وارد کلاس که شدم بعد از احوالپرسی با بچهها بلافاصله به سراغ درس رفتم؛ ولی قبل از شروع تدریس مبحث جدید، از دانشآموزان پرسیدم: «چه کسی میتواند مهمترین موضوع یا مسئله یا قضیهی جلسهی قبل را توضیح دهد؟»
عکسالعمل بچهها جالب بود! شاید انتظار نداشتند که با چنین پرسشی مواجه شوند. به هر حال تعدادی از دانشآموزان بهسرعت به سراغ جزوه و یادداشتهای جلسهی قبل رفتند. بعضیها به فکر فرو رفتند و به قول معروف متفکرانه به دنبال مهمترین بودند.
بالاخره یکی از دانشآموزان دستش را بالا آورد و گفت: «آقا اجازه! فکر میکنم اولین قضیهای که در گراف گفتید مهمتر از همه بود. قضیهای که میگفت مجموع درجههای رئوس هر گراف دو برابر تعداد یالهای آن گراف است.» همان وقت یکی دیگر از بچهها گفت: «آقا شما سر کلاس گفتید نتیجهی این قضیه بعداً بیشتر به درد ما میخورد و از خودش مهمتر است.» متوجه شدم بچهها کم کم دارند همهی مطالب مهمی را که جلسهی قبل درس داده بودم تکرار میکنند و من به هدفم رسیده بودم. البته ناگفته نماند که تعدادی از بچهها که در گفتوگو شرکت نمیکردند هم با مطالعهی جزوهها و گوش دادن به نظرات بقیه تا حدی مطالب برایشان مرور شد و مهمتر از همه اینکه متوجه شدند هنگام تدریس باید تمرکز داشته باشند و مراقب مهمترینها باشند؛ بهخصوص مطالبی که سر کلاس تأکید بیشتری روی آنها داشتم.
