به نام آن که جان را فکرت آموخت چراغ دل به نور جان برافروخت
«اجازه؟ ما دیگر صبرمان تمام شده. هی میخوانیم، هی نمیفهمیم. هی فکر میکنیم، هی نمیفهمیم. هی نگاه میکنیم، هی نمیفهمیم. آخر ما چرا معنی شعرها را نمیفهمیم؟ اگر شاعران محترم میخواستند ما حرفشان را نفهمیم، چرا این همه حرف زدهاند؟ قربانشان بروم، هر یک از بزرگواران هفت هشت ده هزار بیت سخن گفته؛ ولی ما دیگر عاجز شدهایم. آخر با این قرابت معنایی و آرایهی ادبی چه کنیم؟
این شاعران گرانمایه، صبح از کدام دنده بلند میشدهاند که این همه استعاره و کنایه و مجاز را در یک بیت شعر به کار بردهاند. حالا به کار بردهاند، دستشان درد نکند؛ چرا یک جوری به کار نبردهاند که ما هم راحت این فنون را پیدا کنیم؟ راحت معنای شعر را درک کنیم؟»
اینها سخنان همکلاسی شوخ و بانمک من بود که در اولین جلسهی درس ادبیات به زبان آورد و کلاس را پر از خنده کرد.
دبیر محترم بعد از سخنرانی پر از درد دل دوست ما، که البته چاشنی طنز و مزاح در خود داشت، لبخندبهلب گفت: «شاعران ما، انسانهایی متفکر و دانشمند بودهاند و شعر را برای بیان و ابراز افکار و باورها و تجربیات خود به کار گرفتهاند. انس با کلام آنها دروازههای تازهای از عوالم جدید به روی ما باز میکند اما شرط درک و دریافت سخن شعرا یک راز دارد و آن، مهارت در خوانشِ درست شعر است» و بعد هم بیت معروف:
در این درگه که گه گه که که و که که شود ناگه به امروزت مشو غرّه که از فردا نهای آگه
را نوشت و از ما خواست که آن را بخوانیم. نمیدانید چه غوغایی شد. هر کس با آهنگ و تلفظی عجیب شعر را میخواند. همهمه و شلوغی کلاس که آرام شد، فرمود:
«در این درگاه که گاه گاه کاه کوه میشود و ناگاه کوه به کاه بدل میشود، به امروز خودت مغرور نباش که از فردا آگاه نیستی.» (کَه: مخفف کاه و کُه مخفف کوه)
همین بیت کافی بود تا ما اهمیت روخوانی شعر را در درک معنای آن بیابیم. دبیر عزیزمان در ادامه گفت: «همهی ما باسوادیم و سالهاست که درس میخوانیم؛ پس میتوانیم هر نوشتهی فارسی را بخوانیم؛ اما درست خواندن موضوع دیگری است» و بیت زیر را روی تابلو نوشت و از ما خواست تا آن را بخوانیم:
فغان از آن دو سیهزلف و غمزگان که همی بدین زره ببری و بدان ز ره ببری
این بار هم هر کس نظری داشت و خوانشی؛ ولی خوانش درست، این معنی را القا میکرد:
فریاد از دو زلف سیاه و غمزههای تو که با حلقههای زلف، زره (جامهی جنگی) میبُری و با غمزهها، دل از راه میبَری. (زِرِه بِبُری و زِ رَه بِبَری).
با این ابیات بر همهی ما آشکار شد که داشتن سواد خواندن، راز دریافت معنای شعر است و البته بسیار خواندن، این سواد را تقویت میکند و ما را با زبان زیبای شاعران پارسیگوی انس میبخشد.
