در طول دهههای گذشته، پژوهشهای لئو ویگوتسکی پایه و اساس بسیاری از تحقیقات و نظریهها در مبحث رشد شناختی بوده؛ بهویژه نظریهای از او که با عنوان "نظریهی رشد اجتماعی" شناخته شده است. نظریههای ویگوتسکی بر نقش مهم تعامل اجتماعی در رشد شناختی تأکید دارند، زیرا او به شدت معتقد بود که جامعه در فرایند " معنی سازی" نقشی اساسی ایفا میکند. برخلاف پیاژه که معتقد بود رشد کودکان لزوماً باید پیش از آموزش آنها باشد، ویگوتسکی عقیده دارد که "یادگیری، جنبهای کلی و ضروری از فرایند رشد فرهنگی سازمان یافته، وبهویژه تابعی از روانشناختی انسان است". به عبارت دیگر آموزشهای اجتماعی قبل از رشد اتفاق میافتند (یادگیری اجتماعی مقدم بر رشد است).
ویگوتسکی رویکرد اجتماعی ـ فرهنگی را در جهت رشد شناختی بسط داد. او این نظریهها را تقریباً همان زمانی بسط داد که ژان پیاژه در حال ارائهی نظریههایش بود (دهههای 1920 و 1930). اما ویگوتسکی در 38 سالگی از دنیا رفت و نتوانست نظریههایش را کامل کند، هرچند که برخی از نوشتههای او هنوز هم از زبان روسی به زبانهای دیگر ترجمه میشوند.
هیچ اصل واحدی (مثل اصل تعادلجویی پیاژه) نمیتواند رشد را توضیح بدهد. رشد فردی، بدون در نظر گرفتن زمینههای فرهنگی و اجتماعی که فرد در آن حضور دارد، قابل ارزیابی و درک نیست؛ چرا که بسیاری از فرایندهای ذهنی ریشه در فرایندهای اجتماعی دارد.
نظریههای ویگوتسکی چند تفاوت مهم با نظریههای پیاژه دارد:
1: ویگوتسکی اهمیت زیادی به فرهنگ غالب در فرایند رشد شناختی میداد.
این دیدگاه با نظر پیاژه در بارهی مراحل کلی رشد و محتوای آن تناقض دارد (ویگوتسکی مانند پیاژه به مراحل رشد اشاره نمیکند ).
از این رو ویگوتسکی فرض میکند که رشد شناختی در فرهنگهای مختلف تغییر میکند، در حالی که پیاژه اساساً آن را در تمام فرهنگها یکسان میداند.
2: ویگوتسکی اهمیت بسیار زیادی به تأثیر عوامل اجتماعی در رشد شناختی میدهد.
(الف) به نظر ویگوتسکی رشد شناختی ریشه در تعاملات اجتماعی دارد و از آموزش هدفدار (مدرسهای و آکادمیک) در منطقهی مجاوررشد، در زمانی که کودک همراه افراد آگاهتر دانشی را کسب میکنند، نشأت میگیرد. در مقابل پیاژه ادعا میکند که رشد شناختی اساساً ریشه در اکتشافاتی دارد که کودک به تنهایی و مستقل انجام میدهد و دانش و مهارتهای او را افزایش میدهد.ب.
(ب) بر اساس نظر ویگوتسکی محیطی که کودک در آن بزرگ میشود، افکار و آن چه را او به آن فکر میکند، تحتتأثیر قرار میدهد.
3. ویگوتسکی اهمیت زیاد و متفاوتی برای نقش زبان در رشد شناختی قائل است.
به نظر پیاژه رشد زبان به تفکر وابسته است (یعنی تفکر قبل از زبان شکل میگیرد و مقدم بر آن است). اما ویگوتسکی معتقد است که زبان و تفکر از ابتدای زندگی سیستمهای جداگانهای هستند. این دو در حدود سه سالگی با هم یکی میشوند که در نتیجه، تفکر کلامی (گفتار درونی ) در کودک بهوجود میاید.
به نظر ویگوتسکی رشد شناختی از درونیسازی زبان منتج می شود.
4: بر اساس نظریه ویگوتسکی بزرگسالان منبع اصلی رشد شناختی در کودکان هستند.
ویگوتسکی ادعا میکند که بزرگسالان ابزار فرهنگی سازگاری ذهنی خود را به کودکان انتقال میدهند و کودکان آنها را درونیسازی (جذب و با خود منطبق) میکنند. در مقابل پیاژه بر اهمیت نقش همسالان در چنین رویکردی تأکید میکند و میگوید که تعامل با همسالان سبب میشود که کودک جنبههای مختلف تفکر اجتماعی را بیش تر جذب کند.
تأثیرات فرهنگ: ابزارهای سازگاری ذهن
مانند پیاژه، ویگوتسکی ادعا میکند که نوزادان با تواناییها/ ابزارهای لازم برای رشد ذهنی متولد میشوند. اما پیاژه بر بازتابهای حرکتی و توانایی های حسی تمرکز میکند، حال آن که ویگوتسکی به کارکردهای نخستین ذهن اشاره دارد که عبارتند از:
· توجه
· احساس
· ادراک
· حافظه
به عقیدهی ویگوتسکی این عوامل سرانجام از طریق تعامل در محیطی فرهنگی ـ اجتماعی رشد میکنند و به فرایندها/ راهکارهای ذهنی مؤثر و پیچیده تبدیل میشوند که او آنها را "کارکردهای عالی ذهن " مینامد.
برای مثال، حافظه در خردسالان بهواسطهی عوامل بیولوژیکی محدود میشود، هرچند که فرهنگ جامعه، راهبردهای حافظهی ما را تعیین میکند. مثلاً با توجه به فرهنگی که در آن زندگی میکنیم، یاد گرفتهایم که با یادداشتبرداری به حافظهی خود کمک کنیم. اما در جوامع بیسواد راهکارهای دیگری ممکن است بهوجود بیاید و رشد کند؛ مثل گره زدن نخ برای بهخاطر سپردن چیزی یا نگه داشتن ریگ یا تکرار نام های پیشینیان تا اعداد بزرگتر به خاطر سپرده شوند.
ویگوتسکی به ابزارهای سازگاری ذهن اشاره میکند که به کودکان اجازه میدهند از کارکردهای ذهنی پایه به طور مؤثر وسازگارانه استفاده کنند و این راهکارها را فرهنگ هر جامعه تعیین میکند (برای مثال چگونگی تقویت حافظه یا نقشههای ذهنی).
بنابراین ویگوتسکی معتقد بوده که کارکردهای شناختی، حتی آنهایی که به تنهایی انجام میشوند، تحت تأثیر باورها، ارزشها و ابزارهای سازگاری ذهنی همان فرهنگی قرار می گیرند که فرد در آن رشد کرده است. از این رو، همان طور که در مثال حافظه گفته شد، ابزارهای سازگاری ذهنی از فرهنگی به فرهنگ دیگر تغییر میکنند.
تأثیرات جامعه بر رشد شناختی
مانند پیاژه ، ویگوتسکی معتقد است که خردسالان کنجکاوند و فعالانه درگیر فرایند یادگیری ، اکتشاف و درک بیشتر از محیط اطرافشان هستند. ویگوتسکی اهمیت زیادی به عوامل اجتماعی در فرایند رشد میدهد، اما پیاژه بر اکتشاف "خود ابتکار" و "خود محور" تأکید میکند.
ویگوتسکی معتقد است که کودکان بیشتر از طریق تعاملات اجتماعی و با کمک مربی (والدین یا معلم) یاد می گیرد. مربی ممکن است الگویی برای رفتارهای کودک باشد و/ یا رفتارهایی را به کودک آموزش بدهد. کودک ابتدا تلاش میکند تا رفتارها یا آن چه را آموزش دیده، درک کند و سپس آنها را درونیسازی (منطبق کردن با خود) میکند و با استفاده از آنها رفتار و اعمال خود را تنطیم و کنترل یا هدایت میکند.
شافر دختر کوچکی را مثال میزند که برای اولین بار به او جورچین داده می شود. تلاش او به تنهایی برای حل جورچین به جایی نمیرسد، اما بعد پدرش به کمک او میآید و برخی از راه حلهای اصلی، مثل یافتن تکههای کناری را به او میگوید، و چند تکه از جورچین را هم به او میدهد تا خودش آنها را در کنار هم بچیند.
هنگامی که کودک بیشتر یاد میگیرد، پدر به او اجازه می دهد تا مستقلتر کار کند. به نظر ویگوتسکی این نوع تعامل اجتماعی گفتوگوهای دو طرفهای را به وجود میآورد که به رشد شناختی بیشتر منجر میشود.
به منظور درک نظریهی ویگوتسکی دربارهی رشد شناختی، باید دو اصل مهم در نظریهی او را درک کنیم: "فرد آگاهتر دیگر" (MKO) و "منطقهی مجاور رشد" (ZPD).
فرد آگاهتر دیگر (MKO)
تعریف فرد آگاهتر دیگر (MKO) تا حدی روشن است و نیازی به توضیح زیاد ندارد. منظور فردی است که در یک کار یا موضوع خاص، از مهارت، دانش و تجربهی بیشتری برخوردار است.
MKO ممکن است معلم، والدین یا فرد بزرگسال بالغی باشد، اما لزوماً همیشه این طور نیست. در بسیاری از اوقات همسالان کودک یا کودکان کمی بزرگتر از او هم ممکن است همان MKO باشند. برای مثال کسی که جدیدترین گروههای موسیقی میشناسد؛ یا در بازی با پلی استیشن مهارت بیشتری دارد لزوماً نباید والد یا مربی کودک باشد.
در واقع، ضروری نیست که MKO همیشه یک فرد باشد. از این روست که برخی از شرکتها برای آموزش ضمن خدمت کارکنان خود از سیستمهای الکترونیکی استفاده میکنند.
امروزه از مربیان الکترونیکی، برای تسهیل آموزش و هدایت دانشآموزان در مکانهای آموزشی استفاده میشود. نکتهی مهم در مورد MKO این است که آنها باید از یادگیرنده دانش و مهارت بیشتری داشته باشند.
منطقه مجاور رشد
MKO به اصل منطقهی مجاور رشد بسیار نزدیک است. این اصل مهم به تفاوت آن چه کودک میتواند به تنهایی یاد بگیرد و از عهده انجام آن بربیاید، و آن چه میتواند با راهنمایی و کمک MKO انجام بدهد اشاره دارد.
برای مثال کودک نمیتواند به تنهایی از عهدهی درست کردن جورچینبر بیاید و انجام این کار زمان زیادی از او میگیرد (حتی اگر بتواند انجام بدهد)،اما پس از تعامل با پدرش قادر خواهد بود آن را انجام بدهد و در این کار ماهرتر میشودکه در نتیجه میتواند از مهارت خود در را درستکردن جورچین بعدی به کار بگیرد.
ویگوتسکی منطقهی مجاوررشد را ناحیهای میداند که بیشترین آموزش، راهنمایی و کمک حسی باید در آن صورت بگیرد تا کودک امکان کسب مهارتهای دیگر را پیدا کند و بتواند در آیندهبهتنهایی از آنها استفاده کند. در اینصورت کارکردهای عالی ذهن هم رشد میکنند.
ویگوتسکی هم چنین تعامل با همسالان را مؤثرترین روش برایرشد مهارتها و راهبردها میداند. او پیشنهاد میکند که معلمان از تمرینهای گروهیاستفاده کنند که دانشآموزانِ با توانایی کمتر بتوانند با کمک همسالان ماهرترخود در منطقهی مجاور رشد، پیشرفت کنند.
شواهدی برای اثبات نظریهی ویگوتسکی و منطقهی مجاور رشد
در پژوهشی که فروید انجام داد، از تعدادی کودک خواسته شد که وسایل خانهی عروسکی را در جایمناسب خود قرار بدهند.
به بعضی از آنان اجازه داده شد تا قبل از انجام این کار، درموقعیتی مشابه با مادرشان بازی کنند (منطقهی مجاور رشد) و از کودکان دیگر خواستهشد که بیهیچ تجربهای دست به این کار بزنند (یادگیری اکتشافی).
در پایان، کودکانیکه با کمک مادرشان تمرین کرده بودند در مقایسه با کودکانی که برای اولین بار دستبه این کار میزدند، نتیجهی بهتری به دست آوردند. از این رو میتوان گفت که آموزشهدایت شده (منطقهی مجاور رشد) در مقایسه با انجام مستقلانهی کار (یادگیریاکتشافی) به درک/ عملکرد بهتری منجر میشود.
ویگوتسکی و زبان
ویگوتسکی معتقد است که زبان بر گرفته از تعاملات اجتماعی باهدف برقراری ارتباط است. او زبان را بزرگترین ابزار انسان میداند که برایبرقراری ارتباط با دنیای بیرون به کار می رود.
براساس نظریهی ویگوتسکی زبان دو نقش حیاتی در رشد شناختی ایفا می کند:
1- زبان ابزار اصلیِ انتقال اطلاعات از بزرگسالان بهکودکان است.
2. زبان ابزاربسیار قدرتمند سازگاری ذهن است.
ویگوتسکی برای زبانسه شکل متفاوت نیز قائل شده است:
گفتار اجتماعی که تعاملی بیرونی است و برای صحبت کردن بادیگران مورد استفاده قرار میگیرد (که معمولاً از دو سالگی شروع میشود)؛ گفتار خصوصی(که معمولاً از 3 سالگی شروع میشود) و خود را مخاطب قرار میدهد و کارکرد ذهنی دارد؛و در نهایت گفتار خصوصی که ناپدید میشود و شنودپذیری کاهش مییابد، چون کارکرد آنکنترل رفتار است و به گفتار درونی خاموش تبدیل میشود (که معمولاً از هفت سالگی بهبعد است).
به نظر ویگوتسکیتفکر و زبان در ابتدای زندگی سیستمهای جداگانه و مستقلی هستند که تقریباً در سهسالگی با هم ادغام می شوند. از این رو سن گفتار و تفکر به هم وابسته میشوند: تفکر،کلامی و گفتار، نمایشی میشود. هنگامی که این سیستمها به هم وابسته میشوند، تکگوییکودکان درونی میشود تا به صورت گفتار درونی نمایان شود. درونیسازی زبان حائزاهمیت است، زیرا رشد شناختی را افزایش میدهد.
گفتار درونی جنبهی درونی گفتار بیرونی نیست، بلکه یک کارکردذهنی مجزاست. گفتار درونی هنوز هم گفتار است؛ گفتاری که در آن تفکر با کلمات مرتبطشده است. اما در گفتار بیرونی، تفکر واندیشه در کلمات مجسم شده است. گفتار درونیتا حد زیادی همان تفکر به معنای خاص کلمه است و کلمات در آن کاملاً از بین میروند.
ویگوتسکی اولین روانشناسی بود که اهمیت گفتار خصوصی را ثابتکرد. او گفتار خصوصی را نقطهی انتقال گفتار اجتماعی (بیرونی) و گفتار درونی میداند؛ همان. دورهای از رشد که زبان و اندیشه برای تشکیل تفکر کلامی یکی میشوند.
بنابراین گفتار خصوصی از دید ویگوتسکی اولین مظهر گفتاردرونی است؛ در واقع گفتار خصوصی از نظر شکل و کارکرد بیشتر به گفتار درونی شبیه استتا گفتار بیرونی.
گفتار خصوصی به طور خاص با گفتار بیرونی به عنوان گفتارخطاب به خود (نه دیگران) با اهداف تنظیم و کنترل رفتار خود فرد (به جای برقراری ارتباط با دیگران ) مغایر است.
بر خلاف گفتار درونی که پنهان است (مخفی است)، گفتار خصوصیآشکار است. در مقابل، تصور پیاژه از گفتار خصوصی که آن را رشد "ناقص و به بنبست رسیده" میداند، ویگوتسکیگفتار خصوصی را چنین بیان میکند:
"گفتار خصوصی انقلابی در رشد است و زمانی بهوجود میآید که تفکر پیشکلامی و زبان پیشتفکر وعقلی برای ایجاد شکلهای اساسی جدید کارکرد ذهنی با هم ادغام میشوند.
علاوه بر مخالفت پیاژه و ویگوتسکی با هم در مورد اهمیتکارکرد گفتار خصوصی، این دو دیدگاههای مغایریرا در مورد دورهی رشد گفتار خصوصی وشرایط محیطی که گفتار خصوصی در آن رخ میدهد،ارائه دادهاند.
از طریق گفتار خصوصی،کودکان همکاری با خودرا شروع میکنند؛ به همان شیوهای که MKOبرای انجام کاری با آنها مشارکت میکند.
ویگوتسکی "گفتار خصوصی" را ابزاری برای کودکان درنظر می گیرد که فعالیتها و راهکارها را برنامهریزی م و در عین حال به رشد و تحولآنها نیز کمک میکند. گفتار خصوصی، استفاده از زبان برای کنترل رفتار خود است.بنابراین زبان تسریع کنندهی تفکر/ ادراک است (برونر هم در مورد زبان همین نظر رادارد). ویگوتسکی بر این باور است کودکانی که درگیر گفتار خصوصی زیاد هستند،توانایی بیشتری نسبت به کودکانی دارند که از گفتار خصوصی زیاد استفاده نمیکنند.
ویگوتسکی ادعا میکندکه گفتار خصوصی همراه همیشگی کودک نیست، اما ابزاری است برای رشد و تحول کودک تافرایندهای شناختی، مثل غلبه بر موانع انجام کار، افزایش تخیل ، تفکر و آگاهی وهوشیاری را تسهیل بخشد.
کودکان بیشتر از گفتار خصوصی به هنگام انجام کارهای تقریباًسخت استفاده میکنند. آنها تلاش میکنند تا با برنامهریزی کلامی یا سازماندهی افکارشان،خودگردان باشند و رفتارشان را کنترل کنند.
مقدار و محتوای گفتار خصوصی به رفتار یا عملکرد کودک بستگیدارد. برای مثال، به نظر میرسد که گفتار خصوصی به لحاظ کارکردی با عملکرد شناختیمرتبط باشد و در زمان انجام کارهای دشوار بروز میکند.
بیرک دلایلی تجربی برای نظریهی گفتار خصوصی ارائه میدهد. بهنظر او کودک بیشترین گفتار خصوصی را زمانی بروز میدهد که قصد توصیف یا انجام کاریرا دارد.
بیرک هم چنین کشف کرد که کودکان بیشترزمانی درگیر گفتار خصوصیمیشوند که به تنهایی کاری را انجام میدهند که برایشان چالش برانگیز است یا زمانیکه معلمشان برای کمک به آنها در کنارشان نیستند. بیرک هم چنین به این نتیجه رسیدکه گفتار خصوصی در همهی کودکان، صرفنظر از پیشینهی فرهنگی، رشد میکند.
به نظر ویگوتسکی گفتار خصوصی نتیجهی تأثیر محیطی است کهفرد در آن زندگی میکند. واقعیت این است که وابستگی زیادی میان میزان تعاملاجتماعی و گفتار خصوصی در کودکان وجود دارد.
کودکانی که در محیطهایتأثیرگذار به لحاظ زبانی و شناختی (محیطهای مرفه و از نظر اجتماعی در سطح بالاتر)بزرگ میشوند، درونیسازی و استفاده از گفتار خصوصی را زودتر از کودکانی شروع میکنند که در محیطهای محروم و به لحاظاجتماعی پایینتر پرورش مییابند. در واقع، در کودکان گروه اول رشد گفتار خصوصی باتأخیر کمتری رخ میدهد.
استفاده از گفتار خصوصیدر کودکان با بزرگتر شدن آنها کاهش مییابد و همواره در حال تغییر است. این بهدلیلتغییرات در تحول و رشد ارگانیسمهایی است که بهوسیلهی آن کودک قادر است زبان رادرونیسازی کند (از طریق گفتار درونی) تا از این طریق رفتارش را خودشان کنترل کند..
برای مثال، پژوهشها نشان میدهدکه گفتار خصوصی در کودکانمعمولاً در 3 تا 4 سالگی به اوج میرسد و در6 تا 7 سالگی کاهش مییابد و به تدریج ناپدیدمیشود تا 10 سالگی که کاملاً درونیسازی شود.
ویگوتسکی میگوید گفتار خصوصی با افزایش سن کاهش مییابد و ناپدیدمیشود، اما این موضوع بهخاطر اجتماعی شدن کودک نیست،(همانطور که پیاژه هم ادعا میکند)اما گفتار خصوصی به این دلیل کاهش مییابد و ناپدید میشود که گفتار درونی یا تفکرکلامی شکل میگیرد.
کاربردهای کلاسی
کاربرد آموزشی حال حاضر نظریه های ویگوتسکی"تدریس متقابل" برای افزایش تواناییدانشآموزان است. در این روش معلم و دانشآموز در آموختن و تمرین چهار مهارت اصلیبا هم همکاری می کنند: خلاصه نویسی، سؤال کردن ، توضیح دادن و آشکار ساختن و پیشبینیکردن.با گذشت زمان نقش معلم در این فرایند کاهش مییابد.
ویگوتسکی با واژههاییمثل "سکوسازی" و " کارآموزی" نیز مرتبط است که در آن معلم یا همسالان آگاهتر(MKO)به ساختاردهی یا آراستن کار (یا وظیفهای) کمک میکنند که فرد مبتدی با کمک آنهامیتواند با موفقیت از عهدهی انجام آن کار (وظیفه) بربیاید.
نظریههای ویگوتسکی همچنین به ایجاد و بروز علاقهی بیشتربه یادگیری مشارکتی و گروهی کمک شایانی کرده است؛ به این صورت که اعضای کلاس بایدسطح توانایی مختلفی داشته باشند تا همسالان آگاهتر و ماهرتر(MKO)بتوانند به همگروهیهای خود که مهارت کمتر دارند، کمک کنند تا در منطقه ی مجاور رشدخود (ZPD) وظیفهشان را انجام بدهند.
ارزیابی انتقادی
پژوهشهای ویگوتسکیبه اندازهی تحقیقات پیاژه با دقت بررسی و ارزیابی نشد؛ چرا که ترجمهی تحقیقاتویگوتسکی از روسی به زبانهای دیگر فرایند دشوار و وقتگیری است. هم چنین رویکردفرهنگی ـ اجتماعی ویگوتسکی، برخلاف نظریهی پیاژه، فرضیههای خاص زیادی برای آزمونارائه نمیدهد که این کار نقد و آزمودن آن را دشوار میسازد؛ اگر نگوییم غیرممکنمیکند.
شایدمهمترین انتقاد به تحقیقات ویگوتسکی مربوط به فرضیهای است که به تمام فرهنگهامرتبط میباشد. روگوف این عقیده را که نظریههای ویگوتسکی به لحاظ فرهنگی همهجاییهستند رد میکند و در عوض میگویدکه مفهوم سکوسازی (scaffolding) –که کاملاًبه آموزش کلامی وابسته است- ممکن است در همهی فرهنگها و برای تمام آموزشها مفیدنباشد. در واقع در بعضی از موارد، مشاهده و تمرین ممکن است مؤثرترین روش آموختن مهارتهایخاص باشد.
نویسنده: سائول مکلئود
مترجم: یعقوب خدری
