گفتوگو با مادر علی صادقی رتبهی ۸ ریاضی منطقهی 3 از سروستان
از زحمت و تلاش پدرش میآموخت
لطفا خودتان را معرفی کنید
من سکینه گشتاسبی مادر علی صادقی رتبه ۸ ریاضی از سروستان هستم. همسرم حسین صادقی مغازه دارند که در اینجا حضور ندارند. من و همسرم دیپلم تجربی داریم و من خانه دار هستم. به جز علی دختری به نام فاطمه دارم که دو سال پیش با رتبه ۳۰۰ هماکنون دانشجویِ دانشگاه فرهنگیان است.
کمی درباره پدر علی برای ما بگویید
اجازه بدهید من از تلاش و اراده و نیروی امیدبخش ایشان در طول یک دوران سخت زندگی حرف بزنم.
تولد علی هم زمان بود با روزهای تنگدستی و بد اقتصادی. همسرم تازه ورشکست شده بود و ما مستاجر بودیم در روستایی به نام مهارلو زندگی میکردیم و محل کار همسرم ، ۳۵کیلومتر از خانه فاصله داشت. دخترم ۲ساله وعلی یکی دو ماهه بود، همسرم در همان شرایط سخت هر شب با یک کتاب به خانه برمیگشت و سرنوشت این کتابها فردای آن شب، ورقهای پاره پاره شدهای بود که هرگز همسرم را عصبانی و ناامید نمیکرد. گرچه من معترض میشدم که حالا چه وقت کتاب برای بچههاست ولی او اعتقاد داشت به زودی بچهها از لابلای همین کتابهای ورق شده، دنبال داستانشان میگردند. از خوب حادثه یک سال بعد در روستای ما کتابخانهای در همسایگی ما راه افتاد که این مکان محل تفریح و سرگرمی فاطمه ۴ساله و علی کوچولوی ۲ساله ما شد. هر روز صبح کارم این بود که بچهها را به کتابخانه ببرم و چند ساعت کتاب برایشان بخوانم و به همین خاطر از کار روزانه و خانهداریام عقب میماندم. حالا دو تا کتابخانه داشتیم، منزلمان که پر شده بود از کتاب بچهها و کتابخانه روستا که بهترین محل تفریح علی و فاطمه شده بود.
تا چه زمانی در روستا زندگی کردید؟
فاطمه تا کلاس ششم و علی تا کلاس چهارم در روستا به مدرسه رفتند. جلو بودن فاطمه در راه انداختن علی و موفقیتهای درسی علی، خیلی موثر و مفید بود. وقتی با همسرم در رابطه با دوری و رفت و آمدها صحبت کردیم برای بیشتر در کنار بچهها و خانواده ماندن، تصمیم گرفتیم از روستا به سروستان کوچ کنیم تا بچهها مدرسه را در محیط بزرگتری ادامه بدهند.

این تصمیم مهمی بود که برای آینده بچهها گرفتید آیا میفرمایید چهطور شد با کانون آشنا شدید؟
علی و فاطمه در مدرسه جدیدشان در سروستان بسیار مورد توجه مدیر و اولیای مدرسه قرار گرفتند تا اینکه علی در کلاس هشتم، نشان داد چقدر علاقهمند به حضور در آزمون تیزهوشان است. در ضمن فاطمه از کلاس دهم عضو کانون شده بود و جمعهها برای آزمونف پدرش او را به شیراز میبرد. ولی داستان علاقه علی آقا به تیزهوشان و جامه عمل پوشاندن به آرزویش جالب است!
آیا پدر علی در این ماجرا نقش موثری داشت؟
برای علی که بچهای از یک منطقه محروم و غیربرخوردار آموزشی است رفتن به مدرسه شهید دستغیب یک رویا بود ولی پدر گفت باید حتما علی خودش را برای ورود به این مدرسه آماده کند و علی در سال نهم با شرکت در آزمونهای هدیه و رایگان کانون، اولین قدمها را برداشت.
ظاهرا فاطمه خانوم (خواهر علی ) میخواهید توضیح کاملتری بدهید؟
چون در سروستان نمایندگی کانون فعال نشده بود و من از سال دهم برای آزمونهای کانون به شیراز میآمدم. مادرم بسیار دوندگی کردند و با آموزش و پرورش صحبت کردند که حیف است دانشآموز سروستانی از مزایا و امکانات کانون محروم باشند تا اینکه در سال بعدش در سروستان هم آزمونهای کانون برگزار شد. تازه کرونا شروع شده بود و هنوز سازوکارهای آزمونهای آنلاین کانون خوب جا نیفتاده بود. در همان شرایط سخت علی خودش را با کتابهایی که خریده بود، برای آزمون تیزهوشان آماده کرده بود.
مادر علی:
بعد از امتحانات پایه نهم و در اوج همهگیری کرونا در یک صبح جمعه علی با پدرش به شیراز رفتند و در آن شرایط ترس و نگرانی که از کرونا داشتیم علی در آزمون شرکت کرد و موفق هم شد ولی متاسفانه در همان زمان به دلایلی مجبور شدیم در سروستان بمانیم و علی از رفتن به مدرسه تیزهوشان بازماند. پدر علی حاضر بود برای علی اتاقی اجاره کند تا به تنهایی در شیراز زندگی و تحصیل ادامه بدهد ولی علی ترجیح داد با مصالح و منافع خانواده همراه باشدو در سروستان به مدرسه شهدای فرهنگیان رفت ولی با سختکوشیهایش در این مدرسه به آرزویش که دانشگاه شریف بود و به ایثار و زحمتهای شبانه روزی پدرش، جامع عمل پوشاند.
