به انتخاب امیر آریان احترام گذاشتیم
همه پدر و مادرها عمر با ارزششان را برای بزرگکردن فرزندشان هزینه میکنند و از این کار لذت میبرند، از لحظه تولد، برایشان وقت میگذارند تا به آنها یاد بدهند چگونه لبخند بزنند! که واژه ای را تکرار کنند، راه بروند، بدوند، مهارتی بیاموزند، نقاشی کنند، شعری بخوانند، کتاب داستانی را باز بگویند و ...امسال گفتوگوهایم با اولیا را به قالب دیگری بردم از آنها خواستم تجربه واقعی همراهی و درکِ متقابل و مسوولانه خانوادگیشان را به صورت داستان برای ما بگویند.
خانم شهرزاد قشقایی مادر امیر آریان محمدی پور رتبه 2 رشته ریاضی منطقه3 از شهر کوچک و زیبا و خوش آب و هوای مهاجرانِ استان مرکزی، فوق دیپلم حسابداری و البته خانهدار هستند و پدر آریان آقای منوچهر محمدیپور، رییس پژوهشگاه کاتالیستی و آزمایشگاهی پتروشیمیِ شاه زند اراک. تحصیلیلاتشان پالایش نفت است و هم زمان مهندسی شیمی را گرفتند و کارشناسی ارشد را در رشته جداسازی شیمی تمام کردند تا بتوانند موثرتر در مسوولیت کاریشان عمل کنند.
داوود اکبری
مادر: در سالهای کودکی، آریان پسر آرام و کم حرفی بود و معمولا با بازیهای فکری که برایش میخریدم، سرگرم بود و برای حل پازل هیچ کمکی از ما نمیخواست؛ کار را خودش شروع میکرد و به اتمام میرساند که این "نشانههای سختکوشی" او بود در حالیکه برای دختر کوچکم ابتدا یک بار پازل را میچینم تا او تشویق بشود و ادامه بدهد! ولی با رفتن به مدرسه برای ارتباط با مدیر و معلم و.. سعی میکرد از من کمک بگیرد. در سال سوم دبستان یک تِئاتر را کارگردانی کرد که از من خواسته بود در پشت صحنه کمکش کنم. تئاتر را من نوشتم و پلان به پلان کردم و لباسها را آماده کردم؛ من شاهد بودم چهطور بچهها را برای اجرا بهکار میگرفت و مدیریت میکرد. این کار باعث افزایش اعتماد بنفس او و ارتقای ارتباط اجتماعی او شد. من فیلمِ این نمایش را دارم که بعضا دیدن آن در جمعهای خانوادگی باعث انبساط خاطر همه ما میشود. در پایان دوره ابتدایی آریان دوره اول دبیرستان را در مدرسه تیزهوشان ادامه داد که البته این دوره مصادف شد با بیماری کرونا و آموزش در همه جا دچار افت شده بود ولی شرایط برای آریان به صورت عادی گذشت. البته سختگیریهای مدرسه کمی با سلیقه و روحیه خانوادگی ما انطباق نداشت! شرایط در پایان سال نهم با توجه به تصمیم خانوادگی برای مهاجرت از ایران به گونهای پیش رفت که برای مدتی از ایران خارج شدیم.
پدر: این تصمیم از طرف من و مادرش بود باعث شد تا پاییز 1401 در کشور دیگری زندگی کنیم. سعی کردم برای تحصیل آریان همه امکاناتم را بکار بگیرم ولی آریان با دور شدن از ایران و دلتنگی برای دوستانش از ما خواست به ایران برگردیم. اگرچه تصمیم به رفتن از ایران با من بود؛ منِ پدرِ خودخواهِ 48 ساله داشتم برای آینده پسر 13 سالهام تصمیم میگرفتم! در جلسه خانوادگی به خانمم گفتم ما حق نداریم بچههایمان را مجبور به کاری کنیم و به انتخاب امیر آریان احترام گذاشتیم.
پس از بازگشت به ایران سه ماه از سال تحصیلی گذشته بود و عدم تمایل آریان به رفتن مدرسه تیزهوشان و با توجه به اینکه مدرسه در شهر دیگری بود، تصمیم گرفتیم او را در یک مدرسه غیردولتی ثبت نام کنیم که البته این تصمیم ما با مخالفت برخی دوستان مواجه شد ولی تصمیمِ در کنار خانه و خانواده ماندن خیلی زود نتیجه داد. آریان در طول چند هفته خودش را به سایر همکلاسیهایش رساند و بهترینِ مدرسهاش شد. اگر از آریان بپرسید، او از دوره متوسطه دوم به عنوان بهترین دوران تحصیلیاش یاد میکند! اگرچه آریان پسر مستقل و خودکاری بود ولی این موفقیتها ما را راضی نمیکرد. او به کنکور نزدیک میشد و برای پیشرفت، آریان نیاز داشت تغییراتی در برنامهریزی درسیاش بدهد.
مادر: در پایان سال دهم متوجه شدیم که باید آریان را در یک جو رقابتی سالم قرار بدهیم و من پیشنهاد کردم که آزمونهای کانون میتواند بهترین شرایط آمادگی را برایش ایجاد کند. ترازهای آریان به 7700 تا 7800 میرسید اگرچه در سال دوازدهم کمی از مدرسه فاصله گرفت و این باعث ضربه به بعضی درسهایش در امتحانات نهایی شد؛ با اینکه نمره درسهای اختصاصیاش 20 شده بود و درصدهای کنکورش عالی شده بود، مطمئنا همراهی با مدرسه میتوانست در سال آخر باز هم نتیجهاش را بهتر کند. با اطمینان میگویم اگه کانون نبود هرگز این نتیجه امروز بدست نمیآمد. یادم هست روزهای جمعه پای صحبتهای آقای قلمچی مینشست و از من دعوت میکرد که من هم در کنارش باشم و چهقدر دوست داشتم یک روز آقای قلمچی را از نزدیک ببینم که این مهم برای من فردا (در جشن نخبگان) اتفاق خواهد افتاد. بعد از آزمون و در سایت کانون، دوستانی که از سراسر ایران پیدا کرده بود و رقبایش را به من معرفی میکرد. برای من و خانوادهام، زندگی و تحصیل در محیط غنی کانون که پسرمان در این دوسال پشت سرگذاشت، همیشه مملو از هیجان و افتخار بود
پدر: البته من شاهکار کانون را از منظر مهندسی نگاه میکنم و آنرا استراتژی شبیه سازی (Simulation) در دو بعد مینامم:
- 1- شبیهسازی تکنیکال( فنی) که در واقع آنرا میتوان به نوعی Scale up یا افزایش مقیاسی بسیار نزدیک و یا حتی در مواردی با بهرهوری بالاتر از کنکور دانست، که شامل کیفیت سوالات، مدیریت تحسین برانگیز برگزاری آزمونها و سرعت در تصحیح و اعلام نتایج آزمونهاست.
۲- در بعد روحی و روانی نوعی هنر مهندسیشده شبیهسازی Scale down صورت میپذیرد که در واقع از بعد روحی و روانی شامل کاهش اضطراب و فروریختن و درهم شکستن بت کنکور از دوش داوطلبان و خانوادههایشان میشود. و آیا نام این رسالت را جز شاهکار میشود گذاشت؟! برای همین است که موفقیت کانون را موفقیت والدین و فرزندان میدانم.
