌تاپ هدایت‌ می‌کند. تایپ‌ می‌کنم: سلام. صبح‌‌به‌خیر همراهان من...

این روزها نیز‌ می‌گذرد و به‌زودی زود، خاطره‌ می‌شود. این بدان معناست که ما همه با هم توانسته‌ایم با این بیماری بجنگیم و خوش‌حالم که پیروز شده‌ایم و خوش‌حال‌تر آنکه در سختی‌ها کنار هم بودیم و به هم امید دادیم و این یعنی مهر. مهر پرامید امسال مبارکتان باد.

Menu