اسکندر و لوبیای سحرآمیز

اسکندر در باغچه‌ی کوچک خانه‌شان سرگرم باغبانی بود که چند دانه‌ی درشت لوبیا نظرش را جلب کرد. دانه‌ها را برداشت و آن‌ها را زیر خاک پنهان کرد.

اسکندر و لوبیای سحرآمیز

اسکندر در باغچه‌ی کوچک خانه‌شان سرگرم باغبانی بود که چند دانه‌ی درشت لوبیا نظرش را جلب کرد. دانه‌ها را برداشت و آن‌ها را زیر خاک پنهان کرد.

هوا در حال تاریک شدن بود که صداهای عجیبی از باغچه شنیده شد. اسکندر سریع به طرف باغچه دوید تا علت صدا را کشف کند که با صحنه‌ای عجیب روبه‌رو شد. ساقه‌های بلند و غول‌پیکر لوبیا از خاک بیرون زده بود و تا ابرها بالا رفته بود. اسکندر آهسته به ساقه‌ی لوبیا نزدیک شد و از آن بالا رفت. هوا کاملاً تاریک شده بود که اسکندر به بالای ابرها رسید و سرزمینی عجیب و غریب در برابرش نمایان شد. انگار که قدم در سرزمین غول‌ها گذاشته بود. اسکندر به قدری ریز و کوچک بود که به‌سختی از میان علفزار عبور می‌کرد. او سرگردان و خسته، بعد از پیاده‌روی طولانی به خانه‌ای بزرگ رسید. آهسته داخل شد و با کنجکاوی به دور و برش نگاه کرد. چشمش به قفسه‌ای پر از تخم‌مرغ‌های طلایی افتاد. نزدیک قفسه شد تا نگاهی به تخم‌های طلا بیندازد که ناگهان بچه‌غولی عظیم در مقابلش ظاهر شد.

- اسکندر! زودتر فرار کن! چرا ایستاده‌ای؟

- ترسیده‌ام راوی؛ نمی‌توانم فرار کنم.

- الان موقع ترسیدن نیست؛ دنبالم بیا.

اسکندر و راوی با تمام قدرت می‌دویدند و از ساقه‌ی لوبیا که در حال محو شدن بود، پایین می‌آمدند و بچه‌غول با سرعت زیادی آن‌ها را دنبال می‌کرد.

- اسکندر! اسکندر! بیدار شو! چیزی نمانده بود گرفتار بچه‌غول شوی.

- خواب عجیبی بود راوی؛ خیلی ترسیدم.

- آن‌جا چه می‌کردی اسکندر؟

- حس کنجکاوی‌ام باعث شد از ساقه‌ی لوبیا بالا بروم.

- ببینم اسکندر! آیا باز هم تصمیمت برای جهش در آزمون بعدی جدی است؟

- جهش نه؛ پیشرفت خواهم کرد راوی.

- امروز یاد گرفتم که بالا رفتن سریع می‌تواند خطر سقوط داشته باشد. وقتی مطالعه بر اساس برنامه‌ی راهبردی باعث پیشرفت آهسته و پله‌به‌پله می‌شود چرا باید جهش کنم. هدف‌گذاری‌ام را برای آزمون بعدی می‌نویسم و سعی می‌کنم آن را اجرا کنم. من به تخم‌مرغ طلا که همان تراز بالاست خواهم رسید؛ اما می‌دانم که باید صبور باشم و آهسته و پیوسته حرکت کنم.

- این هم یادت باشد اسکندر که برای پیشرفت پیوسته نباید در هیچ آزمونی غیبت کنی تا هدف‌گذاری‌هایت به‌درستی اجرا شود.

- تصمیم جدی برای موفقیت گرفته‌ام راوی و می‌دانم که غیبت کردن مانعی در برابر پیشرفتم است.

- آفرین اسکندر! موفق باشی.

Menu