من امین دانشآموز سال هفتم هستم. خواهرم مهسا بهتازگی کنکور تجربی را پشتسر گذاشته است. میگوید سخت بوده؛ ولی امیدوار است که قبول شود. حالوهوای منزل ما همچنان بوی کنکور میدهد؛ چون که محمد برادرم امسال دوازدهم انسانی است. تابهحال آدمی به جدیت محمد ندیدهام. انگار آقا محمد همین حالا یک وکیل درجهیک است!
یکی از دغدغههای همیشگی مادرم درسخواندن و دانشگاهرفتن بچههایش است.
خیالش از بابت محمد و مهسا راحت است؛ حتی از هستی، خواهر 10سالهام؛ ولی من همیشه موضوع گفتوگوی خانوادگیام. من به کارکردن بیشتر علاقهمندم. خردادماه وقتی کلاسهایم تمام شد، هر روز با پدرم به کارگاهش میرفتیم و کمکحالش بودم و پولی هم درآوردم و پسانداز کردم. به مادرم میگفتم در وضعیت کرونایی مراقب سلامت پدر هستم. البته به پدر هم قول داده بودم تابستان هر روز یک ساعت برای دورهی کتابهای علوم و ریاضی سال قبل وقت بگذارم.
نمیدانم مدرسهها امسال حضوری خواهند بود یا مجازی. بههرحال چه حضوری چه مجازی، درسها را باید خواند و برایش خیلی وقت گذاشت. مهسا قول داده که معلم ریاضی و علوم من باشد و نگذارد مشکلی پیش بیاید. من هم قول دادهام درسهای خواندنی را جلوجلو بخوانم و از آنها سؤال دربیاروم و به مهسا تحویل بدهم تا خوشحالش کنم.
راستی، قولی هم به برادرم محمد دادهام که در منزل سروصدا و مزاحمت ایجاد نکنم تا برادرم با آرامش، سال کنکور را به پایان برساند.
