من و دوست خارجی‌ام

راستش را بخواهید بعد از کنکور کمتر از آن خبری گرفتم و خیلی بی‌وفایی کردم و مدت‌ها او را ندیدم تا کنکور کارشناسی ارشد و دوباره رفیق شدیم. سرتان را درد نیاورم.

من و دوست خارجی‌ام

در دوران کنکور یک دوست خارجی داشتم که هر روز به من 10 کلمه انگلیسی یاد می‌داد، گاهی شب‌ها پیش من می‌آمد و گاهی روزها. خلاصه هر موقع که حوصله نداشتم به من لبخند می‌زد و من که حوصله هیچ‌چیزی نداشتم جز حرف زدن با او، شروع می‌کردم با او حرف زدن و حرف زدن. اصرار عجیبی هم داشت که تا حرفش را نمی‌فهمیدم رهایم نمی‌کرد و گاهی حتی وسوسه‌ام می‌کرد که بیشتر حرف بزنیم و اشتیاق داشت که بیشتر به من انگلیسی یاد دهد. البته به گوشش نرسد ولی گاهی حرف‌هایش برایم تکراری می‌شد، ولی بعدها فهمیدم که چه قدر آن تکرارها برایم مفید بوده و الان که حرف‌هایش را راحت‌تر می‌فهمم، به خاطر همان حرف‌های تکراری بوده که هر شب با من داشته. کمی که از کنکور گذشت و کمی که باهم صمیمی‌تر شدیم من هم شروع کردم به او لغت فارسی را یاد می‌دادم، البته من بدجنسی می‌کردم و لغات پیش‌پاافتاده‌ای به او نمی‌گفتم، مثلاً او به من یاد می‌داد که gesture یعنی اشاره کردن ولی من به او می‌گفتم که افگار یعنی آزرده، خسته، مجروح، زخمی و اگر یک معنی آن را هم یاد نمی‌گرفت آن‌قدر تکرار می‌کردم تا برود در مغزش.

راستش را بخواهید بعد از کنکور کمتر از آن خبری گرفتم و خیلی بی‌وفایی کردم و مدت‌ها او را ندیدم تا کنکور کارشناسی ارشد و دوباره رفیق شدیم. سرتان را درد نیاورم. شاید بعضی‌اوقات زبان دوستت را خیلی خوب متوجه نشوی و بعضی‌اوقات متوجه نباشی بعضی از دوستانت چه قدر بدرد بخور هستند، ولی از بودن کنار آن‌ها باید بیشترین استفاده را بکنی. راستی تا یادم نرفته اسم این دوستم را بگویم، واقعیتش اسم و فامیلی جالبی داشت: جعبه به یاد.

مطالب مرتبط

Menu