گفتگوی کاظم قلم‌چی با محمدامین دولت‌آبادی رتبه‌9 کشوری تجربی 1403

گفت‌وگوی کاظم قلم‌چی با محمدامین دولت‌آبادی رتبه‌9کشوری تجربی1403 از سبزوار

گفتگوی کاظم قلم‌چی با محمدامین دولت‌آبادی رتبه‌9 کشوری تجربی 1403


خودتان را معرفی کنید.

محمدامین دولت‌آبادی از شهرستان سبزوار استان خراسان رضوی رتبه‌ی 6 منطقه‌ی 2 و 9  کشور در رشته‌ی تجربی

 

خوب همین 6 منطقه‌ی 2  و 9 کشور نشان می‌دهد که منطقه‌ی 2 از منطقه‌ی1 جلو زده است. این را چطوری تحلیل می‌کنید؟ 

در رشته‌ی تجربی این مدلی است کلا؛ بعد تک رقمی شدن در منطقه‌ی 2 نسبت به مابقی مناطق در رشته تجربی سخت‌تر است. یعنی شاید مثلا از 15-14 کشور که در بیایم دیگه تک رقمی منطقه‌ی 2 نشیم. به خاطر این است که فکر می‌کنم هم نسبتا قوی هستند و هم تعدادشان بیشتر است، یعنی تعداد شرکت کننده‌ها حدود دو برابر منطقه 1 است. 

 

علت اینکه حالا در این سال‌ها می‌بینیم منطقه‌ی 2 جلو زده چیست؟ 

خوب می‌شود گفت شاید مثلا امکانات الان پخش‌تر و وسیع‌تر شده است. مثلا نسبت به قدیم که شاید چندتا شهر بزرگ ایران بود، الان باز در کل کشور پخش تر شده است.

 

شما می‌دانید از سال 93 هر 10نفر اول کشوری تجربی کانونی بودند؟

بله

شایان پورمیربابایی که 93 بود و در جشن نخبگان هم شما او را می‌بینید؛ از آن سال اینطوری بود. در این 11سال تهرانی‌ها 12 بار رتبه‌ی کشوری آوردند و تبریزی‌ها 15بار؛ یعنی تهران بیشترین رتبه‌ی کشوری را در این یازده سال نداشته، تبریز داشته است و بعد تهران و اصفهان و شیراز و تبریز روی هم توانستند 45 درصد را  بگیرند و 55درصد مال منطقه‌ی 2 و 3 بوده است.  شما خودتان شخصا فکر می‌کردید که امکاناتی که شما در سبزوار دارید با تهران و کلانشهرها فرق کند؟ از لحاظ امکانات عقب بمانید؟ 

نه اصلا؛ یعنی از لحاظ امکانات اینجوری نبود که بخواهیم عقب‌تر باشیم. بعد هر چیزی که نیاز داشته باشیم بود. یعنی از این لحاظ عقب‌افتادگی نداشتیم.

 

خوب آقای دولت‌آبادی شما چند تا آزمون دادید و چند سال در کانون بودید؟ 

من 6 سال بودم؛ پنجم و ششم ابتدایی از نهم تا دوازدهم و 108 آزمون 

 

چطور شد که پنجم و ششم آمدید؟ چطور شد هفتم و هشتم نیامدید؟ چطور شد از نهم دو مرتبه آمدید؟ 

پنجم و ششم که خوب هدفم برای قبولی تیزهوشان بود آمدم و آشنایی‌ام چون همان زمان من که 6سال از برادرم کوچکتر بودم و او آن زمان امتحان کانون را شرکت می‌کرد، از آن طریق آشنا شدم. 

 

برادرتان قبلا کانونی بودند؟ چه رشته ای قبول شدند؟

بله،  ایشان فرهنگیان قبول شدند.

فرهنگیان؛ یعنی الان دبیر هستند؟ 

بله

کجا ؟ همان سبزوار؟ چه دبیری هستند؟ 

بله، آموزش ابتدایی 

 

از شغل‌شان راضی هستند؟

بله، نسبتا 


گفتگوی کاظم قلم‌چی با محمدامین دولت‌آبادی رتبه‌9 کشوری تجربی 1403


خوب بعد شما گفتید اینطوری با کانون آشنا شدید. تیزهوشان قبول شدید؟ 

بله، تیزهوشان ششم قبول شدم. بعد هفتم، هشتم و نهم را خوب دیگه نمی‌خواستم زیاد سنگین بخوانم شرکت نکردم، نهم در ابتدای سال حرف این بود که آزمون تیزهوشان را دوباره از بچه‌های سمپادی هم بگیرند. بعد به همان علت من کانون را دوباره شرکت کردم. 

 

یعنی احساس کردید که ممکن است اوضاع سخت بشود، گفتید یک بار دیگر هم شرکت کنم؟ 

بله، شرکت کردم.

 بعد که دیدید امتحان نمی‌گیرند، خیال‌تان راحت شد. 

بعدش خوب باز در وسط‌های سال گفتند که امتحان نمی‌گیرند، یعنی سمپادی‌های دوره‌ی اول بدون آزمون دوره‌ی دوم می‌روند. به خاطر همین هم هست که کلا در نهم نسبت به دهم، یازدهم و دوازدهم میانگین ترازم پایین‌تر است. 

 

خیلی جالب است که راستش را می‌گویید. 

بله 

 

خوب بعد از دهم تا دوازدهم چطور شد؟ چطوری خواندید؟ 

از دهم تا دوازدهم که برای کنکور بود، 

 

دهم هم جدی بودید یا فقط دوازدهم جدی بودید؟

من جدی برای کنکور بخواهم بخوانم سال یازدهم و دوازدهم، یعنی دو سال آخر بود که خیلی جدی بودم، دهم هم می‌خواندم، به هر حال با آزمون‌های کانون بودم، برنامه‌ام این بود که طبق برنامه کانون می‌رفتم اما خوب جدی‌تر یازدهم و دوازدهم بود. در واقع دقیق‌تر بخواهم بگویم از تابستان دهم به یازدهم دیگر شدید جدی شدم.

از تابستان دهم به یازدهم؛ خوب سوالی هم بپرسم که از بقیه نپرسیدم. پس شما تابستان‌ها می‌آمدید؟ 

بله، بله

تابستان را جدی می‌گرفتید؟ 

من فکر می‌کنم یکی از مهم‌ترین چیزهایی که باعث شد این رتبه را بگیرم تابستان‌ها بود. یعنی من تابستان‌ها را چون مدرسه هم نبود و زمان آزادم هم زیاد بود زمان مطالعه‌ام بالا بود و خیلی کمک می‌کرد.

یعنی درس سال جلوتر را در تابستان پیش‌خوانی می‌کردم. تا حد زیادی دروس تخصصی‌اش را پیشخوانی می‌کردم بعد خوب در طول سال وقت بیشتری برای تست زنی داشتم.

 


خوب روی برنامه متمرکز بشویم. در برنامه‌ی تابستان 40درصد نیم سال اول را می‌پرسیم و شما گفتید پیش‌خوانی می‌کردید. اولا خودتان می‌خواندید یا کلاس می‌رفتید؟ بعد قسمت دوم سوال این است که آیا با این 40درصد شما موافق بودید؟ 

خوب آن 40درصد که گفتید من خودم بیشتر می‌رفتم، یعنی در تابستان در مجموع برنامه‌ام این بود که خوب دوهفته یک بار آزمون کانون بود، هفته‌ی اول طبق برنامه خودم می‌رفتم و هفته‌ی دوم تمام برای برنامه‌ی کانون می‌خواندم. بعد هفته‌ی اول مثلا خودم قسمت‌های جلوتر را می‌خواندم، به عنوان مثال من در تابستانی که به یازدهم می‌رفتم با تابستانی که به دوازدهم می‌رفتم درس‌هایی مثل ریاضی و فیزیک کل کتابش را پیشخوانی کرده بودم ولی کانون خوب فقط 40درصد بود.

 

خودتان می‌خواندید یا کلاس؟ 

من خودم می‌خواندم، کتاب درسی با کتاب کمک درسی بود. بعدش این‌ها را می‌خواندم یعنی در هفته‌ی اول خودم جلوتر بودم به عنوان مثال فصل 3 فیزیک را می‌خواندم و در هفته‌ی بعدش باز دوباره برمی‌گشتم به برنامه‌ی کانون وطبق همان 40درصد کانون می‌رفتم.

 

یکی از ویژگی‌های رتبه‌های برتر که من پارسال می‌پرسیدم، هفته‌ی اول و هفته دوم است. خیلی جالب بود. پس شما در تابستان هفته‌ی اول جلوتر می‌رفتید هفته دوم برنامه‌ی کانون را می‌خواندید. 

شما اشاره کردید گفتید تابستان خیلی شما را جلو انداخت. یک مقدار بیشتر توضیح بدهید. 

تابستان وقتی مدرسه که نبود و زمانم آزاد بود. بعد مثلا در تابستان یازدهم به دوازدهم می‌توانستم مثلا روزانه 10 تا 11 ساعت بخوانم. 

 

10 تا 11 ساعت درس‌ می‌خواندید؟ 

بله روزانه 

 

مردم به شما نمی‌گفتند که تابستان وقت تفریح و سرگرمی و مسافرت است. چرا انقدر درس می‌خوانید؟

خیر، خوب روز 24ساعت است، درس 10تا11 آن بود و برای بقیه کارها هم وقت بود. خوب تفریحم کنارش بود و تا خود کنکور تفریح را داشتم.

 

خوب بعد می‌رویم وارد سال تحصیلی می‌شویم. در سال تحصیلی چطوری درس خواندید؟ 

برنامه‌ی کلی طبق کانون بود، یعنی طبق آزمون‌های دو هفته یک بار کانون بود. 

 

ببینم عادت کرده بودید که طبق برنامه کانون بخوانید؟ یعنی بررسی نمی‌کردید برنامه را که ببینم اینجا چرا اینطوری است.

چرا، بررسی می‌کردم. خوب هم از تجربه‌های نفرات برتر (چون ما مدرسه‌مان سال‌های قبل تک رقمی داشت) استفاده کرده بودم که برنامه‌ی کدام آزمون بهتر است و هم خودم بررسی می‌کردم و چون سال‌های زیادی هم بودم، یعنی 6سال کانون بودم، از یکجا به بعد نسبت به برنامه اعتماد داشتم. 

 

شما می‌دانید که ما هم آزمون حضوری داریم هم آنلاین. یعنی بچه‌ها می‌توانند هر کدام را دل‌شان خواست انتخاب کنند. شما بیشتر حضوری امتحان دادید یا آنلاین؟ 

من بیشتر بالای 90درصد حضوری بودم. یعنی سعی می‌کردم حضوری شرکت کنم.


علتش چه بود؟

چون به هر حال در فضای آزمون شرکت می‌کردم، روی صندلی می‌نشستم، دور و برم خوب به هر حال مابین شرکت کننده‌ها بودم. فضای کنکور شبیه‌سازی می‌شد، بعد نسبت به خانه خوب بهتر بود و فکر می‌کنم یکی دو تا آنلاین بیشتر نداشتم که آنها هم شرایطش نبود که بتوانم وارد حوزه آزمون شوم.

 

این داستان هفته‌ی اول و دوم را رها نکنیم. من در سال‌های گذشته خیلی روی این مکث می‌کردم. گفتم اکثر رتبه‌های برتر جز مهارت‌های فراشناختی بود که دیدم بچه‌ها اسمش را هم نمی‌دانند. " این که من فکر کنم راجع به روش‌های درس خواندنم، راجع به روش‌های کار کردنم. تعریفش تفکر درباره‌ی تفکر است. این تعریف Passive است و تعریف Active آن مدیریت فکر است و برای دانش آموز و دانشجو یعنی که بدانم هر درس را چطوری بخوانم. یکی از مصداق‌های مهمش این است که من هفته‌ی اول چکار کنم؟ هفته‌ی دوم چکار کنم؟ شما تابستان اشاره کردید. در طول سال هفته‌ی اول و دوم چکار می‌کردید؟ 

در طول سال دیگر آن مدلی نبود یعنی در تابستان که هفته‌ی اول طبق برنامه‌ی خودم بود و بعد کانون، در سال تحصیلی دو هفته برای کانون بود. چون خوب یک بخشی از زمان (نصف روز) به هر حال برای مدرسه می‌رفت و خوب خود کانون در سال تحصیلی سنگین‌تر می‌شد. به هر حال به خاطر همین کلا با برنامه‌ی کانون بود یعنی برنامه‌ی کلی کانون بود حالا جزیی‌تر خودم می‌ریختم.

 

ولی حالا من همین را بگویم که دوستان دیگر و شما به این فکر کنید. هفته‌ی اول و دوم می‌تواند اینطوری باشد که من هفته‌ی اول بروم بیشتر درس بخوانم، هفته‌ی دوم بروم بیشتر تست بزنم یا روی بعضی از درس‌های خاص هفته‌ی اول تمرکز کنم، در بعضی از درس‌ها هفته‌ی دوم تمرکز کنم. الگوهای مختلفی می‌تواند باشد ولی شما به یک نکته‌ی دیگر اشاره کردید که همان را با شما ادامه بدهم و آن هم این است که به صورت جزیی‌تر برای خودتان برنامه‌ریزی می‌کردید. یک جور برنامه را شخصی‌سازی می‌کردید. می‌توانید مثال و مصداق‌هایی بگویید.

مثلا بعد از دو هفته یعنی من می‌دانستم در این بازه‌ی دو هفته‌ای باید چقدر بخوانم، چقدر از برنامه جلو بروم. حالا آن را چجوری جلو بروم، مثلا کدام روز کدام درس را بخوانم را خودم می‌ریختم چون برنامه را کلا براساس تجربه‌ای که در این چند سال جمع کرده بودم، خودم می‌ریختم. یعنی مشاور نداشتم.  


مشاور نداشتید؟ فکر نمی‎کردید حتما باید مشاور داشته باشید؟

خیر، من مشاور نداشتم. من فقط در هر بخشی که نیاز داشتم مخصوصا در انتخاب منابع از پشتیبان کانون استفاده می‌کردم.


پشتیبان‌تان کی بود؟ 

آقای باقری 


از پشیبان‌های با سابقه هستند؟

بله


یعنی چندین سال در سبزوار پشتیبانی می‌کنند؟

من فکر می‌کنم 16-15سال هست که ایشان کار پشتیبانی می‌کنند.

 


می‌توانید از راهنمایی‌هایی که ایشان کردند و به دردتان خورد، یکی را بگویید؟ 

از راهنمایی‌های ایشان خوب در انتخاب کتاب‌ها معمولا من دو تا اولویت داشتم که زیاد برایم مهم بود، ایشان اطلاعات خوبی در مورد کتاب و انتخاب منابع داشتند و یکی هم خوب رتبه برتر سال‌های قبلی مدرسه که تجربه‌هایشان را در اختیار ما می‌گذاشتند خیلی خوب بود. در مورد برگزاری آزمون‌های مختلف هم اطلاعات خوبی داشتند. 


شما در سال آخر 2904 تا پاسخ صحیح داشتید. چطوری آزمون می‌رفتید؟ ارزیابی می‌کردید؟ نزده و اشتباه زیاد داشتید یا کم داشتید؟ 

من حداکثر سعی می‌کردم که نزده نداشته باشم تا جایی که می‌توانستم سوالات را می‌زدم و خوب سعی می‌کردم حداکثر هر آزمون را به چشم کنکور ببینم که بعد از آزمون بهانه‌ای نداشته باشم. با حداکثر توان شرکت کنم تا بعد از آزمون مثلا نگویم هنوز می‌توانستم بهتر باشم و بدانم که حداکثر توانم همانقدر بوده است. 

 

بعد از اینکه می‌رفتید خانه کارنامه می‌آمد چطوری تحلیل می‌کردید؟ 

خود دفترچه‌ سوال را داشتم و حین آزمون هم من سوالات را علامت می‌زدم. به خصوص در درس زیست‌شناسی


می‌توانید علامت زدن‌هایتان را بگویید.

من سوالاتی که می‌زدم را مثلا می‌دانستم خوب این سوال را ناقص یاد گرفتم یا این را کامل هنوز بلد نیستم، باید پاسخنامه را بخوانم، یک ستاره‌ یا علامتی یا خطی می‌کشیدم که حتی اگر درست زدم، یعنی اگر سوال شانسی درست شد باز از زیر دستم در نرود.

 

در هر آزمون چندتا را علامت‌دار می‌کردید؟ 

شاید مثلا از 45 تا سوال زیست‌شناسی حدود 7-6 تا سوال را علامت می‌زدم که حتما حتی اگر درست شد ببینم. علاوه بر آنها سوالات نزده و غلط را با پاسخنامه می‌رفتم.

 

حالا یک سوال سخت بپرسم. شما جلسه‌ی آزمون را جلسه‌ی سنجش می‌دیدید یا جلسه‌ی یادگیری؟ 

هر دو

یادگیری را بگویید. چون قسمت سخت اینجاست.

آره سنجش که بیشتر برای سنجش بود. ولی یادگیری را خوب من می‌خواندم ولی دوباره، یعنی روز جمعه صبح که امتحان داشتیم بعد جمعه عصر یا حتی مثلا شاید روز بعدش هم شنبه من درگیر همان امتحان بودم. 

 

شما بعدش را می‌گویید. من سوالم در لحظه است. یعنی من به شما اینطوری بگویم لحظه‌ای که آدم دارد امتحان می‌دهد بیشترین میزان یادگیری سر جلسه‌ی آزمون است. برای شما این اتفاق می‌افتاد که سر جلسه‌ که دارید یک امتحانی می‌دهید همان زمان یک چیزهایی را بهتر یاد بگیرید؟ 

موقعی که کتاب بسته‌ است، شما دارید به مغزتان فشار می‌آورید و همانجا در لحظه  (تئوری‌اش همین است، این مال Neuroscience است، یعنی شما این دفعه این ارتباط بین نورون‌ها از یک مسیر جدیدی شکل می‌گیرد) این برایتان هیچ موقع اتفاق افتاد که سرجلسه امتحان ببینی این را جور دیگری دارید یاد می‌گیرید.

در مجموع تست زدن خیلی در یادگیری موثر است، من بخش خیلی زیادی را با تست زدن می‌رفتم. بعد آزمون هم که خیلی رسمی‌تر این تست زدن است، خیلی موثر بود.

 

خیلی قشنگ نکته‌ را فهمیدید. تست زدن یعنی شما موقعی که دارید امتحان می‌دهید دارید یاد می‌گیرید. بعضی‌ها فکر می‌کنند موقعی که می‌خوانم دارم یاد می‌گیرم. یعنی موقعی که به مغز فشار می‌آوری همانجا این چالش ایجاد می‌شود نه اینکه بعدا بروی رفع اشکال کنی. همانجا هم داری یاد می‌گیری. 

 

شما دی در امتحانات آمدید؟

دی امتحان‌ها را شرکت کردم البته یکم خوب تراز افت کرد چون آنقدر که همیشه وقت می‌گذاشتم بابتش نگذاشتم اما شرکت کردم چون به هر حال هدف اصلی من کنکور اردیبهشت بود از مسیر خارج نشوم، باز هم شرکت می‌کردم.

پس از مسیر خارج نشوم یعنی غیبت نمی‌کردید؟

بله

 

اگر که یک زمانی حال‌تان گرفته می‌شد، شده بود که مایوس شوید؟ ناامید شوید؟ 

بله، من دقیقا در یک ماه آخر منتهی به کنکور اردیبهشت که خوب هدف اصلی من بود زیاد این اتفاق افتاد. 

 


مایوس بشوید؟

بله

چه در ذهن‌تان می‌گذشت؟

سر این بود که من دو بار مریض شدم در آن یک ماه آخر، هر دفعه حدود 4-3 روز تقریبا نمی‌توانستم بخوانم شاید روزی مثلا 3-2 ساعت. همین بار روانی که داشت زیاد اذیتم می‌کرد ولی خوب در مجموع توانستم دیگر آخر سر باهاش کنار بیایم. بعدش کمک‌های پدر و مادرم خیلی موثر بود. 

 

در آن شرایط هم با آزمون را دادید؟

بله

یعنی به فکر این نیافتادید رها کنید؟

خیر، رها نکردم. 

 

خوب شما در پاییز و زمستان پیشروی عادی بودید یا سریع؟ 

من در پاییز پیشروی عادی بودم و فقط دهم را جواب می‌دادم. من در پاییز دهم را بستم، بعدش زمستان یازدهم را و خوب بخش پیشروی سریع زمستان هم داشتیم. یعنی دوازدهم پیشروی سریع انجام می‌دادم.


سرجلسه آزمون؟

بله سرجلسه


یعنی نیم‌سال دوم را تا عید تمام کردید؟ 

بله، اصلا این بخش برنامه بخش مورد علاقه‌ی من بود که فکر می‌کنم تا 5 اسفند اگر درست یادم باشد بستم.


خیلی جالب است آقای دولت‌آبادی؛ به همین سوال هر کسی از رتبه‌های برتر یکجور جواب داده است.

بد نیست دوستان بدانند که مدل برنامه‌ریزی من چجوری است. ما اینجا اجبار قطعی نمی‌گذاریم، آزادی مطلق هم نمی‌گذاریم. من اسم این را کریدورهای آزادی گذاشته‌ام. یعنی به بچه‌ها معمولا دو تا انتخاب می‌دهیم این یا آن. یعنی خیلی هم بچه‌ها را آشفته و گیج نمی‌کنیم. یعنی می‌گوییم حالا یا عادی بیا یا سریع را بیا؛ یعنی این دوگانه‌ها در برنامه‌ی کانون خیلی زیاد است. این هم باز داستان مثل همان کوه یخ است که بچه‌ها این برنامه را می‌بینند ولی کلی؛ یعنی اینکه ما بیایم به بچه‌ها پنج تا آپشن بدهیم یا بگوییم نه فقط همین یک کار را بکن یا دوتا.

ما معمولا کریدور آزادی می‌دهیم و می‌گوییم این یا آن؛ شما در پاییز گفتید که عادی را می‌رفتید ولی پیشروی سریع زمستان را دوست داشتید. 

 

بخش مورد علاقه‌ی برنامه حالا برخلاف اجراش، بخش مورد علاقه‌ی برنامه برای من اینجا بود. 

 

خیلی خوبه! خوب شما روش مطالعه‌ی درس‌هایتان را هم بگویید که بیشتر درس می‌خواندید یا بیشتر تست می‌زدید؟ در درس‎های مختلف چطوری بود؟

در دروس مختلف فرق می‌کرد. در ریاضی و فیزیک خوب من خیلی بیشتر تست می‌زدم مثلا شاید بخواهم کل تایمم را بخش بندی کنم، حدود مثلا 90درصد به تست می‌رفت و 10 درصد فقط مطالعه بود. بیشتر سعی می‌کردم با تست یاد بگیرم.

 

آفرین! چه جمله قشنگی می‌گویید. "بیشتر سعی می‌کردم با تست یاد بگیرم." چطوری؟ این را توضیح بدهید.

خوب در واقع صفر صفر نبودم زمانی که تست را شروع می‌کردم. یک درسنامه خلاصه‌وار خود کتاب درسی، جزوه‌ی دبیر یا درسنامه‌ای از کتاب کمک درسی بود، می‌خواندم. اما زیاد روی درس‌ها نمی‌ایستادم بعدش می‌رفتم تست و خوب از اول هم با تست سنگین شروع نمی‌کردم.تست‌ها را پله پله می‌رفتم، هر کدام را یاد می‌گرفتم می‌رفتم مرحله‌ی بعدی. 

 

یعنی در چالش‌ها آدم یاد می‌گیرد؟

بله

 این چالش‌ها را شما دوست داشتید که درگیر این چالش بشوید و آنجا خوب یاد بگیرید. 

 

در ریاضی و فیزیک گفتید. زیست و شیمی را هم بگویید.

من زیست را می‌گویم. در زیست اول از همه که معمولا متن کتاب را می‌خواندم درسنامه خلاصه‌وار هم داشتم، حالا تدریس دبیر و جزوه دبیر یا درسنامه‌ای از کتاب بود اما از آنجا به بعد یکی در میان متن کتاب درسی-تست، متن کتاب درسی-تست، بین این دوتا بودم و تقریبا 50-50 بود. یعنی پنجاه درصد برای مطالعه بود.  


خوب حالا شروع‌تان با کتاب بود یا با تست؟

شروع با کتاب بود. یعنی من صفر صفر تست را شروع نمی‌کردم. تست‌ها پله به پله سخت‌تر می‌شد. هر دفعه هم متن کتاب درسی را می‌خواندم.


شیمی را هم بگویید.

شیمی هم تقریبا مثل زیست حدود 50-50 بود. یعنی اول از همه خوب کمی درسنامه می‌خواندم، بعدش هم تست می‌زدم. 

 

شما به این موضوع اشاره کردید حالا یک بار دیگر هم بگویید. شما برنامه‌ی مطالعاتی‌تان برنامه‌ی مدرسه بود؟ کانون بود؟ تلفیق این دو تا بود؟ چکار می‌کردید؟ البته اشاره کردید که می‌رفتم و جزییاتش را برای خودم می‌نوشتم.

برنامه‌ی کلی که کانون بود، مدرسه که گفتید خوب تقریبا اکثر جاها با برنامه‌ی کانون بودند و خوب چون تعداد شرکت کننده ها هم زیاد بود، یعنی مثلا ما در کلاسی که داشتیم شاید 80درصد یا 90درصد کلاس آزمون کانون را شرکت کرده بودند و خوب انگاری رسمی‌تر بود برای کلاس و خوب خیلی از دبیران مدرسه هم براساس برنامه کانون تدریس می‌کردند و انگاری خارج از آن نبود. برنامه مدرسه هم راستا با برنامه‌ی کانون بود و اختلاف خیلی کم بود.

 

یک چیزی اینجا نوشتید که جالب است راجع به آن برنامه شما اینجا نوشتید: "جزییات برنامه را روز به روز خودم می‌نوشتم" این را کمی توضیح بدهید. یعنی برنامه کلی برنامه کانون است و روز به روز می‌نوشتید. کی می‌نوشتید؟ 

اول از همه یک برنامه می‌نوشتم مثلا 5-4 روزی، بعد مثلا می‌نوشتم که در این 5-4 روز باید انقدر مثلا تست زیست بزنم. 

 

خیلی جالبه! برنامه را انقدر بازه‌ی زمانی طولانی نمی‌نوشتید که بعدا انجام ندهید خیلی هم کوتاه نمی‌نوشتید. 

برای 4-3 روز می‌نوشتم بعد چون مثلا می‌گفتم شاید یک روز حال ریاضی خواندن نداشته باشم ولی مثلا 5-4روزه می‌نوشتم و می‌گفتم در این پنج روز من به عنوان مثال می‌خواهم 200تا تست ریاضی را بزنم. بعد حالا آن را جزیی‌تر تقسیم می‌کردم یک روز که مثل زیاد دوست داشتم ریاضی بخوانم.

 


شما ساعت مطالعه‌تان را بفرمایید. 

ساعت مطالعه که گفتم دهم حالا زیاد جدی نبودم ساعت نمی‌زدم یعنی می‌خواندم با برنامه اما خوب بیشتر از تابستان دهم به یازدهم بود. میانگین شاید حدود 7ساعت در تابستان دهم به یازدهم، در سال تحصیلی یازدهم روزهایی که مدرسه بودم نزدیک 4.5 ساعت تا 5 ساعت، روزهایی که مدرسه نبودم حدود 10ساعت؛ تابستان یازدهم به دوازدهم روزانه 10 ساعت تقریبا 10 تا 11

 

 زندگی شما کسل کننده نبود همش درس می‌خواندید؟ تابستان هم درس می‌خواندید؟ 

در کنارش خوب چیزهای دیگر هم بود. 

 

چکار می‌کردید؟ کارهای غیر درسی چه بود؟

کارهای غیردرسی معمولا خوب با همکلاسی‌ها و دوستان و اینا بود. در مجموع خود درس خواندن خیلی اینجوری بود. 


یعنی خود درس‌خواندن برای شما یک جذابیتی داشت. با همدیگر هم موضوعات درسی را به اشتراک می‌گذاشتید؟ 

در تحلیل آزمون‌ها زیاد این اتفاق می‌افتاد. بیشتر هم از طریق شبکه‌های اجتماعی بود و چون روزانه مثلا من دوازدهم نزدیک 2 تا 3 ساعت حالا از گوشی استفاده می‌کردم تا روز خود کنکور هم بود.

 

مردم عادی فکر می‌کنند که این‌ها که دانشمندان و اینا هستند یک زندگی خاکستری یکنواخت دارند و این جذابیت‌های زندگی دانشمندان را متوجه نمی‌شوند. یعنی شما موقعی که برمی‌گردید به این دوران کودکی و نوجوانی نگاه می‌کنید به نظر نمیاد که زندگی‌تان را مثلا هدر دادید. مثلا بعضی‌ها می‌گویند این کودکی نکرد، بچگی نکرد، نمی‌فهمند یک دانشمند چطوری می‌تواند اصلا زندگی کند و زندگی برایش چه مفهومی می‌تواند داشته باشد. 

 

شما آدم مغروری بودید؟ خودپسند و متکبر؟ چون الان این بچه‌ها را می‌بینیم اکثرا اینطوری نیست با بقیه دوست هستند.

این دوستی که گفتید بله؛ من در مجموع شاید مثلا با تقریبا تمام مدرسه تا حدود زیادی صمیمی بودم ولی خوب اون غرور هم نه زیاد ولی خوب تا حد کمی داشتم. 

 

آدم راست گویی هستید، آفرین!

 

ساعت خواب‌تان منظم بود یا نامنظم؟ 

ساعت خواب منظم بود یعنی سال دوازدهم ساعت خوابم تقریبا در اکثر روزها ثابت بوده و منظم بودند. 


توضیح بدهید.

حدودا ساعت 1 شب می‌خوابیدم تا 7.30-7 صبح و نزدیک یک ساعت هم بین ساعت 2 تا 3 می‌خوابیدم.


پس مجموع خواب‌تان 8-7 ساعت می‌شد؟

بله، معمولا 7.30-7ساعت می‌شد.

 


معلم‌هایی که داشتید را می‌توانید بگویید. البته مثل اینکه اینجا نوشتید که معلم آنلاین نداشتید.

کلاس خارج مدرسه‌ای که نداشتم. دبیرانم دبیران مدرسه بودند که خیلی هم کمک کردند. برای درس فیزیک استاد مصلحی و استاد حسینی، درس شیمی استاد کیانی، درس زیست استاد جلالی و استاد نوری، درس ریاضی استاد دیواندری 

 

یک کاری که پدر و مادرتان برای شما انجام دادند که خیلی تاثیرگذار بوده به لحاظ پرورش ذهنی و فکری شما چه بوده است؟ یا پرورش شخصیتی شما؟ 

یکی اینکه این باور را در من به وجود آوردن که می‌توانم همچین رتبه‌ای کسب کنم و همچنین که خوب شرایط را برای من مهیا می‌کردند چون من تقریبا کتابخانه یا سالن مطالعه نبودم و تقریبا در خانه می‌خواندم یعنی 95-90درصد وقت در خانه مطالعه می‌کردم، خوب همراه من بودند.



پیاده‌سازی متن : صفا شیدایی


سایر گفتگوهای کاظم قلم چی با برترهای 1403 را اینجا مشاهده کنید.

فایل های ضمیمه

Menu