کلاس آنلاین رو به اتمام بود. همیشه لحظههای آخر کلاس، با هم گفتوگو میکنیم.
من: بچهها، بهنظر شما تکالیفتون زیاده؟
ابتدا بچهها یکییکی تایپ میکردند که خیر، خیلی بهاندازه است. راستش، سعی میکردم تکالیف آنقدر زیاد نباشد که دانشآموزان خسته شوند. یکی از بچهها نوشت بله.
من: جدی؟ چرا؟ تکالیفتون رو نمیرسین انجام بدین؟ اما شما که همیشه بهموقع تکالیفتون رو ارسال میکنین!
دانشآموز: آخه خانم، من بهجز کلاس آنلاین مدرسه، سه تا کلاس آنلاین دیگه هم دارم. گاهی بهسختی میتونم تکالیفم رو تموم کنم.
مهراد و اشکان که گویا در سه کلاس دیگر با او همکلاس بودند، نوشتند: «خب، ما هم توی اون کلاسها شرکت میکنیم؛ اما هیچوقت زمان کم نمیآریم.»
مهراد: خانم، من هم اوایل همین مشکل رو داشتم. همیشه کارهای روزانهی خودم رو مینویسم و سعی میکنم بهش عمل کنم. روزهای اول با کمک پدرم برنامهریزی میکردم؛ اما حالا یاد گرفتهم و برای خودم برنامه مینویسم. به تمام کلاسهام میرسم و تکالیف رو بهموقع انجام میدم. تازه، خانم، بازی هم میکنم.
دانشآموز: خانم، مهراد درست میگه. من تا حالا برنامهریزی نکردهم.
مهراد: میخوای امروز با هم برات برنامهریزی کنیم؟من امروز باهات تماس میگیرم.
دانشآموز که بسیار خوشحال شده بود، از مهراد تشکر کرد.
در پیامهای خداحافظی، همه از مهراد خواستند که برنامهی روزانهی خودش را برایشان بفرستد و به آنها نحوهی برنامهریزی را آموزش دهد. قرار شد فردا، زنگ آخر، مهراد دربارهی نحوهی برنامهریزی خود با دوستانش صحبت کند.
