گفت‌وگوی داوود اکبری با اولیای هانی خاکدوستی رتبه 10 انسانی از بم

محسن خاکدوستی هستم بازمانده زلزله 82 بم که از سال 83 کارمند بانک کشاورزی شدم. بازمانده­هایی مثل من که ساعت­ها زیر آوار برای زندگی جنگیدم با از دست‌دادن پدر، مادر ، سه خواهر و خواهرزاده‌­ها، نمی‌توانست

گفت‌وگوی داوود اکبری با اولیای هانی خاکدوستی رتبه 10 انسانی از بم


اوقات زیادی را با او به بازیِ مورد علاقه‌­اش می­‌گذراندم


امسال گفت‌­وگوهایم  با اولیا را به قالب دیگری بُردم از آن‌ها خواستم  تجربه واقعیِ همراهی و درکِ موثر و مسوولانه خانوادگی‌شان را به صورت داستان برای ما بگویند.در این مصاحبه آقای خراسانی‌نژاد مسوول نماینگی شهر بم در کنارمان بودند. شهری که در یک صبح زمستانی لرزید و با خاک یکسان شد هزاران هموطن‌­مان را از دست دادیم و بازمانده‌­های حادثه ماندند با درد و رنج از دست رفتگانشان تا زندگی‌کردن را به نسل­‌های بعدی بیاموزند. داستان آقای محسن خاکدوستی زیرِ آوار ماندهِ این جنگِ طبیعت، حالا در 55 سالگی برای پدران و مادران ایرانی خواندنی­ و سرشار از امید و زندگی است و به قول خودش اگر باور به زندگی و آینده و همراهیِ همسرش فهیمه رشیدی نبود او هرگز نمی­‌توانست آن سختی­‌ها را پشت سر بگذارد.

وقتی در تابستان 1404 اعلام شد رتبه 10 انسانی  کسی نیست جز فرزندش هانی خاکدوستی، لحظاتی رنجِ زلزله 82 را از خاطر برد...

                                                                                                                  

 

مادر: 

من فهیمه رشیدی مادر هانی خاکدوستی ، فوق دیپلم زبان انگلیسی هستم که به سخت‌ترین شغل دنیا یعنی خانه‌داری و بزرگ‌کردن سه فرزند و همراهی با همسرم مشغولم.

پدر: 

محسن خاکدوستی هستم بازمانده زلزله 82 بم که از سال 83 کارمند بانک کشاورزی شدم. بازمانده‌­هایی مثل من که ساعت‌­ها زیر آوار برای زندگی جنگیدم با از دست‌دادن پدر، مادر ، سه خواهر و خواهرزاده‌­ها، نمی‌توانستم دیگر یک انسان معمولی باشد من برای گذار از این رنج نیاز داشتم زندگی تازه­ای را آغاز کنم. همسرم که از خویشانم هستند که در زمان زلزله در شهر کرمان زندگی می کردند، توانست من و پسری را که داشت به خانواده‌مان اضافه می­‌شد، حمایت کند. تشویقش کردم با بودنش در خانه، گرمابخش زندگی ما باشد. واقعیت این بود سال 83 هنگام استخدام با راهنمایی دکتر روان‌شناس دریافتم اکثر ما بازمانده­‌های زلزله، برای کار و زندگی سالم به مراقبت و حمایت بیشتری نیاز داریم.


مادر:

 ما در شرایط سختی که همسرم در آن قرار داشت در سال 84 ازدواج کردیم او از من خواست که سرِ کار نروم و فقط به هانی یعنی پسرم که داشت به دنیا می­آمد، فکر کنم و من همه توانم را گذاشتم که در آن شهر با خاک یکسان شده، خانواده­ای بسازم سالم و تندرست. آخر هفته­ها به کرمان پیش پدر و مادر می­رفتیم و تقریبا همه اوقاتم را در منزل کنار همسرم به تربیت هانی وقت می­گذاشتم. وقتی هانی وارد دبستان شد و در سال چهارم، فقط در طول دوره کوتاهی هانی را در کانون ثبت نام کردم ولی غالب مسوولیت درس و آموزش هانی و بچه­ها را به واسطه پشتوانه همسرم، به دوش کشیدم. هانی سال هفتم وارد  مدرسه تیزهوشان شد در پایان دوره متوسه اول هانی علی­رغم خواسته های من اعلام کرد می­خواد روان‌شناس بشود که من و پدرش حمایتش کردیم.

گفت‌وگوی داوود اکبری با اولیای هانی خاکدوستی رتبه 10 انسانی از بم

پدر:

 من اصولا با آزمون موافق نبودم؛ کمی قدیمی فکر می­‌کردم و پیش خودم می‌گفتم بچه اگر می‌خواهد در درس خواندن موفق بشود باید بتواند از امکاناتی که مدرسه در اختیارش می­گذارد، درست استفاده کند. کلاس هشتم یا نهم بود از آینده و تحصیلش ابراز نگرانی کرد و من به او قول دادم که تو درست را بخوان من تا آخرش با تو هستم و حماییت می­‌کنم و همین شد که از سال یازدهم دیگر کمتر می­‌دیدمش. او در طبقه بالای منزلمان مستقر شده بود. خانواده 5 نفره ما بسیار آرام و کم صحبت هستیم. شاید بخشی از آرامشی که در منزل ما حکفرما بود به خاطر کم حرفی من بود ولی همسرم با توجه به شناختی که از من داشت و به من احترام می‌­گذاشت و مسوولیت آموزش بچه‌­ها را یک تنه به دوش می‌­کشید. در مورد انتخاب رشته انسانی همانطوری که مادرش گفت واقعا او بود که این رشته را با همه مخالفت مادرش انتخاب کرد و من به اصرار او احترام گذاشتم ولی می‌خواهم بگویم انتخاب رشته روان‌شناسی رو باید در بازی مورد علاقه‌اش یعنی "مافیا" جست‌­وجو کرد. در همان دوره متوسه اول در دورهمی‌های خانوادگی به ما پیشنهاد بازی "مافیا" می­داد. مادرش متوجه شده بود از سال هشتم و نهم با همکلاسی‌‌هایش برای بازی به کافی شاپ می­‌رفته! و از من خواست  با او بروم و تنهایش نگذاریم. اوایل فقط مراقبش بودم ولی بعدا هفته‌­ای یک بار با هم می‌رفتیم کافه که من هم به این بازی علاقه­‌مند شدم. در سال کنکور او برای بازی نمی­‌آمد من تنهایی می­رفتم کافه و خودم را سرگرم می­‌کردم. راستش رو بخواهید تحلیل من این است که این بازی پرهیجان، بیشتر مبتنی بر هوش و رفتارشناسی آدم­هاست. توانایی و مهارت بازیِ هانی را باید در تحلیل رفتار بازیگران "مافیا" ببینید برای همین بهترین روزها و ساعات من و هانی در همین بازی ها گذشت.


مادر: 

آخرین خاطرات­مان هم مربوط می‌شود به زمان اعلام نتایج. با توجه به آزمون‌ها او با هدف‌­گذاری‌هایش از رتبه سه رقمی به رتبه دو رقمی رسیده بود. آقای خراسانی‌نژاد مسوول نمایندگی کانون که از نزدیک هانی را زیر نظر داشت، پیش بینی رتبه‌ی تک رقمی داشتند. نمرات هانی در کانون و نتایج هر دو کنکور آن‌قدر انتظار آقای خاکدوستی را بالا برده بود که روز اعلام نتیجه وقتی هانی جز ده نفر اول کشوری اعلام نشده بود ابراز نگرانی کرد ولی ساعتی بعد اسم هانی خاکدوستی رتبه ده انسانی منطقه سه اعلام شد که این نتیجه من و همسرم و همه خانواده را بسیار خوشحال کرد.

 

Menu