چرا من موفق می‌شوم؟

تفاوت «آزمون برنامه‌ای و آموزشی» را با «آزمون سنجشی» دریافتم و در آزمون‌های کانون آموختم و آموختم.

چرا من موفق می‌شوم؟

من «شخصیت قهرمانی» دارم:

چراکه نه! اگر من موفق نشوم، پس چه کسی باید؟

هدفم را شناختم: هدفی مشخّص، ارزشمند، منطقی و در دسترس؛ هدفی نه ابزار و راه و وسیله!

برنامه‌ریزی را فراگرفتم: «رهروی آهسته و پیوسته‌رو». فقط یک نقشه‌ی راه با قطب‌نمای تعادل و بهبود.

این همه زحمت کشیدم و طاقت آوردم که «شیوه‌ی رندان بلاکش باشد!»

چه کسی مثل من واژه به واژه، خط به خط، صفحه به صفحه، مبحث به مبحث لذّت برد و به پیش رفت؟

چه کسی مثل من اشتباهاتش را دوست داشت و از آن‌ها هم چیزی فراگرفت؟

چه کسی مثل من یاد گرفت که چگونه یاد بگیرد و چگونه بتواند؟

اراده کردم و تصمیم گرفتم. تمرکز کردم و زحمت کشیدم. به خود متکی بودم، جسارت داشتم و سرسختی‌ها به خرج دادم.

گاهی معلم، گاهی پرستار، گاهی مربی، گاهی مشاور، گاهی سنگ صبور و گاهی فرشتگانِ بی‌بالِ «پدر و مادر» را کنارم داشتم.

دبیرانی توانا داشتم که «طفل گریزپای» را به مکتب آوردند و شمع شدند که روشن شوم.

انگیزه، اطمینان و آرامش را همه با هم داشتم یا ساختم.

من مزیت «کانونی» بودن را دارم:

تفاوت «آزمون برنامه‌ای و آموزشی» را با «آزمون سنجشی» دریافتم و در آزمون‌های کانون آموختم و آموختم.

بیش‌تر دوستانم را رقبای اصلی‌ام و بهترین‌ها را نیز این‌جا حاضر دیدم و رقابتی سخت اما سالم و شیرین داشتیم.

تستی نزدم مگر با سطحی استاندارد و شناسنامه‌ای مشخص و مشابه کنکور.

چه کسی مثل من در این همه آزمون حاضر شد و بارها و بارها مشقِ کنکور کرد؟

چه کسی مثل من جعبه ابزاری از انواع مفید و تخصصیِ کارنامه داشت؟

چه کسی مثل من همراهی کاربلد، بی‌ادعا، دلسوز و از جنس خودم چون «پشتیبان» داشت؟

یاد گرفتم که «چه» را «چگونه» بخوانم، چگونه بیاموزم، چگونه به خاطر آورم و چگونه به کار برم.

مقایسه‌ای نکردم مگر از سیاهه‌ی دفتر برنامه‌ریزی.

رقابتی نکردم و هماوردی نجُستم مگر با خودیِ خود و دیروز خویش که از «بودن» در مسیر «شُدن» شدم.

قضاوتی نشدم؛ که ظرفیت و تلاشم محک خورد و درصد و تراز، اعدادی بیش نیستند.

«خودآموزی»‌ها کردم تا به «خودباوری» رسیدم.

سرِ وقت به سلامت، مجهز و آماده در حوالي مقصدم. کوله‌باری از روحیه، آگاهی، تجربه، مهارت، جسارت و خلاقیت بر دوش دارم.

«استراتژی برتر» دارم: نقطه‌ی ضعف من، نقطه‌ی قوت دیگران نیست و نقطه‌ی ضعف دیگران، نقطه‌ی قوت من است.

تاکتیکم «تعادل» است و «چند از ده» و تکنیکم «ضربدر و منها» و «زمان‌های نقصانی».

حتی «استراتژی بازگشت» دارم.

هر سه روز، همه‌ی کتاب‌ها و جزوه‌هایم، که کنکور را یک بار می‌خوانم و جمع می‌کنم: جمع‌بندی به «روش سه روز یک‌بار».

توشه و ذخیره‌ی کافی نیز دارم: کتاب خودآموزی، خلاصه‌نویسی‌ها، نکته‌برداری‌ها و تست‌های نشان‌دارم.

بهترين مشوقين و طرفداران دنيا هم اين‌جا هستند: خانواده‌ی فداکارم، دوستان هواخواهم، دبیران دلسوزم و پشتیبان پیگیرم. سكوهاي اين استاديوم، همه موفقيتِ من را فرياد مي‌زنند: به پيش قهرمانِ ما!

 و اینک عازم کنکورم. اگر من موفق نشوم؛ پس چه کسی باید؟

من کانونی‌ام.

Menu