عصر بود. آیدین در حالی که گلدان کوچکی در دستش داشت به همراه پدرش وارد خانه شد.
مادر با تعجب پرسید: پسرم این دیگر چیست؟
-آیدین گفت: مادر جان اگر یادتان باشد هفتهی پیش معلم درس علوم از ما خواسته بود تا هر کدام به اختیار یک کار عملی انجام دهیم و به کلاس بیاوریم. من هم بعد از کلی فکر کردن به همراه پدر به گلفروشی عمو سجاد رفتم و از او خواستم تا با کمک هم یک گیاه کوچک در گلدان بکاریم. عمو سجاد هم با خوشحالی از این کارم استقبال کرد. او با حوصله نحوهی کاشت، مقدار آب مورد نیاز، میزان نورگیری، رسیدگی به خاک گلدان، مقدار رطوبت لازم و دمای هوای جایی را که گیاه در آنجا نگهداری میشود برایم توضیح داد. در طول این مدت هم پدر از ما و کارمان فیلم میگرفت و قرار شد این فیلم را در کلاس درس به بچهها هم نشان بدهم تا آنها هم با نحوهی کاشت یک گیاه در گلدان آشنا شوند.
-آفرین پسرم من مطمئنم که معلم هم از این کار تو خیلی خوشحال خواهد شد.
