گفتوگو با آرمین عزیززاده افشار
از رتبهی ۱۸۰۷۹ سال ۹۶ تا رتبهی ۷۶۸ سال ۹۷
آرمین عزیززاده افشار در یک نگاه
روستا: تاشهکبود
شهر: تکاب (آذربایجان غربی)
رتبهی قبولی: ۷۶۸ انسانی
رشتهی قبولی: دبیری علوماجتماعی دانشگاه شهید مسعودی همدان
تحصیلات و شغل پدر: سیکل، کشاورز
تحصیلات و شغل مادر: سوم دبستان، خانهدار

لطفاً خودت را معرفی کن.
من آرمین عزیززاده افشار هستم از شهر تکاب، روستای تاشهکبود. من دوران دبستان را در روستای تاشهکبود پشت سر گذاشتم. روستای ما مدرسهی راهنمایی و دبیرستان نداشت و من هم توان رفتوآمد هرروزه به شهر نداشتم. بنابراین برای ادامهی تحصیل ناچار شدم به مدرسهی شبانهروزی بروم. مدرسهی شبانهروزی هم تا روستایمان ۷۰ کیلومتر فاصله داشت و از اول راهنمایی تا سوم دبیرستان من هر هفته مجبور بودم یک بار این مسافت را بروم و برگردم. مشکل عمدهی من این بود که روستای کمجمعیتی داریم و کلاً ۳۰ خانوار است. تنها بودم و دوستی نداشتم. مشکل رفتوآمد هم داشتم. در فصل بهار چند بار مجبور شدم این مسافت را تا شهر تکاب پیاده بروم.
چطور شد که به رشتهی انسانی علاقهمند شدی؟
پدرم اصرار داشت که رشتهی تجربی را انتخاب کنم اما با پیشنهاد مشاور مدرسه، رشتهی انسانی را انتخاب کردم. سال سوم راهنمایی علاقه به معلمی در من شکل گرفت. در مدرسه برنامهای داشتیم که یک روز از سال معلمان جای خود را به دانشآموزان میدادند و این دانشآموزان بودند که در کلاس تدریس میکردند. یکی از معلمها من را انتخاب کردند و من هم چهار زنگ کلاسی تدریس کردم. آن روز خیلی برایم لذتبخش بود و تصور کردم برای این کار به دنیا آمدهام. آن روز آنقدر برایم لذتبخش بود که نفهمیدم چگونه گذشت. برای اینکه مسیر معلمی را ادامه دهم با پیشنهاد مشاورم رشتهی انسانی را انتخاب کردم.
در دورهی راهنمایی وضعیت درسیات چگونه بود؟
از دورهی دبستان تا سال چهارم همیشه جزو نفرات برتر کلاسی و حتی مدرسه بودم. پایهی قویای در درس داشتم و این را مدیون پدر و مادرم هستم. اگر شرایط را برایم فراهم نمیکردند قطعاً تلاش خودم کافی نبود.
پدر و مادرت چه تحصیلاتی دارند و شغلشان چیست؟
پدرم مدرک سیکل دارد و کشاورز است و مادرم مدرک سوم دبستان دارد و خانهدار است. پدرم چون سختیهای زیادی کشیده است همیشه مرا به درسخواندن تشویق میکرد.

سال چهارم چه اتفاقی افتاد که نتوانستی موفق شوی؟
من دوم دبیرستان چهار هفته مانده به امتحانات خرداد، بدون هیچ دلیلی ترک تحصیل کردم. ناگهان با خودم فکر کردم که کسانی که درس خواندهاند به جایی نرسیدهاند. دو هفته به مدرسه نرفتم تا اینکه روزی پدرم همراه با دو معاون مدرسه به خانه آمدند و با من صحبت کردند و مرا قانع کردند که دوباره به مدرسه برگردم. آنها این مسافت را طی کرده بودند تا مرا از ترک تحصیل منصرف کنند. خیلی از آنها سپاسگزارم. سال چهارم به مدرسهی شهید بهشتی شهر تکاب رفتم. ذهنم مشغول کنکور بود و میدانستم که با همهی سالها فرق دارد و من هم باید جور دیگری درس بخوانم. تابستان به پدرم کمک کردم و نتوانستم برای درسخواندن استفاده کنم. با شروع سال تحصیلی درسهای مدرسه را خیلی خوب میخواندم تا اینکه به بهار رسیدیم و مدرسه تعطیل شد. برایم خودم برنامهریزی کردم؛ اما برنامهریزیام هیچ منطقی نداشت و قابلاجرا نبود. این کار را ادامه دادم تا اینکه در کنکور سال ۹۶ رتبهام ۱۸۰۷۹ شد.
سال ۹۶ عضو کانون بودی؟
خیر. سال ۹۷ به کانون آمدم.
چه شد که دوباره تصمیم گرفتی در کنکور شرکت کنی؟
بعد از اعلام نتایج، اطرافیانم همگی از نتیجهی من تعجب کردند. هیچکس انتظار چنین رتبهی بدی از من نداشت. تنها کسی که تعجب نکرد، خودم بود. من میدانستم که تلاش کافی نکردهام و برنامهریزیام درست نبوده است. یک ماه تمام ناراحت بودم و شرمندهی پدر و مادرم بودم. با توجه به سابقهی درسی میدانستم که وقتی اراده کنم به آنچه میخواهم میرسم. تصمیم گرفتم دوباره کنکور بدهم. دو ماه باقیماندهی تابستان را بهخاطر کارهای کشاورزی از دست دادم. از اول مهرماه تصمیم جدی گرفتم که با برنامهی درست و حسابشدهای پیش بروم. دوستم آقای کمال ویسی، که مثل برادرم است، همیشه به من دلگرمی میداد و پشتیبانم بود. او دانشآموز کانون بود و کانون را به من پیشنهاد داد. با این حال خودم هم بررسی کردم و متوجه شدم هر سال کسانی که از شهر تکاب در رشتههای خوب دانشگاهی قبول شدهاند، اغلب از برنامهی کانون استفاده کردهاند. من هم عضو کانون شدم و در ۱۹ آزمون بدون هیچ غیبت شرکت کردم. اولین آزمون را با تراز ۴۶۰۰ شروع کردم و بیشترین ترازم هم ۶۶۰۰ شد و در مجموع، ۲۰۰۰ نمره پیشرفت تراز داشتم. در اولین آزمون یادم میآید برای جغرافیا فقط چند صفحه مشخص شده بود و در دل خندیدم که اگر اینطور پیش بروم این درس را ۱۰۰ درصد پاسخ میدهم. با چنین غروری به جلسهی آزمون رفتم و نمرهام ۱۳ شد. متوجه شدم کنکوریخواندن روش خاص خودش را میخواهد. مشاورم گفت خیلی مواظب باشم که از ریل کنکور خارج نشوم. من همیشه لحظهی اعلام نتایج سال گذشته را به یاد میآوردم تا از برنامهی راهبردی خارج نشوم.
چه تغییرات خاصی در روشهای مطالعهات دادی؟
سال اول که کنکور دادم روشم بقچهایخواندن بود. کتابی را شروع میکردم و تا تمام نمیکردم سراغ درس دیگری نمیرفتم. وقتی کتاب دیگری را شروع میکردم و به پایان میبردم، وقتی دوباره به سراغ کتاب اول میرفتم متوجه میشدم خیلی چیزها را فراموش کردهام. سال دوم با صحبتهایی که با دوستم آقای ویسی و مشاورم آقای کرمی داشتم روشهای مطالعهام را پیدا کرد. برنامهام این بود که مباحث آزمون را تا یکشنبهی هفتهی دوم تمام میکردم و چند روز باقیمانده مخصوص مرور آنها بود. همچنین درسهایی را که ضعف داشتم کار میکردم. از ۸ ساعت مطالعه در روز شروع کردم و در بهار به حدود ۱۲ ساعت رسیدم. سبک آزمونهای کانون باعث شد کتاب درسی را موبهمو بخوانم و کنار هیچچیز رد نشوم.

بهطور مشخص در چه درسی پیشرفت خاصی داشتی؟
سال اول در مؤسسهی دیگری شرکت میکردم و آزمون میدادم. درسی که خیلی مشکل داشتم اقتصاد بود. سال اول قبل از هر چیز این درس را شروع کردم. میخواستم اشتباه سال اول را بکنم و مسائل اقتصاد را کنار بگذارم اما یکی از دوستانم مرا مسخره کرد که چرا چنین سؤال آسانی را بلد نیستم. تمسخر او باعث شد یک روز ۱۰ ساعت وقت بگذارم و آن مسئله را یاد بگیرم. سال ۹۶ نمرهام در اقتصاد ۱۳ شده بود؛ درسی که در کنکور آن سال راحتترین درس بود و خیلیها نمرهی کامل از آن گرفته بودند. این نشان میدهد که وضعیت خوبی نداشتم. برای آزمون اول مهرماه خیلی خوب کار کردم و توانستم به نمرهی ۷۰ برسانم. این درس به نقطهقوت من تبدیل شد تا اینکه در کنکور نمرهام ۶۷ شد. علاوه بر اقتصاد روشم در درس علوماجتماعی این بود که پس از مطالعهی دقیق کتاب درسی، روابط علت و معلولی را پیدا میکردم. در کنکور سالهای اخیر اکثر سؤالات این درس بر روابط علت و معلولی تمرکز دارند. بعد از پیداکردن روابط عِلّی، از آن درس هرچه در ذهن داشتم، خلاصهوار و به زبان محاوره و به بیان خودم مینوشتم. روشی را که از مطالعهی سایت کانون یاد گرفته بودم تا آخر ادامه دادم و توانستم در کنکور نمرهی ۸۵ بیاورم که بهترین عملکردم بین بقیهی درسها بود.
در اردیبهشت و بعد از آن دوران جمعبندی چه وضعیتی داشتی؟
در اردیبهشت به تراز ۶۶۰۰ که بالاترین ترازم بود، رسیدم. وقتی به دوران جمعبندی رسیدم دیگر اعتماد کامل به کانون پیدا کرده بودم. با خودم گفتم اگر تا الان چنین پیشرفتی داشتهام حتماً با برنامه و روش درستی جلو آمدهام. به هرحال دوران جمعبندی، دوران متفاوتی است و روشهای متفاوتی لازم دارد. برای این دوران هم از کمکهای آقای کمال ویسی و همچنین آقای سلمان کرمی استفاده کردم. بعد از دورهی انتقالی روش سهروزیکبار را در پیش گرفتم. به من گفتند که میتوانم روش دوروزیکبار را هم اجرا کنم؛ اما خودم احتیاط کردم.
آیا در دوران جمعبندی همچنان نقاط ضعفی داشتی که نگرانت کند و ذهنت مشغول باشد؟
در طی سال همیشه درسهای ریاضی و فلسفه و منطق اذیتم میکرد. وقتی به کارنامهی ۵ نوع درس نگاه میکردم میدیدم قسمت سبز کارنامهام خیلی بیشتر است. وقتی به دوران جمعبندی رسیدم، باور داشتم که با وجود نقاط ضعف در درسهای ریاضی و فلسفه و منطق، نقاط قوت زیادی دارم. تمرکز بر نقاط ضعف باعث میشود کمکم در نقاط قوت هم پسرفت داشته باشیم. من مراقب این موضوع بودم و نقاط قوتم را حفظ کردم.
روز کنکور چه حالوهوایی داشتی؟
یک ماه دوران جمعبندی احساس میکردم خانوادهام فشار روانی زیادی را تحمل میکنند. آنها نمیخواستند بروز بدهند؛ اما من میفهمیدم. برخلاف آنها با کارنامههایی که داشتم و عملکردم آرامش داشتم و گاهی من آنها را آرام میکردم. برای کنکور باید از روستا به شهر تکاب میرفتم. وقتی خانوادهام بدرقهام کردند سعی کردم لبخند بزنم و آنها را آرام کنم. کمی که از روستا دور شدم پدرم را در باغ دیدم که مشغول آبیاری بود و عرق میریخت. از خدا خواستم که مرا شرمندهی پدر و مادرم نکند. شب کنکور خیلی خوب خوابیدم و آرامش خوبی داشتم. هیجان داشتم که زودتر کنکور بدهم و نمرههای خوبم را در این آزمون هم تکرار کنم.
بالاخره رتبهات در کنکور چند شد و الان در چه رشته و دانشگاهی درس میخوانی؟
رتبهام ۷۶۸ انسانی منطقهی ۳ شدم و الان دانشجوی دبیری علوماجتماعی دانشگاه شهید مسعودی همدان هستم.
چرا از شهر خودت دور شدی؟
شهر تکاب با وجود اینکه به آن شهر طلا میگویند و دو معدن طلا دارد، شهر محرومی است و اکثر دانشجویان مجبورند برای ادامهی تحصیل از شهر بروند.
چرا علوم اجتماعی را انتخاب کردی؟
همه دبیری ادبیات را به من پیشنهاد دادند. چند روز به این موضوع فکر کردم و نمیخواستم اشتباه کنم. این رشته را به دلایل مختلفی انتخاب کردم. این رشته خیلی با شخصیت من سازگار است و دبیرهایی هم که در علوماجتماعی داشتم، تأثیر زیادی در انتخاب من داشتند. الان هم که چند ماه گذشته، خیلی راضی هستم.
سخن آخرت چیست؟
کسانی که میخواهند ادامهی تحصیل دهند محدودیتها را خیلی جدی نگیرند. از روستای ما افراد موفقی داریم که جزو استادان برتر دانشگاههای کشور هستند. اگر تلاش کنند و واقعاً بخواهند قطعاً میتوانند موفق شوند. میتوان از بین سنگها هم جوانه زد. دوست دارم در پایان از علیرضا محسنی هم تشکر کنم. واقعاً همراهم بود و از هیچ کمکی دریغ نکرد. او اکنون سال دوازدهم است و در آزمونهای کانون شرکت میکند.

