سری مقالات 50 ایده روانشناسی- ایده سوم، اسکیزوفرنی چیست؟

بیش‌تر مردم از روبه‌رو شدن با افراد مبتلا به اختلال "اسکیزوفرنی" واهمه دارند و آنان را آشفته، خطرناک، دیوانه، غیرقابل پیش بینی و کنترل تصور می‌‌کنند.

سری مقالات 50 ایده روانشناسی- ایده سوم، اسکیزوفرنی چیست؟

بیش‌تر مردم از روبه‌رو شدن با افراد مبتلا به اختلال "اسکیزوفرنی" واهمه دارند و آنان را آشفته، خطرناک، دیوانه، غیرقابل پیش بینی و کنترل تصور می‌‌کنند. فیلم‌ها و کتاب‌ها نیز به جای توضیح روشن در باره‌ی این بیماری، بیش‌تر افسانه‌سازی می‌کنند. اسکیزوفرنی یک بیماری روانی است که با ایجاد اختلال در فکر، ادراک، رفتار و خُلق و خوی بیمار، خود را نشان می‌دهد.

وقوع: از هر صد نفر، یک نفر به اسکیزوفرنی دچار می‌شود  که جدی‌ترین بیماری ذهنی است. تقریباً یک سوم افراد مبتلا باید به مدتی طولانی در آسایشگاه‌های روانی نگه‌داری شوند؛ یک سوم دیگر در طول دوره‌ی درمان، علائم بهبودی را نشان می‌دهند و درمان می‌شوند؛ و یک سوم باقی‌ مانده فقط گاهی نشانه‌هایی از این اختلال را بروز می‌دهند و در زمان‌‌های دیگر عادی هستند. این افراد به دلیل علایمی که از خود نشان می‌دهند (مثبت)، یا نشان نمی‌دهند (منفی)، در مقایسه با مردم عادی متفاوت به‌نظر می‌رسند. این افراد به شکل‌های گوناگون، دچار اختلالات ذهنی (نامنظم و غیرمنطقی)، هذیان و توهم هستند و توان و شرایط لازم را برای ایجاد روابط اولیه‌ی اجتماعی ندارند. احساسات‌شان یکنواخت  است و به ندرت مانند دیگران از مواهب زندگی لذت می‌برند و گوشه گیرند.

"درک اسکیزوفرنی بدون درک یأس و سرخوردگی ممکن نیست."

 رونالد دیوید لینگ، 1955

اسکیزوفرنی اغلب پیامدهای اجتماعی و شغلی دارد. دوره‌های بیماری ممکن است بلندمدت باشد و تکرار شود. البته این مشکلی طاقت‌فرسا  و بلندمدت برای بسیاری از مبتلایان است و نه همه.

تاریخچه و باورهای غلط: باورهای نادرست بسیاری در مورد بیماران مبتلا به اسکیزوفرنی رایج است. نخست این‌که خطرناک، غیرقابل‌کنترل و پیش‌بینی هستند، اما واقعیت این است که اکثر این افراد خجالتی، گوشه‌گیر و درگیر مشکلات خودشان هستند. دومین باور این است که شخصیت‌های مجزای خوب و بد دارند (چند شخصیتی هستند)؛ در حالی که آن چه مجزاست، جنبه‌‌های احساسی (عاطفی) و ادراکی (تفکر) شخصیت این افراد است. و سومین باور غلط در باره‌ی افراد مبتلا به اسکیزوفرنی این است که مبتلایان به آن بهبود نمی‌یابند و همیشه روان‌گسیخته باقی می‌مانند.

در آغاز قرن بیستم میلادی، امیل کریپلین، روانپزشک آلمانی، تلاش کرد تا اولین نظام طبقه‌بندی روانپزشکی را بنیان گذارد و در مشاهداتش با  نوعی بیماری مواجه شد که آن را "جنون زودرس" نامید که به معنای "زوال پیش‌بینی" شده است. او علائم گوناگونی برای این بیماری برشمرد که ما امروزه آن را "اسکیزوفرنی" می‌نامیم. او باور داشت که علت این بیماری و به تبع آن درمانش را باید در زیست‌پزشکی جست‌ و جو کرد. این عقیده بسیاری را تحت تأثیر قرار داد؛ تا این که در همان ابتدای قرن 20 میلادی، یک آلمانی دیگر به نام آدولف مایر، استدلال کرد که این بیماری هیچ گونه اساس فیزیولوژیکی ندارد و منشأ آن، مشکلات زودرس در یادگیری و فرایندهای میان فردی رشد نیافته است.

طبقه‌بندی: طبقه‌بندی اسکیزوفرنی به علت نشانه‌های متعدد و گوناگون بیماری، هنوز پیچیده و دشوار است. این نشانه‌ها مواردی چون هذیان، توهم، تکلم نامناسب (گسستگی، پیوستگی سست، استفاده از کلمات بی‌معنی)، وضع نابسامان ظاهر (لباس پوشیدن و نحوه‌ی ایستادن یا نشستن، بهداشت شخصی)، احساسات یکنواخت و منفی، ضعف در برابر مشکلات و افسردگی را شامل می‌شود.

به دلیل دشواری تشخیص این بیماری، زیرگروه‌های مختلفی ارائه شدند: اسکیزوفرنی پارانوئید و کاتاتونی. کاتاتونی (برگرفته از زبان یونانی به معنای "درازکردن یا تنگ کردن") که اغلب با حالت‌های ایستادن عجیب و سکوت طولانی مشخص می‌شود. علائم روان‌گسیختگی پارانوئید  توهم بزرگ بودن، توهم تحت سلطه و کنترل بودن،  و توهم مورد آزار قرار گرفتن است. این اشخاص همواره نسبت به اطرافیان خود بدگمانند و گفتار و افکار عجیب و غریبی را به همراه طغیان‌های احساسی نابجا بروز می‌دهند. برخی روانپزشکان از اسکیزوفرنی نامتمایز یا ساده یاد می‌کنند. عده‌ای نوع حاد (شروع ناگهانی و شدید) را از نوع مزمن (شروع تدریجی و طولانی مدت) جدا می‌دانند. وجه تمایز دیگری هم وجود دارد: نوع1 که در آن بیش‌تر نشانه‌ها مثبت، و نوع 2  که در آن بیش‌تر نشانه‌های منفی است. هنوز توافق کاملی درباره‌ی‌ زیرگروه‌ها‌ی مبتلا به این بیماری وجود ندارد؛ با این حال این گروه‌‌ها معمولاً با چهار ویژگی شناخته می‌شوند: ادراک یا تفکر؛ بینش یا مشاهده؛ حرکت؛ عاطفه یا احساس. پژوهشگران هنوز به دنبال منبع یا نواحی خاص آسیب‌پذیر در انسان هستند که سبب ابتلا به اسکیزوفرنی می‌شوند. از این رو تحقیقات ژنتیکی پیچیده‌ای صورت گرفته و بررسی‌هایی نیز بر روی نحوه‌ی تأثیر مشکلات ‌دوره‌ی بارداری، تجربیات تلخ دوره‌ی کودکی، عملکرد مغز، خانواده و فرهنگ در حال انجام است.

پژوهشگران، هم‌چون جامعه‌ی پزشکی و عموم مردم، روش‌هایی را دنبال می‌کنند که علت و درمان روان‌گسیختگی را توضیح می‌دهند: ‌الگوهای زیست‌شناختی، تأکید بر ژنتیک، عوامل بیوشیمیایی یا ساختار مغزی و روانشناسی اجتماعی که به بررسی مشکلات در برقراری ارتباط و تنبیه شدن در اوایل زندگی می‌پردازد. پیشرفت‌های علمی در ژنتیک رفتاری و دانش مغز منجر به انگیزه‌ی بیش‌تر برای دنبال کردن روش زیست‌شناختی در بررسی علت و درمان شده است.

"اسکیزوفرنی تلاشی موفق برای سازگار نشدن با واقعیت‌های کاذب اجتماعی است."

رونالد دیوید لینگ، 1958

الگوی پزشکی: در این الگو، افراد روان‌گسیخته در بیش‌تر موارد "بیمار" خوانده می‌شوند؛ در "بیمارستان" بستری می‌شوند؛ بیماری "تشخیص" داده می‌شود؛ شرایط آینده‌ی بیمار "پیش‌بینی" و سرانجام " درمان آغاز می‌شود. الگوی پزشکی، عملکرد ضعیف ذهنی، مثل شرایطی را که بیماران روان‌گسیخته دارند، اساساً نتیجه‌ی تغییرات شیمیایی و جسمی، به‌ویژه در مغز، می‌داند. مطالعات دوقلوها و فرزندخوانده‌ها محققان را قانع کرده است که عامل ژنتیکی هم علاوه بر تغییرات شیمیایی و جسمی مؤثر است. محققان دیگری نیز بر بیوشیمی مغز متمرکز شده‌اند. برخی این فرضیه را مطرح کرده‌اند که وجود ناهنجاری مغزی در روان‌گسیخته‌ها بر اثر نوعی ویروس ایجاد می‌شود. درمان، بیش‌تر شامل شیوه‌های پزشکی و گاهی نیز جراحی است، اما درمان اصلی، استفاده از داروهای نورولپتیک(ضد روان‌پریشی) است.

الگوی رفتار اخلاقی: مبتلایان به اسکیزوفرنی، براساس این الگو به خاطر رفتار (یا رفتارهای) مشکل‌ساز یا "گناه‌آلود" خود در گذشته رنج می‌برند. بخش مهمی از رفتار بیمار روان‌گسیخته، مبانی اخلاقی یا قانونی را نقض می‌کند و این کلید پی بردن به بیماری و درمان آن است. درمان، بدون شک، مهم‌ترین جنبه‌ی الگوی رفتار اخلاقی است که امروزه به ندرت در کشورهای توسعه یافته صورت می‌‌گیرد. اگرچه رفتاری گناه‌آلود، سهل‌انگارانه، ناسازگارانه یا از نظر اجتماعی منحرف به نظر برسد، اما مهم، تغییر آن است تا اجتماع آن را بپذیرد. روش‌های گوناگونی برای تغییر رفتار وجود دارد؛ از هشدارهای ساده‌ی اخلاقی  گرفته تا روش پیچیده‌ای مثل اقتصاد ژتونی که نوعی اصلاح رفتار، کنترل کلامی رفتار و تمرین مهارت‌های اجتماعی را به همراه دارد.

"این یک فرضیه است که شخصی در تنگنا (یا به عبارتی بن‌بستی دوسویه، مانند گرفتارشدن میان دو خواسته‌ی متناقض و نامطلوب) قرار بگیرد، شاید به اسکیزوفرنی دچار شود."

گرگوری بیتسون، 1956

الگوی آسیب شناسی روانی: تفاوت این الگو با سایر الگو‌ها در قابل‌تفسیر بودن آن است و می‌گوید که بیمار قادر است کار هدفمندی را انجام بدهد. به جای این باور که مبتلایان به استکیزوفرنی تحت‌تأثیر نیروهای مختلف (زیست‌شناختی و محیطی) به شیوه‌های مشخص عمل می‌کنند؛ این الگو به دنبال اهداف، دلایل و انگیزه‌ی بیماران است. براساس این الگو، عوامل اصلی ابتلا به اسکیزوفرنی عبارتند از: تجربه‌های غیرعادی یا دلخراش در اوایل زندگی و/یا نگذراندن برخی مراحل مهم رشد عاطفی. رفتار فرد مبتلا، به‌صورت نمادین تفسیر می‌شود و روانپزشک

جدال دیدگاه‌ها

عنوان"اسکیزوفرنی" موضوع مهمی برای بحث و جدل میان روانپزشکان، بیماران و افراد عادی است. بیش‌ترین اعتراض این است که این نام مثل چتری ناکارآمد طیف وسیعی از بیماری‌های مختلف را با عوامل و علائم مختلف پوشش می‌دهد و در نتیجه، تشخیص قابل اطمینانی را ارائه نمی‌دهد. برخی از این نام طرفداری می‌کنند که به زنجیره‌ای از مشخصه‌های شخصیتی و تجربه‌های مربوط به جنون از جمله اسکیزوفرنی اشاره می‌کند و با دیدگاه مطلق که فرد براساس آن "یا دچار مشکل است یا نیست"، متفاوت است. درمانِ رو در رو و بلندمدت با یک روانکاو آموزش دیده راه درمانی اصلی در این الگو است.

الگوی اجتماعی: در این الگو، بیماری ذهنی نشانه‌ای از جامعه‌ای "بیمار" تلقی می‌شود؛ جامعه‌ای با آمار بالای طلاق، فشارهای کاری، بزهکاری نوجوانان، افزایش معتادان به موادمخدر. فشارهای دنیای امروز بیش‌تر به قشر ضعیف و محروم وارد می‌شود و درنتیجه آن‌ها، از آن چه "بیماری" نامیده می‌شود، بیش‌تر رنج می‌برند. در الگوی اجتماعی، درمان انفرادی وجود ندارد. در عوض، آن‌چه نیاز است، ایجاد تغییرات اجتماعی در مقیاس عظیم است تا فشارها بر افراد، که در نتیجه وقوع بیماری ذهنی است، کاهش یابد.

الگوی توطئه‌آمیز: این الگو احتمالاً افراطی‌ترین الگوی نظری اسکیزوفرنی است که با وجود بیماری ذهنی (به‌عنوان یک بیماری جسمی) مخالف است و کاملاً در نقطه‌ی مقابل الگوی پزشکی قرار دارد. بیماری ذهنی "چیزی نیست که یک نفر دارد" بلکه "چیزی است که یک نفر هست یا انجام می‌دهد." براساس این الگو، تشخیص‌های روانپزشکی تنها اَنگ زدن، لقب دادن و بدنام کردن کسانی است که رفتارشان دیگران را اذیت می‌کند و برای کنترل رفتارها و فعالیت‌های نامتعارف، افراطی و خطرناک سیاسی استفاده می‌شوند.

خلاصه مبحث- مفهوم اسکیزوفرنی تکامل و تحول یافته است.-جدول زمانی

کریپلین اسکیزوفرنی را شرح می‌دهد.
بلولر اولین بار واژه‌ی "اسکیزوفرنی" را به کار می‌برد.
توماس استرنز الیوت درباره‌ی "شخصیت چندگانه" صحبت می‌کند.
موسسه خیریه‌ی سلامت ذهنی با نام MIND تاسیس شد.
توسعه و تکامل داروهای مؤثر ضد روان‌پریشی.
1893
1908
1933
1946
دهه 1950

---------------------------------- 
برای مشاهده قسمت های قبلی این مقاله به لینک های زیر مراجعه نمایید:

ایده اول، ناهنجاری رفتاری

ایده دوم، اثر دارونما

برای مطالعه مطالب مشابه عضو کانال اخبار آموزشی مترجمان کانون شوید:

https://t.me/MotarjemaneGhalamchi

----------------------------------

مترجم: محمد مهدی رضایی‌فر


منبع :

فرزین احمدی
ارسال شده توسط : فرزین احمدی
Menu