too در اینجا یعنی «خیلی، بیش از حد، آن قدر» و enough هم به معنی «کافی، به اندازهی کافی» است.
ساختار:
اسم + enough
قید/ صفت + too
Enough + قید / صفت
-The top shelf in the cupboard is too high for me to reach.
طبقهی بالای کمد آن قدر بلند است که دستم به آن نمیرسد.
-The tiny pictures on microfilm are too small to be read with naked eye.
تصاویر بسیار کوچک روی میکرو فیلم آن قدر ریز هستند که با چشم غیر مسلح خوانده نمیشوند.
-He didn’t get the job because he didn’t have enough experience.
او آن شغل را به دست نیاورد زیرا تجربه کافی نداشت.
-She can’t get married yet. She isn’t old enough.
او هنوز نمیتواند ازدواج کند. به قدر کافی بزرگ نشد است.
# نکته: enough را میتوان به عنوان ضمیر (بدون اسم یا صفت/ قید) هم به کار برد؛ مثال:
او به قدر کافی پول درنمیآورد. He doesn’t earn enough.
> توجّه: پس از too، اسم میآوریم؛ مثال:
Jack always gives too much bad advice; you shouldn't trust him.
جک همیشه نصیحتهای خیلی بدی میکند؛ نباید به او اعتماد کنی.
In my opinion Windows Vista had too many problems. I prefer Windows 7.
به نظر من ویندوز ویستا مشکلات زیادی داشت. من ویندوز سون (هفت) را ترجیح میدهم.
There are too few female politicians in our country.
سیاستمداران زن بسیار اندکی در کشور ما وجود دارند.
There is too little time left.
وقت بسیار کمی باقی مانده است.
# نکته: too همیشه بار منفی دارد. حتی اگر با صفات مثبت نیز بیاید بار منفی به آن میدهد.
He is too good.
یعنی آنقدر آدم خوبی است که به درد ما نمیخورد (بیش از اندازه خوب است).
He is too young to get married.
خیلی بچه است که بخواهد ازدواج کند.
# نکته: در این فرمول اگر بخواهیم برای مصدر فاعل مشخصی بیاوریم، قبل از مصدر از «مفعول + for» استفاده میکنیم.
The box was too heavy for me to carry.
جعبه آن قدر سنگین بود که نمیتوانستم حملش کنم.
The parcel wasn’t light enough for Mary to lift.
جعبه به اندازهی کافی سبک نبود که ماری بتواند حملش کند.
