بنام آنکه زیباست وزیبایی ها را دوست می دارد
مصاحبه با دانش آموز پذیرفته شده در کنکور هنرستان
نام ونام خانوادگی :سارینا راهداری
رتبه سال 1404: 219
رشته و قبولی دانشگاه :رشته تربیت بدنی –دانشگاه ملی و مهارت شاهرود
نام و شهر استان :استان سیستان وبلوچستان /زاهدان
میانگین تراز :5000
سال های حضور در کانون :1404
شغل و تحصیلات مادر :لیسانس حسابداری –کارشناس بیمه
شغل و تحصیلات پدر :دیپلم –ازاد
درصدهای کنکور 1404:عمومی ها 30درصد/غیرفنی ها8درصد /تخصصی 25درصد
ترازکنکور:5000
مصاحبه گر :سونیا غلامحسینی
- 1-شما چگونه با کانون آشناشدید ؟از طریق دوستان مدرسه با کانون آشنا شدم .
- 2-معدل شما چند بود؟ دلیل انتخاب هنرستان چه بود ؟18.86 - به دلیل علاقه ام این رشته را انتخاب کردم .
- 3-آزمون های حضوری را شرکت میکردید یا مجازی؟هر دو اما انلاین بهتر بود ازمون اخر چون نزدیک کنکور بود برای من بسیار موثر بود .
- 5-ایا در کلاس های درس مدرسه شرکت میکردید ؟ بله . کلاس های مدرسه را کامل شرکت کرده ام .
- 6-دستاورد شما از شرکت در ازمون چه بود ؟کنترل استرس –بررسی اشتباهات مهم ترین ذستاورد شرکت من در آزمون بود .
- 7-مطابق برنامه راهبردی درس میخواندید ؟ بله . دقیقا مطابق با برنامه راهبردی درس می خوانم .
- 8-کدام قسمت از سایت کانون برای شما مفید بود ؟کارنامه ها و نفرات برتر
- 9-از کدام یک از کارنامه های جعبه ابزار استفاده میکردید ؟ کارنامه اصلی و کارنامه اشتباهات
- 11-پشتیبان تحصیلی شما در منزل چه کسی بود ؟ مادر و پدر –خانواده
- 12-کدام درس ها نفقطه قوت شما بود ؟تخصص و زبان انگلیسی
- 13-به طور میانگین چند ساعت تست میزدید و چند ساعت مطالعه و روخوانی میکردید ؟دی ماه شروع کردم روزی چهارساعت –نزدیک کنکورروزی 10 ساعت
- 14-روش شما برای مطالعه در دوران جمع بندی چه بود وا ز چه منابعی استفاده میکردید ؟ مطالعه سریع و نورق سریع برای دوران جمع بندی است .
15-بهترین درس شما در کنکور کدام است ؟زبان انگلیسی
16-کدام درس در جلسه کنکور شما را غافل گیر کرد ؟ریاضی –فیزیک –زیست
17-استفاده شما از گوشی و تلفن در چه حد بوده؟ یک سال کامل استفاده نکردم
18-ایا معلم خاصی دارید که از ایشان تشکر کنید ؟بله خانم بصیرت و خانم مزد ابادی
19- فکر میکردید چنین رتبه ای کسب کنید ؟ خیر . بعد از اعلام نتایج بسیار خوشحال شدم .
20-خاطره خود از لحظه قبولی را ذکر کنید؟حس خیل خوبی بو و لحظه اعلام کردن به خانوادم انگار چشمام کور شده بود فقط با ذوق و خوشحالی اعلام میکردم که قبول شدم