من «شخصیت قهرمانی» دارم:
چراکه نه! اگر من موفق نشوم، پس چه کسی باید؟
هدفم را شناختم: هدفی مشخّص، ارزشمند، منطقی و در دسترس؛ هدفی نه ابزار و راه و وسیله!
برنامهریزی را فراگرفتم: «رهروی آهسته و پیوستهرو». فقط یک نقشهی راه با قطبنمای تعادل و بهبود.
این همه زحمت کشیدم و طاقت آوردم که «شیوهی رندان بلاکش باشد!»
چه کسی مثل من واژه به واژه، خط به خط، صفحه به صفحه، مبحث به مبحث لذّت برد و به پیش رفت؟
چه کسی مثل من اشتباهاتش را دوست داشت و از آنها هم چیزی فراگرفت؟
چه کسی مثل من یاد گرفت که چگونه یاد بگیرد و چگونه بتواند؟
اراده کردم و تصمیم گرفتم. تمرکز کردم و زحمت کشیدم. به خود متکی بودم، جسارت داشتم و سرسختیها به خرج دادم.
گاهی معلم، گاهی پرستار، گاهی مربی، گاهی مشاور، گاهی سنگ صبور و گاهی فرشتگانِ بیبالِ «پدر و مادر» را کنارم داشتم.
دبیرانی توانا داشتم که «طفل گریزپای» را به مکتب آوردند و شمع شدند که روشن شوم.
انگیزه، اطمینان و آرامش را همه با هم داشتم یا ساختم.
من مزیت «کانونی» بودن را دارم:
تفاوت «آزمون برنامهای و آموزشی» را با «آزمون سنجشی» دریافتم و در آزمونهای کانون آموختم و آموختم.
بیشتر دوستانم را رقبای اصلیام و بهترینها را نیز اینجا حاضر دیدم و رقابتی سخت اما سالم و شیرین داشتیم.
تستی نزدم مگر با سطحی استاندارد و شناسنامهای مشخص و مشابه کنکور.
چه کسی مثل من در این همه آزمون حاضر شد و بارها و بارها مشقِ کنکور کرد؟
چه کسی مثل من جعبه ابزاری از انواع مفید و تخصصیِ کارنامه داشت؟
چه کسی مثل من همراهی کاربلد، بیادعا، دلسوز و از جنس خودم چون «پشتیبان» داشت؟
یاد گرفتم که «چه» را «چگونه» بخوانم، چگونه بیاموزم، چگونه به خاطر آورم و چگونه به کار برم.
مقایسهای نکردم مگر از سیاههی دفتر برنامهریزی.
رقابتی نکردم و هماوردی نجُستم مگر با خودیِ خود و دیروز خویش که از «بودن» در مسیر «شُدن» شدم.
قضاوتی نشدم؛ که ظرفیت و تلاشم محک خورد و درصد و تراز، اعدادی بیش نیستند.
«خودآموزی»ها کردم تا به «خودباوری» رسیدم.
سرِ وقت به سلامت، مجهز و آماده در حوالي مقصدم. کولهباری از روحیه، آگاهی، تجربه، مهارت، جسارت و خلاقیت بر دوش دارم.
«استراتژی برتر» دارم: نقطهی ضعف من، نقطهی قوت دیگران نیست و نقطهی ضعف دیگران، نقطهی قوت من است.
تاکتیکم «تعادل» است و «چند از ده» و تکنیکم «ضربدر و منها» و «زمانهای نقصانی».
حتی «استراتژی بازگشت» دارم.
هر سه روز، همهی کتابها و جزوههایم، که کنکور را یک بار میخوانم و جمع میکنم: جمعبندی به «روش سه روز یکبار».
توشه و ذخیرهی کافی نیز دارم: کتاب خودآموزی، خلاصهنویسیها، نکتهبرداریها و تستهای نشاندارم.
بهترين مشوقين و طرفداران دنيا هم اينجا هستند: خانوادهی فداکارم، دوستان هواخواهم، دبیران دلسوزم و پشتیبان پیگیرم. سكوهاي اين استاديوم، همه موفقيتِ من را فرياد ميزنند: به پيش قهرمانِ ما!
و اینک عازم کنکورم. اگر من موفق نشوم؛ پس چه کسی باید؟
من کانونیام.
