گفتوگو با پدر و مادر عسل رودباری، رتبهی 66 منطقه 2 از ساری
نگران نباش، این مشکل را با هم حل میکنیم
لطفا خودتان را معرفی کنید.
پدر: بنده رامین رودباری، پدر عسل هستم. مهندس عمران و نقشه برداری و کارشناس ارشد حمل و نقل هستم. در حدود 16 سال سابقهی تدریس در رشتهی نقشهبرداری دارم. من از دانشگاه خواجه نصیرالدین طوسی فارغالتحصیل. حدود 28 سال است که بنده در این حوزه فعال هستم. من در خانوادهای بزرگ شدم که زیربنای علمی خوبی داشت. پدر مرحومم دندانپزشک بود و مادرم بازنشستهی فرهنگی هستند.
مادر: من سمیه جوینی هستم. کارشناسی ارشد MBA دارم و با همسرم در شرکت کار میکنیم. بنده مدیر مالی شرکت هستم. خانوادهی بنده هم فرهنگی هستند و دو خواهر دارم.
اعتقاد دارید بالاترین سرمایه برای پدر و مادر، فرزندشان است؟
مادر: عسل به اجبار من و پدرش دو سال در رشتهی تجربی درس خواند. پدر همسرم دندانپزشک بود و خواهر من داروساز هستند. وقتی تفاوتهای رشتههای پزشکی را میدیدیم دوست داشتیم عسل تجربی بخواند. به سال دوازدهم که رسید با ما صحبت کرد و گفت اگر در سالهای آینده رشتههای پزشکی به موقعیتی که الان رشتههای مهندسی دارند نزدیک شود، من به دنبال خواستهی دلم هم نرفتهام. سوالش این بود که تحت این شرایط باید چه تصمیمی بگیرد. من و شوهرم با هم صحبت کردیم و قبول این موضوع برای ما خیلی سخت بود. به خودمان گفتیم انسان یک بار بیشتر زندگی نمیکند. من خودم دوست داشتم در رشتهی انسانی درس بخوانم و به خواست مادرم وارد رشتهی ریاضی شدم. عسل به دنبال آرزوها و اهدافش در پایهی دوازدهم وارد رشتهی ریاضی شد و در این یک سال زحمات زیادی کشید. شروع دوران کرونا و مشکلات دیگری که ما در ماههای اخیر درگیرش بودیم زحمت عسل را بیشتر کرد. به نظرم عسل خیلی خوب از پس چالشها برآمد و نتیجهی خیلی خوبی گرفت. من و همسرم از ابتدای ازدواجمان فقط یک فرزند میخواستیم و دوست داشتیم برای این فرزند همه چیز در حد ایدئال انجام شود. عسل را از سه سالگی به کلاسهای مختلفی میفرستادیم. نقاشی و طراحیاش خیلی خوب است و پیانو را عالی مینوازد. پاراگلایدر کار میکند و در ورزش هم فعال است. همه از ما میپرسیدند چرا این قدر برای فرزندتان هزینه میکنید، اما ما معتقد بودیم این نوعی سرمایهگذاری است که نتایج مثبتش به خودمان برمیگردد. وقتی میبینیم فرزندمان تا این حد ذهن باز و تفکر عاقلانهای دارد همیشه به داشتنش افتخار میکنیم.
نقش همسرتان را در پیشرفت عسل چیست؟
پدر: پدر در خانواده به غیر از اینکه نقش یک ستون را بازی میکند، بیشتر تامینکنندهی نیازهای مادی خانواده است. زحمت نهایی و مدیریت خانواده برای رسیدن به بهترین نتیجه در خانواده بر عهدهی مادر است. خوشبختانه همسر من مادرِ بابرنامهای بود و من هم با اعتماد کامل به اینکه ایشان میتوانند برای دخترمان تصمیمات صحیحی بگیرند، مدیریت همهی امور را به همسرم سپردم. فقط با توجه به تجربیاتم هرجا احساس میکردم لازم است، راهنمایی میکردم و پیشنهاداتم را مطرح میکردم. من و همسرم در مسائل زندگی و کاری با هم راحت هستیم و مشورت میکنیم. به نظرم نقش کلیدی را در موفقیت عسل همسرم ایفا نمود. با تلاشهای همسرم و من، عسل هم خیلی زود به درجهای از درک و فهم رسید که بتواند خیلی زود مسائل را تجزیه و تحلیل کند.
مادر: همسرم همیشه میگفت نباید به عسل سختگیری کنیم. ایشان بسیار انسان صبوری هستند. ما برای رسیدن به تصویری که برای آیندهی عسل داشتیم برنامهریزی کرده بودیم. عسل صبور بودن و برنامه داشتن در زندگی را از پدرش یاد گرفت و از لحاظ اخلاقی شبیه پدرش است. همسرم همیشه با من در برنامهریزیهای خانواده همراه و همگام بود. ما حتی برای فراغت عسل برنامهریزی داشتیم و او را به کلاسهای مختلفی میفرستادیم تا جایی که او در 16 سالگی کارهای آموزش رانندگی را انجام داده بود. همسرم یک همراه واقعی است و هر جا که به مسئلهای برخورد میکنیم به من میگویند نگران نباش با هم حلش میکنیم. با این جمله حتی از پس سختترین مشکلات هم برمیآئیم.
نقش کانون را در موفقیت عسل چطور ارزیابی میکنید؟
پدر: با توجه به تجربهای که من در زمینهی آموزش دارم سختی ماهها و روزهای پایانی کنکور را برای عسل پیشبینی کرده بودم. ورود عسل به مجموعهی کانون به خاطر این بود که کانون بازخورد بسیار مناسبی به ما میداد و سابقهی آموزشی بالایی داشت. کانون کولهباری از تجربه برای داشتن بهترین برنامهریزی را به دانشآموزان میدهد. برگزاری آزمونهای منظم، برنامهریزی صحیح و در اختیار گذاشتن روشهای صحیح مطالعه توسط مجموعهی کانون دغدغهی من و سایر اولیا را کم میکرد. کرونا توقفی خواسته یا ناخواسته در کار من ایجاد کرد که من توانستم زمان بیشتری را خصوصا زمانی که همسرم درگیر مسائل عاطفی فوت پدرشان بودند، برای عسل بگذارم. عسل از طرفی نگران مادرش بود و از طرفی نگران کرونا بود. من سعی کردم بیشتر در کنارش باشم و اگر تا دیروقت بیدار میماند من هم با او بیدار میماندم. همراهی من با عسل برای او اطمینان خاطری بود تا با آرامش بیشتری درس بخواند و از طوفان خوادث سربلند بیرون بیاید. از زمانی که عسل وارد کانون شد کانون به عنوان یک همراه خوب در زمینهی برنامهریزی و مدیریت آموزشی برای او و ما بود. نقش گفتوگویی که با عسل قبل از کنکور داشتید و نیز تداوم منظم آزمونها در دوران کرونا، در تثبیت وضعیت او بسیار کلیدی بود و اثر بسیار مثبتی در کسب نتیجهی او داشت.
مادر: یکی از کارهای بسیار خوب کانون برای بچهها در نظر گرفتن پشتیبان ویژه بود. من به خانم وفائیان هم گفتم که پشتیبان ویژه کمک بسیار خوب و موثری برای دانشآموزان است و لازم است از این مسئله تشکر کنیم.
سایر گفتوگوهای داوود اکبری را در لینک زیر بخوانید: