نام و نام خانوادگی : آیدا خبیری
رتبه کنکور ۱۴۰۴ : ۳۹ منطقه ۳ ریاضی
تراز کنکور تیر : ۹۹۹۵
تراز سوابق تحصیلی : ۱۰۱۰۵
نام شهر و استان : شهرستان بافق_استان یزد
میانگین تراز : ۶۷۲۴
سال های حضور در کانون : نهم_ دهم_ دوازدهم
شغل و تحصیلات مادر : لیسانس آموزش ابتدایی _ معلم
شغل و تحصیلات پدر : دیپلم _ کارمند
درصد دروس در کنکور 1404 :
کنکور اردیبهشت 1404 :
تراز : 9393
ریاضی : 35 درصد فیزیک : 65.73 شیمی : 32.23
کنکور تیر 1404 :
تراز : 9995
ریاضیات : ۴۶.۶۷ فیزیک : ۷۳.۳۴ شیمی : ۶۰
مصاحبه گر : هوشنگ پناهی
در سال کنکور درگیر دوتا بیماری شدم.اوایل سال تحصیلی متوجه شدم که علائم شدیدی دارم و درگیر بیماری قلبی شدم. موقع درس خواندن خون دماغ میشدم ، سرگیجه و سردرد زیادی داشتم ، فشار خونم بالا بود ، شب ها درد قلب شدید می شدم، چند دفعه در مدرسه حالم بد شده بود،ضربان قلبم نامنظم بود و تپش شدید داشتم.
یک روز از خواب بلند شدم و دیدم که دست هایم تغییر رنگ داده اند و بنفش شده اند. این موضوع اطرافیانم را بیش از پیش نگران کرده بود.
چند تا دکتر رفتم ولی متاسفانه متوجه نمی شدند که من چه مشکلی دارم.بالاخره بعد از مدت ها متوجه شدند که من به دارویی که قبلا مصرف میکردم حساسیت دارم و علائم سکته قلبی را داشته ام و لطف خدا بوده که من سالم ماندم.
در طول زمانی که واقعا حالم بد بود ،خانواده مدام اصرار میکردند که من استراحت کنم و به خودم فشار وارد نکنم ولی من همه چیز حتی سلامتی ام را به درس ترجیح میدادم و فقط به یک چیز فکر میکردم : < دانشگاه صنعتی شریف >

خوشبختانه بیماری قلبی ام خوب شده بود و روبه بهبودی بودم که یک روز صبح نتوانستم از روی تخت خوابم بلند شوم. مادرم را صدا کردم و متوجه شدیم که زانوی من آسیب دیده و نمی توانم بلند شوم. مرا با ویلچر و با سختی به بیمارستان بردند.وقتی از پایم عکسبرداری کردند متوجه شدند که پای من آسیب جدی دیده و من را به مرکز درمانی دیگری ارجاع دادند.
برای اولین دفعه که ام آر آی زانویم را به دکتر متخصص نشان دادم به من گفت که مینیسک و رباط زانویم پاره شده و زانویم آب آورده و در زانویم خون لخته شده و باید حتما عمل کنم.دقیق دوماه قبل از کنکور بود...
در حالیکه دکتر اصرار به جراحی داشت ، من قبول نکردم و فقط به کنکور و دانشگاه شریف فکر میکردم.
نمی توانستم راه بروم و حدودا یک ماهی کلا با عصا بودم و انجام کار های شخصی و حتی پشت میز نشستن و درس خواندن برایم سخت شده بود.
من برای درمان مقاومت می کردم چون معتقد بودم وقت من گرفته میشود. ولی مجبور شدم برای اینکه بتوانم راه بروم فیزیوتراپی و آب درمانی بروم.
زمان فیزیوتراپی را در استراحت ظهر تنظیم میکردم که وقت زیادی از درس خواندنم گرفته نشود.
دوران سختی بود...دیگر نتوانستم به مدرسه بروم.
ولی با وجود همه ی اینها پر قدرت تر به درس خواندن ادامه دادم. حتی یادم هست که یک روز با عصا و با کمک مادرم رفتم آزمون قلم چی شرکت کردم . مراقب به من گفت چرا با این وضع اومدی آزمون بدی برو خونه غیرحضوری بده ولی من با همان وضع آزمون دادم.
نمی توانستم مدت طولانی روی صندلی بنشینم و حتی در روز کنکور به دستور پزشک برایم میز و صندلی راحت تر گذاشتند.
ولی در تمام مدتی که درگیر بیماری و درمان آن بودم و با وجود اینکه پشت میز نشستن و درس خواندن و حتی انجام کار های شخصی برایم سخت شده بود ، من فقط به هدفم فکر می کردم و معتقد بودم که آدمها در سختی ها رشد میکنند .
و سخن آخر
به قول شاعر : ابر و باد و مه و خورشید و فلک درکارند ...
من اگر رتبه ی خوبی کسب کرده ام فقط تلاش خودم نبوده و عوامل زیادی تاثیر داشته اند.
خانواده ام (پدر و مادر و خواهرم) همیشه به خصوص در طول دوران بیماری ام کنار من بوده اند و از من حمایت کردند. بی نهایت از آنها سپاسگزارم و امیدوارم که بتوانم زحماتشان را جبران کنم.
