گفتوگو با پدر و مادر کاویان زارع، رتبهی 8 ریاضی منطقهی 2 از بیرجند
من و پدرش هنوز از پدر و مادرمان مشورت میگیریم
لطفاً خودتان را معرفی کنید.
مادر: من شکوه حسنی هستم و پزشکم.
پدر: رضا زارع هستم. کارشناسیارشد مهندسی الکترونیک دارم. در دانشگاه بیرجند کار میکنم. پسرمان کیارش هم در سال 94 رتبهی 4 تجربی منطقهی 2 را کسب کرد.
احساستان به موفقیت بچهها چیست؟
مادر: یکی از لحظههای شیرین برای هر پدر و مادری، لحظهای است که خبر موفقیت فرزندانش را میشنود. واقعاً از خبر موفقیت کاویان خیلی خوشحال شدیم. کاویان امسال از هر نظر که فکرش را بکنید، سال بسیار پرتنشی را پشتسر گذاشت. خودم از مرداد سال گذشته درگیر بیماری شدم و درمانم را در تهران شروع کردم و دائم در رفتوآمد بودم. هر دوسههفتهیکبار مجبور بودیم کاویان را چند روز تنها بگذاریم. واقعاً همت و تلاش خودش بود که توانست به این موفقیت برسد.
بهنظرتان نقش مادر در موفقیت بچهها چه بود؟
پدر: فرزندان ما خودشان شخصیت خودکار و مستقلی دارند و اینگونه بزرگ شدهاند. البته از همان کودکی و از دورهی دبستان، همسرم روی آموزش و تربیت بچهها نظارت داشت و به سالهای آخر که رسیدند، دیگر خودشان استقلال داشتند و کارشان روی غلتک افتاده بود. با وجود اینکه کاویان را تنها میگذاشتیم و استرس هم داشت، کارهایش را خودش منظم انجام میداد. با توجه به وضعیت دشواری که داشتیم، خودش برای کسب این نتیجه خیلی زحمت کشید. کاویان از ابتدا علاقهی زیادی به فیزیک داشت. معلمانش هم همین نظر را داشتند. تمرکز زیادی روی عمق مطالب و مسائل دارد. خیلی جدی و با پشتکار زیاد مسائل را حل میکرد. امسال هم با توجه به وضعیت ویژهی کنکور، بچهها واقعاً خسته شدند.
خانم حسنی، بهنظر شما آقای زارع برای موفقیت بچهها چه کار کردند؟
مادر: از همان ابتدا تمام تلاش ما متوجه تربیت بچهها بوده است. هرکدام از ما بهشکلی سعی کردیم کانون خانواده برای بچهها گرم باشد. خیلی به این موضوع اهمیت میدادم که همیشه همهی اعضای خانواده در کنار هم باشیم. وقتی برنامهی خانوادگی داشتیم و برای یکی از ما مسئلهای پیش میآمد، آن برنامه را لغو میکردیم. عقیدهی ما این بود که باید در کنار خانواده و همه با هم باشیم. برنامهی کاری من و همسرم فشرده بود؛ اما هم من و هم آقای زارع طوری برنامهریزی میکردیم و نهایت تلاشمان را میکردیم که بچهها تنها نباشند و حتی هنگام وعدههای غذایی همگی با هم باشیم. شاید این چیزها ساده به نظر برسند؛ اما باعث میشوند بچهها به اصول خانواده پایبندتر باشند. علاوه بر این، هم در خانوادهی من و هم همسرم، افرادی هستند که تحصیلات عالی دارند و این موضوع، بچهها را از نظر ذهنی آمادهتر کرد و زمینهای بود که بچهها هم بتوانند این مسیر را ادامه بدهند.
شرایط کرونایی را در چند ماه آخر چطور مدیریت کردید؟
پدر: سعی کردیم فاصلهی اجتماعی را رعایت کنیم و ارتباط در خانوادهی ما هم مثل سایر خانوادهها کم شد. طبیعتاً درخانهماندن طولانیمدت در روحیهی بچهها اثر دارد. سعی کردیم در حد نیم ساعت تا یک ساعت، گشتی بزنیم تا کاویان زیاد خسته نشود. کاویان هم خیلی رعایت میکرد و چارهای هم نبود. بههرحال کاویان امسال کنکور داشت و نیاز بود که شرایط را بهتر مدیریت کنیم.
مادر: اولین کار من آگاهیدادن به کاویان بود. به او اطمینان دادم که اگر اصول بهداشتی را رعایت کند، کرونا مشکلی برایش ایجاد نخواهد کرد. اصول اولیه را برایش گفتم و خودم هم همین اصول را رعایت میکردم تا خیالش از طرف من راحت باشد. لباسهایم را در طبقهی دیگری عوض میکردم و خودش میدید که من همهچیز را کاملاً رعایت میکنم. سعی میکردم وقتی وارد منزل میشوم، دیگر حرفی از مسائل بیمارستان نزنم. اگر به خاطر داشته باشید اوایل شروع کرونا فضای سختی بر جامعه حاکم شد و ما که کادر درمان بودیم، فشار مضاعفی را تحمل میکردیم. نهایت سعی من این بود که هیچ موضوعی را به خانه منتقل نکنم تا استرسی به کاویان وارد نشود. رفتوآمدهای ما به صفر رسید و برای حفظ روحیهی کاویان، هر شب در حد نیم ساعت با هم پیادهروی میکردیم و گشتی در شهر میزدیم یا با هم فیلم نگاه میکردیم تا تنشهایی را که حس میکردم ممکن است برایش ایجاد شود، کمتر شود. خوشبختانه مشکل خاصی وجود نداشت. البته دوسه روز مانده به کنکور، بیشتر از اینکه نگران سؤالات کنکور باشد، بیشتر نگران مسائل بهداشتی بود. بهنظرم این حد نگرانی برای کاویان طبیعی بود. این مقدار متعارف بود و تأثیر خاصی روی کنکورش نگذاشت.
شخصیت مستقل چگونه در کاویان شکل گرفت؟
پدر: در خانهی ما این موضوعها بر عهدهی همسرم بود و بچهها میدانستند که اگر کار خاصی میخواهیم انجام بدهیم، باید از طریق مادرشان انجام شود. نه اینکه من دخالتی نداشته باشم؛ دوست داشتیم دو نظر مختلف ارائه ندهیم و حرفمان در مقابل بچهها یکی باشد. از همان ابتدا کارهایشان به خودشان واگذار شده بود و ما دورادور نظارت میکردیم. شاید این کار مؤثر بود. در دورهی دبستان، بچهها میبایست برای کوچکترین کارهایشان با مادرشان مشورت میکردند.
نقش کانون را در موفقیت کاویان چگونه ارزیابی میکنید؟
مادر: بهنظرم عالی بود. هر دو پسرم، کیارش و کاویان، بهجز مدرسه تنها از خدمات کانون استفاده کردند. بسیار هم از این موضوع راضی بودند. یکی از نقاط قوت کانون برنامهی خوب آن بود و کاویان هم همیشه میگفت که با برنامهی کانون پیش میرود. آزمونهای کانون بهنظرم آزمونهای بسیار خوب و کاملی بود. در کل خیلی راضی بودم و بچهها از سردرگمی اینکه هر درس را در چه زمانی بخوانند و چقدر پیش ببرند، دور بودند و این خیلی عالی بود.
پدر: کاویان و کیارش هر دو رتبههای کنکورشان نزدیک به رتبهی آزمونهای کانونشان بود. ما از خدمات کانون راضی بودیم.
کمی از خانوادههای خودتان برایمان بگویید.
پدر: مادرم خانهدار و پدرم دبیر ریاضی بودند. برادرم هم مثل خودم در رشتهی برق تحصیل کردهاند. خواهرهایم هم معلم بودند. همهی ما راه پدرم را ادامه دادیم. پدرم ما را در این مسیر راهنمایی میکرد و علاقهی من از راهنماییهای پدرم به این مسیر شکل گرفت.
مادر: مادرم خانهدار و پدرم دبیر هستند. یک خواهر و دو برادرم پزشک هستند و یک خواهرم هم پرستار هستند. در خانوادهی ما بحث علاقه به رشته مطرح بود. وقتی بزرگترهایم به سمت این رشته رفتند، من هم علاقهمند شدم این مسیر را دنبال کنم.
در تصمیمگیری برای انتخابرشتهی بچهها تا چه حد کمک کردید؟
پدر: فرزندانم در انتخاب کاملاً آزاد بودند. کیارش هم ابتدا رشتهی ریاضی را انتخاب کرده بود و بعد به سمت تجربی رفت. حتی نگران این بودیم که ممکن است دوباره بخواهد به سمت ریاضی برگردد. بههرحال در تجربی ماند و ادامه داد. کاویان از ابتدا علاقهی بسیار زیادی به فیزیک داشت. سالها قبل که کمی با او کار میکردم، مسائل ریاضی و فیزیک را با شوق و علاقه حل میکرد. ما هم انتخاب را به عهدهی خودش گذاشتیم.
بچهها از کودکی با کتاب مأنوس بودند؟
مادر: از کودکیشان دوست داشتم بچهها حتماً بازیهای فکری کنند. انواع پازل و بازیهای فکری انجام میدادند و هر دو از حدود پنجسالگی در کلاسهای شطرنج شرکت میکردند. همیشه در مسابقات رتبهی خوبی کسب میکردند. کیارش که به دنیا آمد، شاغل بودم؛ اما دو سال سر کار نرفتم. ترجیح دادم در کنارش باشم. روزی دو ساعت در یکی از درمانگاهها کار میکردم. وقتی کاویان به دنیا آمد، طوری برنامهریزی میکردیم که همیشه من یا همسرم در کنار بچهها باشیم و آنها را به کسی نسپاریم. تمام سعی ما این بود که بچهها تحتنظر خودمان تربیت شوند. شاید کمی به ما سخت گذشت و برنامهی کار و زندگی دشوار بود؛ اما از نتیجهی آن خیلی راضی هستم.
پدر: برنامهی ما بیشتر این بود که در کنار بچهها باشیم. این حضور در خانه و در کنار بچهها حتی همین امسال ادامه داشت. از ابتدا تاکنون با این روال پیش رفتهایم.
فکر میکنید این حمایتها تا کی ادامه پیدا میکند؟
مادر: حمایت اصلی همیشگی است؛ اما همان طور که گفتم، از دبستان هیچوقت دخالت مستقیمی در درس بچهها نداشتیم. مشورت کردهاند؛ اما تصمیم نهایی همیشه با خودشان بوده است. کیارش چند سال است از ما جدا شده و درس میخواند. مشورت میگیرد؛ اما همیشه خودش بهخوبی تصمیم میگیرد. این نوع از تربیتی که ما پیش گرفتیم، باعث شد بچهها بدانند که در عین حال که باید مستقل باشند و خودشان تصمیم بگیرند، مشورت با بزرگترها هم راهگشاست. خود ما هم همین گونه رفتار میکنیم. من 52 سال دارم؛ اما هنوز با پدر و مادرم مشورت میکنم.
سایر گفتوگوهای داوود اکبری را در لینک زیر بخوانید: