نام و نام خانوادگی : علیرضا ماریانی
شهر - استان : بم - کرمان
رشته : ریاضی
سهمیه : منطقه 3
رتبه : 76
چند سال عضو کانون بودید چند آزمون شرکت کردید ؟
یک سال عضو کانون بودم در 46 آزمون بدون غیبت شرکت کردم .
میانگین تراز کانون: 6553
شغل و تحصیلات پدر : تعمیرکار وسایل سرمایشی ( خدمات فنی) - دیپلم تجربی
شغل و تحصیلات مادر : معلم ابتدایی - لیسانس ریاضیات و کاربرد ها
تراز اردیبهشت: 10551
ریاضی: 51 درصد - فیزیک: 90 درصد - شیمی:32 درصد
تراز تیر: 10346
ریاضی: 53 درصد - فیزیک: 89 درصد - شیمی: 36 درصد
من به همراه همکلاسی خود به سفارش معلم های عزیزم با کانون آشنا شدیم یکسال عضو کانون بودم با 46 آزمون و بدون حتی یک غیبت بطور پیوسته در آزمون های کانون شرکت کردم
در آزمونها هرگز غیبت نداشتم در آزمونهای تشریحی نیز شرکت می کردم .
من در حاشیهی شهر بم، و همزمان با تحصیل، در زمینهی خدمات فنی وسایل سرمایشی مشغول به کار بودم.سال های اول برای رفتن به مدرسه نمونه دولتی فردوسی بم، مسیر خانه تا مدرسه را با دوچرخه و سال های بعد با سرویس طی می کردم . بخش زیادی از درآمد صرف اجاره و اقساط بانکی میشد. شغل آزاد پدرم باعث میشد در فصل زمستان که کار کم بود، درآمد قابل توجهی نداشته باشیم. همزمان، خواهرم دانشجو بود و هزینههای تحصیل داشت. حتی یک سال که برای کنکور مجدد مطالعه میکرد، هزینههای کلاس کنکور و رفتوآمد (در آن زمان وسیلهی نقلیه نداشتیم) به دغدغههای مالی ما افزود.
همین شرایط باعث شده بود که خرید کتابهای کنکور برایم دشوار باشد. به همین دلیل، اکثر کتابهایم یا از هدایای کانون بودند، یا از کتابهای دستدوم دیگران. پیش از ورودم به کانون، مجبور بودم از نسخههای الکترونیکی کتابهای سالهای گذشته استفاده کنم که مطالعهی طولانیمدت آنها در گوشی همراه، خستگی ذهنی و چشمی زیادی به همراه داشت. میدانستم که این کار از نظر شرعی ممکن است مشکل داشته باشد، اما در آن زمان چارهای جز این نداشتم و تصمیم گرفتم هزینهی تمام کتابها را یادداشت کنم تا در شرایط مناسب، آنها را بپردازم و حقی بر گردنم نباشد. حتی همان کتابهای اندکی را که خریدم، سعی کردم با پول خودم تهیه کنم.
پدر و مادرم، هر آنچه در توان داشتند، بیهیچ دریغی در اختیارم قرار دادند.
عوامل مدرسه، از جمله مدیر محترم مدرسه، آقای سعادتمنش، و دیگر کارکنان، همواره همراه ما بودند و در کانون نیز سرمایهگذاریهای متفاوتی برای ما انجام دادند. زمانی که برای المپیاد مطالعه میکردم، مدیر مدرسه از حضورم در کلاسهای غیرضروری جلوگیری میکرد تا فرصت بیشتری برای آمادگی داشته باشم. (هرچند داستان المپیاد و تلاشهایم در آن نیز کم نیست و در نهایت موفقیتی حاصل نشد.)

مشاور و پشتیبانان کانون، خانم زهره زادمهر و خانم کبری محمدی، همراهی بینظیری با من داشتند.
خانم محمدی، فراتر از یک پشتیبان، در بسیاری از مسائل شخصی نیز با من در ارتباط بودند و بسیار فراتر از وظیفهی خود کمکم کردند؛ من به ایشان و همسر محترمشان بسیار مدیونم. منابع و امکانات کانون را در اختیارم قرار میدادند و پشتیبانی محکمی برایم بودند.
همچنین، در زمان آمادگی برای المپیاد، فردی ناشناس هر شب به مدت نیم ساعت با من تماس میگرفت و سوالات مرحلهی دوم را با من کار میکرد تا مبحثی را به من یاد دهد؛ هنوز هم در فضای مجازی با ایشان در ارتباط هستم.
دبیران نیز، همراه با مدیر، همواره کنارم بودند؛ از جمله دبیر فیزیک، استاد دهقان.
تمام این سختیها، چه از نظر مالی و چه از نظر جسمی، مرا از پا درنیاورد. در شرایطی که قسمت زیادی از درآمد صرف اجاره و قسط میشد و گاهی خودم نیز در شرایط بیماری درس میخواندم، هرگز دست از تلاش نکشیدم."
