گفتوگو با مادر امیرحسین قربانپور، رتبهی 11 تجربی از رامسر
همیشه پشتیبان فرزندم هستم
لطفا خودتان را معرفی کنید.
من رزا پورسید مادر امیرحسین قربانپور هستم. بنده پزشک عمومی و معاون درمان شبکهی بهداشت و درمان رامسر هستم. همسرم آقای دکتر عباس قربانپور پزشک متخصص بیهوشی بودند که شهریور 98 به دلیل بیماری به رحمت خدا رفتند. امیرحسین تنها فرزند ماست.
دکتر قربانپور در زمان حیاتشان چگونه برای امیرحسین وقت میگذاشتند؟
علاقهای که الان امیرحسین نسبت به درس خواندن دارد دقیقا مشابه حسی است که پدرش نسبت به مطالعه و یادگیری داشت. همسرم عاشق درس خواندن و به خصوص مطالعهی ریاضیات و فیزیک بود. همیشه وقتی امیرحسین کارنامهی آزمونهایش را میگرفت اولین درسهایی که پدرش به نتیجهی آن نگاه میکرد ریاضیات و فیزیک بود. ایشان همیشه امیرحسین را تشویق میکردند که هر رشتهای حتی اگر پزشکی را انتخاب کرد، در زمینهای ادامهتحصیل بدهد که به نحوی با ریاضیات و فیزیک در ارتباط باشد. شاید یکی از دلایلی که امیرحسین به سمت رشتهی بیوتکنولوژی رفت، تشویقهای پدرش بود. متخصصین بیهوشی باید مقیم بیمارستان باشند، اما همسرم هر زمان وقت داشت حتما با امیرحسین وقت میگذراند و پیگیر درسها و مشوق او بود.
کمی از نقش خودتان در پیشرفت امیرحسین برایمان بگویید.
همیشه اخلاق و رفتار امیرحسین بیشتر از درسش برایم مهم بود. از طرفی دلم میخواست در درس خواندن استقلال داشته باشد تا حتی در زمان عدم حضور پدر و مادر و بدون هیچ فشاری از جانب خانواده، خودش به درسهایش رسیدگی کند. به همین خاطر از همان دورهی پیشدبستانی سعی کردم حس استقلال را در او به وجود بیاورم. حتی اگر یک روز تکالیفش را انجام نمیداد هیچ فشاری به او نمیآوردم و تذکری نمیدادم. او به مدرسه میرفت و از سمت معلم راهنمایی میشد. از دبستان تا روزی که کنکور داد هرگز به او نگفتم درس بخواند و هرگز به او برای دیدن تلویزیون یا استراحت کردن تذکری ندادم. به او اطمینان داشتم که درسهایش را مطالعه میکند و در زمان استراحتش به کارهای دیگر میپردازد. برای من نمرههای امیرحسین مهم نبود. فقط برای نمرات عالیاش او را تشویق میکردم. زمانی هم که در آزمونهای کانون شرکت میکرد پیشنهادم همیشه این بود که از کارنامههای کانون برای پیدا کردن نقاط ضعف و برطرف کردن آنها کمک بگیرد و خودش را هرگز نگران نکند. به اولیایی هم که اطرافم بودند و سطح درسی فرزندانشان مشابه امیرحسین بود همین پیشنهاد را میدادم. این کار باعث شده بود که امیرحسین در زمان کنکور آرامش داشته باشد و نگران عکسالعمل من نبود.
خاطرهی آموزشی خاصی از دوران تحصیل امیرحسین دارید؟
در مدرسهی تیزهوشان امیرحسین یک دبیر ریاضی سختگیر داشت که وقتی از آنها پرسش داشت، یک سوال فقط میپرسید. اگر بچهها به آن سوال پاسخ میدادند 20 میگرفتند و در غیر این صورت نمرهی آنها صفر بود. یک روز در خانه بودم که از مدرسه با من تماس گرفتند. ناظم مدرسه به من گفت که باید بیشتر حواسم به امیرحسین باشد و نمرهی ریاضی او صفر شده است. من پاسخ دادم که باید علت را پیدا کنیم و الان من کار خاصی در این زمینه نمیتوانم بکنم. ناظمشان از پاسخ من تعجب کرد. وقتی امیرحسین به خانه برگشت من راجع به این تماس چیزی به او نگفتم. خودش پرسید و وقتی فهمید از مدرسه با من تماس گرفتهاند موضوع را به طور کامل برای من توضیح داد. من گفتم هیچ اشکالی ندارد و اگر قرار باشد همهی دانشآموزان همهی موضوعات را بلد باشند، نیازی به مدرسه رفتن نیست. به او گفتم که با نمرات بعدی میتواند معلم را متوجه تسلطش بر درسها بکند و این نمره را بیاثر کند.
در سال کنکور با چالشهای مختلفی روبهرو بودید.
پدر امیرحسین 18 شهریور 98 فوت کردند و امیرحسین از مهر ماه باید وارد کلاس دوازدهم میشد. درواقع چهلمین روز پدرش دقیقا همزمان با درس خواندن امیرحسین برای کنکور بود. سعی کردم به او آرامش بدهم تا هدفش را با ارادهای قوی دنبال کند. به او گفتم درست است که جای پدرت خالی است، ولی روحش همیشه حاضر و همراه ماست. همسرم همیشه دوست داشت امیرحسین درس بخواند و باعث افتخار شهرش باشد. من این را به امیرحسین یادآوری میکردم تا خیلی زود خودش را پیدا کند. او از اول مهر برنامهریزی کرد و دقیقا طبق برنامه درسهایش را پیش میبرد. روی وایتبرد برنامههایش را مینوشت و آخر هفتهها برای من میزان پیوستگی به برنامههایش را توضیح میداد. من چه در زمان درس خواندنش در سال کنکور و چه در زمان انتخاب رشته به پسرم گفتم که من همیشه پشتیبان تو هستم و از تو و تصمیماتت حمایت میکنم. امیرحسین نسبت به حمایت من اطمینان خاطر داشت و همین موضوع کمک کرد خیلی زود درس خواندن را از سر بگیرد.
به عنوان مادر و یک پزشک، شرایط کرونایی را چطور مدیریت کردید؟
من معاون درمان هستم و به دلیل مسئولیتی که داشتم، از ابتدای شروع کرونا غالبا از هفت صبح تا ده شب درگیر بودم. فقط ظهرها برای صرف ناهار به خانه میرفتم و آخر شبها یک ساعتی با هم در مورد موضوعات مختلف گفتوگو میکردم. زمانی هم که در منزل نبودم ارتباط تلفنی با امیرحسین داشتم. شخصیت پسرم به گونهای است که طرف مقابلش را خیلی خوب درک میکند. پیگیر وضعیت بیماری کرونا در شهر بود و من به طور شفاف برایش توضیح میدادم. من در حدود شش ماه هیچ مشکلی نداشتم و پروتکلها را به طور کامل رعایت میکردم. یک هفته مانده به کنکور، دچار علائم شدم و تست کرونای من مثب شد. ریههایم درگیر شده بود و باید در بیمارستان بستری میشدم. اما به خاطر کنکور پسرم این موضوع را قبول نکردم و در خانه قرنطینه شدم. نمیخواستم استرس امیرحسین را بیشتر کنم. در هفتهی آخر کنکور، امیرحسین از من مراقبت کرد و خودش را هم برای کنکور آماده کرد. حتی نتوانستم امیرحسین را به جلسهی کنکور ببرم و اجازه ندادم پدرم هم این کار را انجام بدهند. ممکن بود امیرحسین ناقل باشد. خودش به تنهایی به جلسهی کنکور رفت.
کمی در مورد خانوادهی خودتان بگویید.
پدرم من کارشناس تغذیه و بازنشستهی بیمارستان و مادرم دیپلم و خانهدار هستند. پدر و مادرم هر دو به تحصیل بچهها علاقهی زیادی دارند. یک برادر دارم که ایشان دامپزشک هستند و در شرکت کالهی آمل مشغول به کار هستند.
تاثیر کانون را در آموزش چگونه ارزیابی میکنید؟
امیرحسین در اغلب آزمونهای کانون شرکت میکرد و بعد از هر آزمون، تحلیل انجام میداد و نقاط قوت و ضعفش را پیدا میکرد. این کار به او کمک زیادی میکرد. امیرحسین به اطلاعات و کارنامههایی که کانون در اختیار بچهها میگذاشت اهمیت زیادی میداد. در روزهای بعد از آزمون به نقاط ضعفش رسیدگی میکرد. به نظرم اگر در کانون آزمون نمیداد نمیتوانست با این دقت نقاط ضعفش را برطرف کند و نقاط قوتش را بهبود ببخشد.
سایر گفتوگوهای داوود اکبری را در لینک زیر بخوانید: