گفتوگو با پدر و مادر محراب شادیدیزناب، رتبهی 9 تجربی کشور از تبریز
توجه و اهمیت محراب به آزمونها، مایۀ خوشحالی ما بود
لطفاً خودتان را معرفی کنید.
مادر: رباب خاکبوس هستم.دیپلم تجربی دارم و خانهدار هستم. ما دو پسر داریم. پسر بزرگترم کارشناسیارشد میخواند.
پدر: من هادی شادیدیزناب هستم. مدرک کاردانی ماشینابزار دارم و کارمند شرکت ایدم هستم. این شرکت سازندهی موتورهای دیزل در ایران است.
همسرتان چه نقشی در موفقیت محراب داشت؟
پدر: همسرم از سهسالگی محراب با او کار میکرد و به او آموزش میداد. به او حروف الفبا و شعر و آیات کوچک قرآنی را میآموخت و برای پیشرفتش تلاش میکرد. محراب وقتی وارد اول دبستان شد، خواندن و نوشتن را بلد بود. حتی توانایی این را داشت که مدرسه را از کلاس سوم شروع کند. محراب را به پیشدبستانی نفرستادیم و مدرسه برای ثبتنامش در کلاس اول مخالفت میکرد؛ اما محراب حتی در درسهای کلاس اول، با تلاشهای مادرش به آموزش نیاز نداشت. وقتی از محراب آزمون گرفتند، متوجه شدند که واقعاً درسها را بلد است و این نتیجهی حمایت مادرش بود. بعد از آن هم تا پنجم دبستان حمایت آموزشی همسرم ادامه داشت. بعد از آن هم مشاور و حامی او بود. فضای خانه را هم همیشه آرام و شاداب نگه داشته است.
مادر: همسرم همیشه پیگیر درسهای پسرانمان بوده و هست. وقتی از سر کار با من تلفنی صحبت میکرد، اول جویای حال بچهها و نتایج امتحانات مدرسهی آنها میشد. همین پیگیریها باعث میشد اشتیاق بچهها به درس بیشتر شود. من و همسرم در کنار هم پیگیر کارهای مربوط به مدرسه و آزمونهای کانون محراب بودیم. پسر اولمان از دهم وارد کانون شد و چون تأثیر مثبت کانون را دیده بودیم، تصمیم گرفتیم محراب زودتر و از هفتم وارد کانون شود. پدرش خوشحال میشد وقتی میدید محراب به آزمونها اهمیت میدهد.
از حال و هوای کنکور در خانهی خودتان بگویید.
مادر: پسر اولم، مهدی شادیدیزناب، رتبهی 355 کنکور شد و در رشتهی مهندسی برق دانشگاه امیرکبیر پذیرفته شد و کارشناسیارشد را هم در رشتهی مهندسی برق دانشگاه تهران خواند. برای کنکور او اشتباهاتی کرده بودیم که نمیخواستیم برای محراب تکرارشان کنیم. مثلاً برای پسر اولم روز جمعه زیاد به تجزیهوتحلیل آزمونها توجه نمیکردیم. مجلههای آزمون را میخواندیم تا ببینیم رتبههای برتر چه کارهایی برای رسیدن به موفقیت میکنند و سعی میکردیم ما هم همان کارها را انجام دهیم. هنگام تحلیل آزمونها در کنار محراب بودیم.
پدر: مطالعهی پدر و مادر در خانه تأثیر زیادی روی بچهها دارند. وقتی بچههایم خیلی کوچک بودند، من را در حال مطالعه میدیدند. مدرک کاردانیام را وقتی گرفتم که بچه داشتم. وقتی در خانه مشغول درسخواندن میشدم، بچهها من را میدیدند و تشویق میشدند. الان احساس میکنم این کار تأثیر مثبتی روی فرزندانم داشته است. از روز اول به بچهها نگفتیم درس بخوانند و خودشان مشتاق بودند. هیچچیزی اجباری نبود و بچهها طبق برنامهی کانون پیش میرفتند. قبل از ورودشان به کانون، برنامهی منظمی برای درسخواندن نداشتند. وقتی پسر بزرگترم به کانون آمد و با برنامهی خوب کانون آشنا شد، محراب را زودتر وارد کانون کردیم. یکیدو بار پیش آمد که محراب برنامهی دیگری را اجرا کرد و رتبهاش در آزمونها افت کرد. از او خواستم که دقیق منطبق با برنامهی راهبردی پیش برود. خودش زحمت میکشید و نتایج خوبی میگرفت.
شرایط کرونایی را چطور مدیریت کردید؟
مادر: سعی میکردیم زیاد محراب را با اخبار کرونایی درگیر نکنیم. خودش هم زیاد تلویزیون نگاه نمیکرد. اخبار را به او منتقل نمیکردیم. سر سفره با هم گفتوگو میکردیم و پدرش به او میگفت نگران چیزی نباشد و فقط به درس فکر کند. این تغییرات در روحیهی خود ما تأثیر گذاشته بود؛ اما محراب را از حاشیهها دور نگه میداشتیم.
پدر: دوران بدی را پشتسر گذاشتیم. زمانی که اخبار مربوط به کرونا و کنکور را میشنیدم، خیلی مضطرب میشدم و اثر بدی رویم میگذاشت؛ اما در خانه بروز نمیدادم. روز جمعهای را به یاد دارم که میخواستند برای بار دوم تاریخ کنکور را تغییر بدهند. ساعت یک ظهر، محراب کتابهایش را بست و از خانه بیرون زد. به او دلداری دادیم؛ اما ساعت ده شب به خانه برگشت. اصلاً چیزی به او نگفتیم. بعد با هم صحبت کردیم. سعی کردیم کاری کنیم که کمترین تأثیر منفی را در روحیهی او بگذارد؛ اما خودمان خیلی اذیت شدیم.
محراب در مدرسهی تیزهوشان درس میخواند. آیا این موضوع خاطر پدر و مادر را آسوده نمیکند؟
پدر: من اینگونه به موضوع نگاه میکنم که تمام دانشآموزان مدرسهی تیزهوشان، تیزهوش هستند؛ اما همگی به موفقیت تحصیلی نمیرسند. پس تلاش و کوشش خیلی مهم است. دانشآموزی برتر است که زحمت بیشتری میکشد. در تبریز پنج مدرسهی تیزهوشان وجود دارد؛ اما همهی دانشآموزان این مدرسهها نتایج خوبی نمیگیرند. عملکرد و تلاش مهم است. وقتی دانشآموز راهی را انتخاب میکند، باید اولیا سینه را سپر کنند و راه را به فرزندشان نشان بدهند و مسیر را برای او هموار کنند. پدر و مادر باید حامی فرزندشان باشند. کارنامههای او را با هم بررسی کنند و با دبیران در ارتباط باشند. درست نیست که فرزند را در این مسیر تنها بگذاریم. زمانی که در کانون برای اولیا جلسه برگزار میکردند، مرخصی میگرفتم و در تمام جلسههای مربوط به درس محراب شرکت میکردم. یک بار هم نشد که محراب در این جلسهها بهتنهایی شرکت کند و من و مادرش همواره در کنار او بودیم.
چقدر در خانواده اهل گفتوگو هستید؟
مادر: زیاد با هم صحبت میکنیم. سکوت در خانهی ما معنا ندارد و همیشه با هم مشورت میکنیم. محراب همیشه همهی مسائل را با ما در میان میگذارد. کارنامههای آزمونش را میآورد و با هم بررسی و صحبت میکردیم. من بهخاطرسپردن لغات ادبیات را دوست داشتم و محراب آنها را از من میپرسید و معنای درست آنها را از فرهنگ لغت برایم میخواند. بیشترین گفتوگوی ما دربارهی درسهایش بود. از ابتدا پزشکی را خیلی دوست داشت. زندگینامهی پروفسور سمیعی را میخواند و برای ما از عملکرد و تلاشهای ایشان میگفت. وقتی زیست میخواند، علاقه را در چشمانش میدیدیم.
سایر گفتوگوهای داوود اکبری را در لینک زیر بخوانید: