نام و نام خانوادگی: علی نوری
پایه: دوازدهم ریاضی
نام شهر و استان: تبریز، آذربایجان شرقی
تحصیلات و شغل مادر: لیسانس فرهنگیان، دبیر
تحصیلات و شغل پدر: لیسانس فیزیک، دبیر
سالهای حضور در کانون: 9سال
میانگین تراز: 8161
تعداد آزمون: 244 آزمون
پیادهسازی متن: مریم موسی زادگان
چند سال کانون بودید، از کلاس چندم در کانون شرکت کردید، چند آزمون دادید؟
من حدود 9 سال عضو کانون بودم از سوم ابتدایی به جز پنجم، تا همین سال دوازدهم، حدودا 244 آزمون برنامهای را شرکت کردم.
شما گفتید که از تجربی به ریاضی تغییر رشته دادید ، داستان این تغییر رشته را بگید که اصلاً چه عاملی باعث شد که خلاف گرایش عمومی که تجربی را انتخاب میکنند، شما این دفعه شما به رشتهی ریاضی رفتید و بعد واکنش پدر مادر و اطرافیانتون چطور بود؟
من اولش که قرار بود انتخاب رشته انجام دهیم در سال نهم یک تحقیقی کرده و یک تجربهای از خود رشتهی ریاضی داشتم مخصوصا رشتهی کامپیوتر، برنامهنویسی هم کار کرده بودم. تقریبا علاقهام را به رشتهی ریاضی پیدا کرده بودم ولی خب با مشورتهایی که داشتم به خصوص با خانواده و افرادی که در اون حوزه (رشتهی ریاضی) بودند، چه دانشجو و چه فارغالتحصیل، آخرش تصمیم گرفتیم که دهم را در رشته تجربی تحصیل کنم و بعد خودم تصمیم بگیرم که میخواهم از یازدهم همون تجربی ادامه بدم یا نه تغییرش دهم.
پدر و مادرتون دوست داشتن که شما دکتر بشین؟
بابام بیشتر علاقه داشت. ولی تصمیم در این مورد را به خودم واگذار کرده بودند
یعنی به شما گفتن یه سال تجربه کنید و بعد تصمیم بگیرید؟
بله دقیقاً.
در سال یازدهم بود که تصمیم گرفتید که به ریاضی بروید؟
من پیشفرض ذهنی را داشتم و منتظر بودم که ببینم نظرم عوض میشود یا نه و خب بعد از سال دهم و بعد از یک سال نظرم عوض نشد و یکم مصممتر هم شدم. چون هم از لحاظ درسی هم از لحاظ بازار کار و آینده شغلی و مسایل دیگر، کلاً علاقهام به سمت ریاضی بود.
نظر پدر مادر و اطرافیان، دوستان، چه بود مثلا به شما میگفتن که اشتباه میکنی؟
نه موردی پیش نمیاومد که بگن اشتباه میکنی و خیلی حمایتم میکردند.
در چه مدرسهای شما درس خواندید؟
من تیزهوشان شهید مدنی درس خواندم.

خب در مدرسهی شما، موارد مشابه شما هم بود؟
بودند بچهها، هم از تجربی به ریاضی و هم از ریاضی به تجربی تغییر رشته دادند.
شما گفتید که از سوم به کانون اومدید و 244 آزمون دادید. مردم نمیگفتند از سوم چرا به کانون رفته و تست میزنی ؟ خسته نمیشوی؟ خیلی زود هست ؟ به پدر مادر نمیگفتند چرا اینکار کردید، به بچه فشار میآورید و از قیبل؟
کار خاصی نداشتند به این دلیل از سال سوم در کانون شرکت کردم که مدرسهی ما از همان موقع درآزمونهای کانون را برگزار میکرد و خودشان ما را ثبت نام میکردند و مدرسهی ما در دبستان، مدرسهای بود که خیلی برای تیزهوشان جدی کار میکردند، برای همین از همان سوم هم برنامهریزی کرده بودند و بچهها در آزمونها شرکت میکردند.
بعضیها میگویند که کسانی که تست کار میکنند محفوظاتشان قوی میشود و دانش عمیق پیدا نمیکنند نظر شما چیست؟ یعنی شما وقتی که تست کار میکردید فکر میکردید سطحی درسها را میخوانید و یا عمقی و مفهومی؟
به نظرم این بستگی به این دارهکه فرد خودش چطور به آن نگاه کند. من خودم تقریبا کل زمان مطالعهام همان تست بود. با این روش خیلی راحتتر بودم و به آن عمقی از دانش که میخواستم برسم با همون تست میرسیدم. به نظرم هر کسی با هر روشی که راحتتر است باید پیش برود، یکی با روخوانی راحتتر است و یکی با درسنامه. ولی تست که حتما باید باشد، حالا مقدارش که مثلا کم باشه یا خیلی زیاد ، بستگی به سلیقه خود فرد داره.
چقدر درسها را میخواندید، اول سال چقدر بود، بعد در آخرین سال چطور شد؟ این نسبت درس خوندن، روخوانی و تست زدن چگونه بود؟
من تقریبا همیشه، نسبت تست به کل زمان مطالعهام، میتوانم بگویم نود یا نود و پنج درصد و دراین حد بالا بود. چون رشتهام هم ریاضی بود.

یعنی مثلاً ریاضی و فیزیک را میخواندید، درس معلم را گوش میکردید بعد یک مقدار درسنامه میخواندید ، بعد بلافاصله سراغ تست میرفتید ؟ یه خورده بیشتر توضیح بدین؟
بیشتر که درسها را خودآموز سعی میکردم یاد بگیرم ، اینطوری راحتتر بودم و مثلا اینطور بود که یک درسنامهای را شاید یه بار اون مطالعه میکردم بعد خیلی هم درگیر آن درسنامه نمیشدم و سعی میکردم بروم سراغ تست، یکبار تست میزدم، اشکالاتم را مییافتم، دو بار میزدم، سه بار، تا رفته رفته تسلطم بالاتر برود.
روش بازیابی را بلد بودی؟
من تقریبا یک شکل از آن را اجرا میکردم و خب این برای من راحتتر بود.
توضیح بدهید که بچههایی که صحبتهای شما را میشنوند، بدانند روش بازیابی چیست؟
روش بازیابی این است که اول، تست بزنید، مسئله حل کنید، بعد درس بخوانید .

شما گفتید که 90% تست و 10% روخوانی داشتید. حل مسائل تشریحی چطور بود؟
خیلی زیاد، چون میدونید رشتهی ما طوری است که هم ریاضیاتش و همهی درسای زیرساخت ریاضی، مثل فیزیک و بخش زیادی از شیمی هم کلا براساس تست و حل مسئله است و من خودم چون اینطور راحتتر بودم که خب وقتی یه مطلبی را یاد گرفتم شاید هم خیلی ناقص باشه یادگیریم، ولی برم سراغ تست، طبیعتا اون اشکالات قرار است در تست در بیاد. این کار را میکردم و اونقدر ادامه میدادم که اون اشتباهات به صفر میرسید.
اشکالاتت را که در آزمونها میدیدی عصبانی میشدی یا میرفتی و اونها را یاد میگرفتی و به عنوان یک معلم خوب از اشتباهاتت استفاده میکردی؟
مورد دوم، چون من سعی میکردم خیلی منطقی به این قضیه نگاه کنم و اگر اون اشتباهات نباشه اصلا معنی ندارد که من آزمون بدهم.
از کی اینطوری بودی؟
از بچگی.
از کلاس چندم اینطوری بودی؟ چون معمولاً هیجانات آدمها غالب است یعنی مثلا نمرهشون بیست نشد ناراحت میشوند شما اشتباهات را یک منبع یادگیری میدیدی؟
از همون اوایل ششم و یا هفتم.
شما بعد از آزمونها برای تحلیل آزمون، چقدر وقت میگذاشتید ؟ چند سوال را بررسی میکردین؟
تقریبا یک الی دو ساعت وقت میذاشتم. همهی سوالات اشتباه و نزدههایم را بررسی میکردم و گاهی سوالات درستی که مثلا احساس میکنم نکتهای دارد که باید یاد بگیرم و یا روش دیگهای باید داشته باشد را نیز بررسی میکردم و سراغش را میگرفتم.
ما از پارسال شروع کردیم دو تا سوال سادهتر هر درس را به بچهها میگوییم.
شما قدرت تشخیص سوال سادهتر را داشتین؟
معمولاً بله.

ریاضی را در تیر چند درصد زدید؟
در تیر 48%.
یعنی شما در کنکور تیر که ریاضی برای هر سه رشتهی سخت شده بود به هم ریختید؟ یا آشفته شدید؟ یا اینکه نه تونستید مدیریت کنید؟
من قبل از کنکور خیلی کار کردم و اینکه اولا یه ذهنیتی داشته باشم که خب من یه درسی را که سخته برای من به هر دلیلی، به احتمال خیلی زیاد برای بقیه هم سخت هست و خب بهترین کاری که من در مواجهه با آنها میتوانم انجام دهم این استکه نگذارم به بقیهی درسها تاثیر بگذارد. در کنکور دی و تیر هم من دیدم که ریاضی با اینکه اولین درس و مهمترین درسمان است، ولی اصلا احساس نکردم که خب مثلا کنکور خراب شد و گفتم سخته دیگه بذار باهاش درگیر بشم ببینم چیکار میتوانم بکنم. وقتی دفترچهی دوم هم رسید به کل سختی را فراموش کردم و تمرکزم را روی فیزیک وشیمی گذاشتم.
امسال کنکور دو مرحلهای شد و برای اولین بار بود . شما دی و تیر چطوری تلفیق کردین؟ چقدر به دی اهمیت دادن چقدر برای تیر؟
اواسط مرداد بود که به ما کنکور دی را اعلام کردند. یه ریسکی را من قبول کردم و برنامهریزی را کاملً برای دی گذاشتم و هدف اصلی را دی گذاشتم. میگویم ریسک، به خاطر این بود که میدانستم به احتمال زیاد بعد از دی قراره خسته بشم و شاید اون بازدهی را نداشته باشم.
چقدر با برنامه راهبردی هماهنگ بودی؟
من با برنامه همیشه در حد یک الی دو هفته نهایتا جلوتر بودم، ولی دی را که اعلام کردن، یه نیم سال جلوتر آمدم تا خودم را به دی برسانم .
میدانید که ما در نیم سال اول یه مجموعه سوال اختیاری گذاشته بودیم برای بچههایی که یا فارغالتحصیل هستن یا مثل شما میخواستند به کنکور دی برسند، شما اونها را جواب میدادی؟
بله همش را جواب میدادم.
یعنی هم دهم، هم یازدهم و هم دوازدهم را جواب میدادی؟
بله.
خب دی را چه کارکردی؟ تیر را چه کار کردی؟
دی بهتر بود و اون ریسکی هم که قبول کردم نتیجه داد و تراز کنکورم هم همان دی اومد و خب ای کاش میدانستم که اون ترازی که میگیریم در چه حدی است چون میتوانستم برای امتحان نهایی وقت زیادتری بگذارم و تراز بهتری کسب کنم.
امتحان نهایی و کنکور را چگونه با هم تلفیق کردی؟
من بیشتر تمرکزم برای کنکور بود چون میدانستم که شاید یه مقدار در نهایی به مشکل بخورم.
از همان بچگی و در همه پایهها کلا آزمون تشریحی خیلی باب میل من نبود، ولی سعی میکردم از همان اوایل سال درسهایی که در کنکور نبود ولی نهایی داشتیم را مداوم مطالعه داشتم. ولی خب خیلی پررنگ نبود، اواخر که به نهایی نزدیک شدیم ، مطالعهام رفتهرفته پررنگتر شد و ماه آخر هم که تمرکزم بر امتحان نهایی بود.
شما به جز کارنامهی اصلی کدام کارنامههای دیگه را بررسی میکردید؟ (کارنامهی اشتباهات، کارنامهی بازیابی، کارنامهی مبحثی) کدام یکی از این کارنامهها بیشتر به دردت میخورد؟
من از کارنامهی اشتباهات و پنج نوع درس استفاده میکردم.
مصاحبههای رتبههای برتر را میخواندید؟ چیزی از این مصاحبهها به یادت مونده که مثلا یه تلنگری به شما زده باشد ؟
بله، من چیزی که به این نتیجه رسیده بودم هم از طریق مصاحبهها و هم تجربهی خودم، این بود که همهی رتبههای برتر تفاوتهای زیادی با هم دارند، هم در نحوهی مطالعه ، و هم در سلیقهها و روشهای مطالعهشان.
به تفاوتها اشاره کردی مثلا در درس ریاضی، فیزیک، شیمی بگو که کجا روش شما با بقیهی بچهها مشترک بود ؟ با عموم دانشآموزان کجا تفاوت داشتی؟ یعنی آدم که یکسره متفاوت نیست، یکسره هم که کپی بقیه نیست، بعضی جاها متفاوت و بعضی جاها شبیه است، شما به این تنوع رسیدی، حالا خودت بگو کجا شبیه بقیه درس خوندی؟ کجا خاص بودی و خود ویژه بودی؟
مثلا من این را میتوانم بگویم که ویژگی مشترک همهی بچههایی که رتبهی خوب کسب میکنن، این است که زیاد درس میخواندند و زیاد تست و آزمون کار میکردند. این چیزی بود که خودم هم داشتم.
شما ندیدید از این بچههای برتر یکی بیاد و مثلا وانمود کند که من زیاد نمیخواندم؟
دیدم ولی خب میدونستم که خیلی اینطوری نیست.
پس شما میگویی کسی که موفق شده حتما زیاد درس خونده و تست هم کار کرده. شما چند ساعت میخواندی؟
من سال آخر حدود 10، 11 ساعت درس می خواندم.
روزهایی که مدرسه میرفتی چقدر؟
زیاد مدرسه درگیرم نمیکرد ولی ساعتم کمتر میشد، مثلاً هفت ساعت.
خب شما گفتی که در درس خواندن کجاها شبیه بقیه بودی؟ کجا متفاوت بودی؟
از تفاوت مثلا هم میتوانم بگویم که منابع خیلی زیادی کار میکردم و با این راحتتر بودم و احساس میکردم که اگر این کار نکنم نتیجهای که میخواهم را خیلی نمیگیرم.
شما سه سطحیها را کار میکردی؟
بله، درسته.
میتوانی نظرت را در مورد سهسطحیها بگویی؟
کتابهای سهسطحی معمولا منابعی بودن که من در همهی درسها کار میکردم بیشتر برای اینکه تسلط بیشتری داشته باشم و بتوانم بر مدیریت زمانم کار کنم و مخصوصا در درس فیزیک از سوالاتش خیلی خوشم میاومد ، هم پایه و هم دوازدهم را جدی میگرفتم.
این سطحبندی که ما گذاشته بودیم و آمار که گذاشته بودیم که به هر سوالی را چند درصد بچهها جواب دادن، این به درده شما خورد؟
بله، گاهی که از نظر وقت خیلی دستم باز نبود، برای خودم دستهبندی میکردم از هر سهسطح، یه مقدار ازش را میزدم.
جالبه، چون با بچههای دیگر که صحبت میکردم، علی رضایی و پرهام مصطفوی آنها یه مدلهای دیگری برای حل داشتند، شما میگویی از هر کدام چند تا انتخاب کرده و حل میکردم، ببین هر آدمی باید استراتژی خودش داشته باشه در عین حال که نباید بگوییم من یک سره با بقیه متفاوتم.
کتاب نوروز را چیکار میکردی؟
آزمونهای کتاب نوروز را هم در همان نوروز و یکم بعد از آن و همینکه یه وقت خالی در برنامهام مییافتم، یکی از آزمونها کار میکردم.
چه کسی به شما گفت که به کانون بیایید؟
من از همان اول بیشتر، هم به خاطر مدرسه بود هم بابام که خیلی آشنایی با کانون داشت، به کانون آمدم.
آشنایی پدرتون با کانون چطور بود؟
دبیر بودن، دبیر فیزیک.
میتوانی بگویی که پدر مادر قبل از دبستان چه کاری کردن برای شما از لحاظ آموزشی انجام میدادند؟
کلا قبل از دبستان و در دوره دبستان و دبیرستان، کاری که میکردند و خیلی به من کمک میکرد این بود که من هیچ وقت احساس نمیکردم که اگر اتفاق بدی بیفته و یا پسرفت داشته باشم، قرار است به مامان بابا جواب پس بدم و مثلا ناراحتی پیش بیاد. همیشه حمایتشون را داشتم.
یعنی فکر نمیکردی که مثلا اذیت بشید از واکنش پدر مادر؟ آرامش روانی داشتی؟
بله، این خیلی برای خودم مهم بود و خیالم راحت بود که من تلاش میکنم پدر و مادر هم به من اعتماد دارند که من مسولیت کارم را قبول کردم و برای آن تلاش میکنم. حالا این وسط اگر اتفاقی هم بیفتد سعی میکنند منطقی یه راه حل را به من بدهند. این برای خود من خیلی ارزش داشت.
یعنی در طول زندگیت، رفتار پدر مادرت اینگونه بود؟
بله، درسته.
شما چیزی که از کانون به دست آوردی و بعدا در دورهی دانشجویی و بعد در زندگی با شما میماند چیست؟
مهمتر از همه اینکه ذهنی را برایم ایجاد کرد، من وقتی که اول شروع کردم برای کنکور درس خواندن سال دهم بودم و از اول آنطوری نبود که میخوانم که رتبه بیارم، میدیدم که همه دارند میخوانند، من هم شروع کنم ببینم چه میشود، ولی رفته رفته دیدم که من وقتی این مسیر را درست طی میکنم، نتیجه رفته رفته بهتر میشود. آخر هم به این نتیجه رسیده بودم که آقا من اصلا بهترین نتیجه را هم میتوانم برسم و این ذهنیت را برای ایجاد کرد که اگر الان باشه، بعد کنکور باشه، در زندگی خودم و یا زندگی شغلی، اگر هدفی هر چقدر هم بزرگ باشد و برام عجیب به نظر بیاد، من اگر برایش وقت بگذارم و اصولی پیش روم احتمالش خیلی زیاده که به آن هدفم برسم.
بعضیها میگویند که این بچههایی که رتبهی برترن یه بعدی میشن، شما آدم یه بعدی هستی؟
نه اصلا.
بگو چطوری؟
اگه میخواستم یک بعدی جلو برم، خیلی نتیجه بدتر میشد و عملکردم پایین میآمد. من همیشه خیلی برام مهم بود که ارتباطم با دوستام حفظ شود. باهاشون وقت بگذرانم، همینطور با خانواده و فامیل. حتی سال آخر، من با دوستانم اغلب هر هفته بیرون میرفتیم، ورزشم را داشتم، که بیشتر بدنسازی بود چون برای رشتههای دیگه خیلی وقت نمیتوانستم بگذارم.
در زمینهی هنری و نمیدونم تلویزیون چطور؟
در زمینهی هنری سازد میزدم، گیتار.
در سال آخر چطور؟
در سال آخر فعالیتهایم را کمتر کرده بودم ولی باز هم بودن چون مخصوصاً از لحاظ روانی ، به فوق برنامه هایم خیلی نیاز داشتم.
وضعیت دوستانتون چطور بود؟ با دوستان رقیب بودین یا خیر؟
دوستانم بیشتر در حوزهی کنکور نبودن و بچههای مدرسه بودند.
چه رشتهای را میخواهی برای؟
کامپیوتر.
آینده را برای خودت چطور میبینید ؟
من بیشتر میخواهم مهندسی کامپیوتر را ادامه بدم، یه تجربهای به دست بیارم هم تو دانشگاه، هم از لحاظ شغلی. بعد اگه بشه میخوام وارد کسب و کار بشم، وکارآفرین شوم.
از این افرادی که الان در این حوزه مطرح هستند، کسانی هستند که یه مقدار برای شما جذاب باشند؟
بله مثال هایی هستند ولی نمیخواهم یک نفر را الگو قرار بدهم. ممکن است مثلا خیلی زیاد هم باشند ولی میخواهم از هر کدام یه چیزی را یاد بگیرم.
برای مشاهده سایر مصاحبههای کاظم قلمچی با رتبههای برتر کلیک کنید
