همه چیز را دربارهی قید خوانده بودم. از معنای لغوی این کلمه و تعریف آن در دستور زبان فارسی گرفته تا مثالهایی که در آنها قید وجود دارد.
مثلاً میدانستم که قید در لغت به معنای بند است و در اصطلاح، کلمه یا ترکیبی است که مفاهیمی را به جمله اضافه میکند. غیر از اینها میتوانستم برای این تعریف مثالهایی هم بیاورم. مثلاً در جملهی:
«پدرم دوباره به خانه آمد و دستهکلیدش را برداشت» واژهی دوباره، قید جمله است. یا در جملهی:
«دیروز مطالعهی کتاب داستانی را به پایان بردم» واژهی دیروز، زمان فعل را بیان میکند و قید است.
پیشرفتم قابل توجه بود تا جایی که فهمیدم قیدها مفاهیمی مثل مکان، زمان، حالت، چگونگی، تردید و یقین را به جمله میافزایند؛ اما...
اما با تمام اینها یک مشکل داشتم و آن این بود که گاهی در تشخیص قید بودن یک واژه شک میکردم. مثلاً در جملهای که برایتان گفتم «پدرم دوباره به خانه آمد و دستهکلیدش را برداشت»، نمیدانستم آیا «به خانه» هم قید است یا اینکه متمم است؛ چون همراه حرف اضافه آمده است.
تا اینکه امروز این مشکل را با معلمم در میان گذاشتم و جملهی ایشان مرا از این همه تردید رها کرد.
معلمم گفت: «قید از جمله قابل حذف است.»
گفتم: «یعنی اگر آن را حذف کنیم، به مفهوم اصلی جمله لطمه وارد نمیشود.»
معلم دانا و دلسوزم گفت: «آفرین، درست است؛ بنابراین در جملهی «پدرم دوباره به خانه آمد» اگر دوباره و به خانه را حذف کنیم، باز هم مفهوم جمله کامل است. پس این دو ترکیب، قید است.
نفس راحتی کشیدم و دیگر قید نتوانست مرا در قید تردید خود اسیر کند!
