لطفاً خودتان را معرفی کنید.
پدر: من محمدجواد طبیبیان، مهندس عمران و بازنشسته هستم.
مادر: من زهره رئیسزاده، کارشناس علوم اجتماعی و بازنشسته هستم.
آقای شهرام رحیمی، رتبهی 1 کشور در کنکور 86 همسر دختر شماست. از دخترتان هم میخواهم خودش را معرفی کند؟
خواهر: من فریناز طبیبیان، دانشجوی پزشکی دانشگاه اصفهان هستم.
نقش شما در نتیجهی امیرحسین چگونه بوده است؟
پدر: پدر و مادر نقش اساسی در رشد فرزند دارند؛ بهویژه مادران که نزدیکی بیشتری با فرزندان خود دارند.
مادر: حضور فیزیکی مادر در خانه خیلی اهمیت دارد. من یک مهد کودک خصوصی داشتم و شاغل بودم اما بعد از تولد فرزندانم ترجیح دادم در خانه باشم و تمام وقتم را به آنها اختصاص دهم. در مورد مدارس آنها تحقیق میکردم و مقطع به مقطع پیگیر تحصیل آنها بودم. البته آنها هم خودشان خیلی خوب بودند و تلاش میکردند. امیرحسین را خودم به مدرسه میبردم و به خانه میآوردم و در راه رسیدن به خانه تمام اتفاقات آن روز را برای من تعریف میکرد و با هم صحبت میکردیم. من با فرزندانم دوست هستم.
فریناز! شما در گفتوگوهای خانوادگی چهقدر سهیم بودی؟
خواهر: من و امیرحسین از کودکی با هم بزرگ شدیم و علاوه بر رابطهی خواهر و برادری، با هم دوست بودیم. من از اتفاقات مدرسه از او میپرسیدم و وقتی از آزمون میآمد در مورد آزمون با هم صحبت میکردیم. این گفتوگو محدود به سال کنکور نبود بلکه همیشه با هم صحبت میکردیم و تبادل نظر داشتیم. امیرحسین تا سال سوم دبیرستان در رشتهی ریاضی درس خواند. پدرم مشوق او برای انتخاب رشتهی تجربی بود. آیندهی امیرحسین برای همهی ما مهم بود و روحیات او را میشناختیم؛ بنابراین او را تشویق کردیم که تغییر رشته دهد و تجربی بخواند. وقتی سال چهارم بودم با او زیست سال دوم را میخواندم تا به رشتهی تجربی علاقهمند شود. درنهایت خودش تصمیم گرفت که تجربی را ادامه دهد.
مادر: پدر او نقش مهمی در تغییر رشتهی امیرحسین داشت. او مشکلات رشتهی ریاضی را به او گوشزد کرده بود و با توجه به تجربهای که خودش از این رشته داشت توانست او را قانع کند که تغییر رشته بدهد.
از چه سالی عضو کانون شد؟
مادر: از سال سوم در آزمونهای برنامهای کانون شرکت کرد. یک سال در آزمونهای ریاضی و یک سال در آزمونهای تجربی شرکت کرد.
از وقتی پروژهی آزمونهای کانون وارد زندگی شما شد چهقدر از آن تأثیر گرفتید و چه نقشی در موفقیت فرزندان شما داشته است؟
مادر: دخترم هم عضو کانون بود و برنامهی راهبردی کانون در موفقیت آنها خیلی تأثیرگذار بود. اگر چنین برنامهای نبود شاید امیرحسین نمیتوانست برنامهریزی خوبی برای درس خواندن داشته باشد و به این نتیجه دست یابد. من ترازها و درصدهایش را پیگیری میکردم و فریناز هم به جزئیات برنامهی او اشراف داشت.
خواهر: من همیشه سعی میکردم در بررسی آزمونها به او کمک کنم و چون کتابهای زیست را در مدرسه نخوانده بود در این درس به او کمک میکردم. هر سؤالی داشت از من میپرسید و مطالبی که برای او نامفهوم بود برایش توضیح میدادم؛ اما در درسهای دیگر، مستقل بود و تلاش خوبی داشت.
چه توصیهای به پدرها و مادرهای دیگر دارید؟
مادر: سال کنکور سال مهمی است اما باید از سالهای پایه برای سال کنکور برنامهریزی کرد. موفقیت در کنکور نیازمند پایهی درست و قوی است.
پدر: همراهی پدرها و مادرها در موفقیت آنها نقش اساسی دارد.
خواهر: سال کنکور اولین تجربهی مهم زندگی اغلب افراد است. باید تلاش را برای موفقیتهای بعدی زندگی بیشتر کرد. من از طرف خودم و امیرحسین از حمایتهای پدر و مادرم سپاسگزارم.
