تضاد ( طباق )
آوردن دو کلمه ی متضاد در سخن به گونه ای که سبب زیبایی کلام گردد .
نکته : تضاد هم در شعر و هم در نثر بکار می رود .
مثال : صبح امید که بد معتکف پرده ی غیب گو بـرون آی که کـار شب تار آخر شد
1 2 2 1
نکته : فعل ها نیز می توانند آرایه تضاد را به وجود آورند .
مثال : پروردگارا ! از خصلت طمع که دنائت آورد و آبرو ببرد ... .
متناقض نما ( پارادکس )
آن است که در کلام دو امر متضاد را به یک چیز نسبت بدهیم به گونه ای که ظاهراً وجود یکی نقض وجود دیگری باشد . شاعر این امر متضاد را چنان هنرمندانه به کار می برد که قابل پذیرش است .
مثال : جامه اش شولای عریان است .
توضیح : واژه شولا به معنی « لباس » ، که برای پوشیدن بدن است و وقتی با « عریانی » همراه می شود معنی ضدیت خود را از دست می دهد .
