متین حافظی در یک نگاه
شهر: زنجان (استان زنجان)
رشتهی تحصیلی: ریاضی
سال ورود به کانون: 89
سالهای عضویت در کانون: 8 سال، از پنجم دبستان تا چهارم دبیرستان
رتبهی قبولی: رتبهی 1049 منطقهی 2
رشتهی قبولی در دانشگاه: مکانیک دانشگاه شهیدبهشتی
شغل پدر: مدیر منابع انسانی
شغل مادر: خانهدار
لطفاً خودت را معرفی کن.
من متین حافظی هستم. از پنجم دبستان در آزمونهای کانون شرکت کردم. قصد داشتم در آزمون تیزهوشان قبول شوم. در مقطع راهنمایی هم در آزمونها شرکت میکردم اما زیاد جدی نبودم. در کنکور 97 رتبهام 1049 منطقهی 2 شد و در حال حاضر دانشجوی مکانیک دانشگاه شهیدبهشتی هستم.
در مدرسه، در مقطع راهنمایی و دبیرستان، چگونه دانشآموزی بودی؟
وضعیت متوسطی در درسها داشتم. در ریاضی و فیزیک از همهی درسها بهتر بودم. واقعیت این است که دوست داشتم فقط در زمینهی هوافضا به طور تخصصی پیش بروم؛ اما حامی نداشتم و منطق حکم میکرد که دورهی دبیرستان را با درسهایی که حتی علاقهای به آنها نداشتم پشت سر بگذارم و درسها را بخوانم. سال چهارم دبیرستان فقط درس میخواندم و تمام فعالیتهایم را در زمینهی هوافضا کنار گذاشتم. هدف من رشتهی مکانیک بود و هرچند دوری از کار مورد علاقهام سخت بود، هدف برایم انگیزه ساخته بود و کمک میکرد که درسها را بخوانم.
هر دو با هم؟ هم درس و هم علاقه؟
اواخر سال اول راهنمایی با رشتهی هوافضا آشنا شدم و از آن به بعد بیشتر فعالیتهای من در این زمینه بود. من به مطالعه در زمینهی هوافضا خیلی علاقه داشتم؛ اما بعد از امتحانات نهایی سوم دبیرستان درس خواندن برای کنکور را به طور جدی شروع کردم. اوایل برایم سخت بود. به درسی مثل ادبیات علاقه نداشتم و مجبور بودم آن را بخوانم. آزمونهای تابستان را با تراز 6900 شروع کردم و بعد افت کردم و به 6000 رسید. همه چیز برایم گنگ بود. برنامهریزی و روش درس خواندن را بلد نبود؛ چون هنوز خودم را نمیشناختم که بتوانم خوب برنامهریزی کنم. چند آزمون با روش خودم برنامهریزی کردم و درس خواندم؛ اما وقتی بعد از آزمون با دوستانم صحبت کردم آنها تردید داشتند که برنامهریزیام درست باشد. این شد که تصمیم گرفتم با برترهای سالهای گذشته مشورت کنم.
آنها را معرفی میکنی؟
یکی از آنها امیرحسین رستمی، رتبهی 6 سال 96 بود. او از اول دبیرستان جدی درس خوانده بود و کلاً شرایط او با من فرق داشت؛ ولی انگیزهی خوبی به من داد و به من گفت اگر بخواهم میشود. راهنماییام کرد و در مورد خودشناسی و شناخت درسها و نحوهی مطالعهی آنها برایم توضیح داد. برنامهریزی را از آقای عساکره یاد گرفتم. او در سال 94 رتبهی 27 شده بود. امیرحسین بهرامی، رتبهی 154 کنکور هم در برنامهریزی به من کمک کرد. سلیقهی خودم را هم چاشنی روشهایی که یادم داده بودند کردم و برنامهریزی را شروع کردم. برای بار اول برنامهی سنگینی برای خودم طرحریزی کردم و روزی 10 ساعت مطالعه در نظر گرفتم. از هفتهی بعد برنامهریزی منطقیتری داشتم و تصمیم گرفتم پلهپله جلو بروم و کنکور بعدیام دو هفتهی بعد باشد.

درنهایت آیا این تغییرات و تصمیمات مؤثر واقع شد؟
آزمون بعد ترازم خوب نشد. برایم عجیب بود که چرا درس خواندم اما نتیجهام خوب نشد. اول کمی ناامید شدم اما به خودم گفتم باید به چیزی که میخواهم برسم. باز هم خواندن را جدی گرفتم. در آزمونهای تابستان ترازهایم حدود 6400 میشد. با خودم گفتم چون قبلاً درس نخواندهام نباید انتظار زیادی از خودم داشته باشم. فکر میکردم باکیفیت میخوانم اما نتیجهی خوبی نمیگرفتم. من میخواستم نتیجهای که دیگران با چند سال درس خواندن به آن رسیده بودند با سه ماه درس خواندن دست پیدا کنم. تا عید ترازهایم پیشرفت نمیکرد و حدود 6500 بود؛ اما با خودم میگفتم باید این وضعیت درست شود. ادبیات و عربی برایم چالشی بودند و نمراتم کم میشد. ماه آخر فقط عمومی خواندم. من که در تابستان در ادبیات نمرهی منفی میشدم در ماه آخر ادبیات را به نمرهی 80 رساندم. در اختصاصیها خوب بودم و نقطهی ضعفم عمومیها بود و میدانستم که چهقدر در نتیجه تأثیر دارد.
آیا فکر نمیکنی در مقطع راهنمایی که کمی از مدرسه فاصله گرفتی باعث شد در پایهی بعضی از درسها قوی نباشی؟
آن زمان، در مدرسه برای ما یک کلاس فوقبرنامه به نام هوافضا گذاشتند که معلم خوبی داشت. کلاس ما تئوریمحور نبود و با کارهای عملی سروکار داشتیم. من از کودکی علاقه داشتم اجزای وسیلهها را از هم باز کنم و بدانم داخل آن چیست. در این کلاس با علوم سیالی مثل هدایت بادکنک در مسیر مستقیم یا تنظیم موشک کاغذی، راکت آبی و... آشنا شدیم. از کلاس 30 نفرهی ما در سال سوم راهنمایی فقط 8 نفر در این کلاس شرکت میکردیم و بعد دو نفر شدیم. درنهایت فقط من این مسیر را ادامه دادم. در این دوران در مسابقات داخل مدرسه شرکت میکردم. بعد در مسابقات بین مناطق استان هم شرکت کردم. میخواستم در مسابقهی ساخت موشک کاغذی شرکت کنم. در اینترنت به دنبال اطلاعاتی در مورد آن گشتم. فیلم تماشا کردم. با قوانین مسابقه آشنا شدم و موشک خودم را ساختم و در مسابقه شرکت کردم. موشک من سوم شد و نتوانستم به فینال راه پیدا کنم. موشک کاغذی شروع کارم بود. بعد در کلاسی به نام گلایدر شرکت کردم و در این کلاس با ساخت کیت آشنا شدم و چیزی از هوافضا به ما تدریس نشد؛ اما چون علاقه به این رشته در من شکل گرفته بود خودم به دنبال مطالب بیشتر رفتم و هر کتابی در این زمینه به من کمک میکرد میخواندم و از هر سایت اینترنتی برای بالا بردن اطلاعاتم استفاده میکردم. تا سال دوم دبیرستان فقط کیت میساختم؛ اما از دوم دبیرستان تصمیم گرفتم خودم هواپیما طراحی کنم. من و یک نفر دیگر به عنوان یک تیم در مسابقات دانشگاه صنعتی شریف در سطح دانشآموزی شرکت کردیم و نهم شدیم. بعد از آن تصمیم جدی گرفتم که تحقیقاتم را شروع کنم. آن زمان نه استادی داشتم و نه راهنمایی. بالاخره به چیزی که میخواستم رسیدم؛ یعنی توانستم طراحی کنم و هم تحلیل. سال سوم دبیرستان در یکی از مؤسساتی که کلاسهای فوق برنامه دارند لگو درس میدادم و اولین بار بود که در زمینهی هوافضا تدریس میکردم و برخی افراد را به این زمینه علاقهمند کردم و درنهایت با آنها تیم تشکیل دادیم و خودم هم در مسابقه شرکت کردم. یکی از افراد ما در مسابقات گلایدر دانشگاه شریف پنجم شد و من هم اول شدم.
در مورد گلایدر توضیح میدهی؟
گلایدر هواپیمای بدون موتور است که با نیروی اولیهی دستپرتاب کار میکند. هر چه سبکتر باشد بهتر است. مزیت هواپیمای موتوری به گلایدر این است که نیروی جلوبرندهای دارد که بسیاری از نیروهای منفی را دفع میکند و ساخت و کنترل آن هم راحتتر است. گلایدر وقتی پرتاب میشود خودش باید خودش را کنترل کند. بدنهی آن طراحی میشود و بعد چوب بالسا که مخصوص این نوع هواپیماهاست، بر اساس این طرح بریده می شود و ما با روش مونتاژ مخصوص خود آن را سرهم میکنیم. بعد از ساخت اسکلت، روکشی به نام شیرینک روی آن میکشیم. بال را هم روی بدنه سوار میکنیم. برای ساخت گلایدر باید عوامل مختلفی را در نظر بگیریم تا خودش بتواند پایداریاش را در هوا بیشتر کند. هدف ما مسافت طیشده و زمان پایداری در هواست. بهاصطلاح میگویم باید هواپیما روی هوا گلاید کند؛ یعنی سُر بخورد، نه اینکه مثل پرتابه حرکت کند.
چهطور حمایت شدی؟
من برای مسابقات به شهرهای یزد، کرمان و تهران رفتم. نهتنها حمایت نشدم که برعکس، صحبتهای اطرافیان ناامیدکننده بود. پدر و مادرم اما دوست داشتند به سمت علاقهام بروم. هزینههای این مسابقات همه بر عهدهی خودم بود و هیچ کس کمکی نکرد.
آیا با اولین کسی که تو را به این زمینه علاقهمند کرد هنوز در ارتباط هستی؟
بله؛ من همیشه قدردان ایشان هستم و در ارتباط هستم.

در زندگی به دنبال چه هستی؟
خوشبختی از نظر هر کس معنی خاصی دارد. معنی من از خوشبختی، لذت بردن از زندگی است. برخی با داشتن پول بیشترین لذت را میبرند اما من وقتی دو قطعه را با چسب به هم میچسبانم لذتی فراتر از اینها میبرم.
رشتهی مکانیک را هم به همین دلیل انتخاب کردی؟
بله؛ من جنبهی مکانیک هوافضا را دوست دارم و به همین دلیل این رشته را انتخاب کردم. در مقطع کارشناسی ارشد هم قصد دارم رشتهی مکاترونیک را ادامه دهم. درواقع رشتههایی را انتخاب میکنم که مرا در علاقهام به هواپیما و گلایدر کمک کند. یادم میآید سال سوم دبیرستان با یکی از دوستانم تصمیم گرفتیم چیز جدیدی بسازیم و با همکاری هم گلایدری با پایداری هوشمند درست کنیم. من بخش مکانیک آن را بر عهده بگیرم و او هم بخش الکترونیک را انجام دهد. اینها باعث شد به الکترونیک هم علاقهمند شوم. آرزویم این است که وسیلهی جدیدی بسازم که خودم هم با آن پرواز کنم.
ویژگی سرسختی و پشتکار را از چه کسی الگو گرفتهای؟
پدرم مهندس مکانیک و مدیر منابع انسانی یک شرکت خصوصی است. الگوی من پدرم است. پدرم همیشه چیزهای جدید طراحی میکرد و هیچ کدام را هم ثبت اختراع نکرد. او یک دستگاه جوش مکانیکی ساخته است که به هیچ نیروی انسانی و نیروی برق نیاز ندارد و برای کارهای مخصوصی از آن استفاده میکرد.
و البته شخصیت خستگیناپذیری برای کسب این همه مقامهای اول، خیلی جالب است!
این ویژگی البته ریشه در شخصیت من دارد که همیشه از خودم انتظار بهترینها را دارم. من در یکی از مسابقات در حقم اجحاف شد و کاری کردند که پنجم شوم. وقتی به زنجان برگشتم عمویم حرفی زد که خیلی تحت تأثیرم قرار داد. به من گفت وقتی در زندگی طوری تلاش کن که هیچ بهانهای برای دیگران باقی نماند. دفعهی بعد که در مسابقات شرکت کردم با قطعیت اول شدم و اجازه ندادم هیچ بهانهای داشته باشند که در حقم اجحاف شود.
الان به عنوان یک دانشجو چه وضعیتی داری؟
الان قدر وقت را میدانم و خوب درس میخوانم و نمراتم خوب است. سعی کردم در دانشگاه کسانی را پیدا کنم که مثل خودم هستند. قرار است با دانشجویانی از رشتههای علوم مختلف گروهی تشکیل دهیم و ایدهپردازی کنیم.
به عنوان سخن آخر دوست داری چه بگویی؟
من دوست دارم نگاه جامعه به سمتی برود که هر کس بتواند استعداد خود را شکوفا کند و به خاطر کلیشههایی که در جامعه به ارزش تبدیل شدهاند از علایق خود دست نکشد. من با بچههای بیسرپرستی مواجه بودهام که فقط اگر حامی داشتند میتوانستند هر کدام با حرکت در مسیر علاقهی خود به نیروی مؤثر جامعه تبدیل شوند.


