ذهن کودکان محدودیت را نمیشناسد و به آن باور ندارد. کودک با نگاهکردن به پیرامونش، اهداف بزرگی در سر میپروراند و از موانع مسیر آگاه نیست. اگر هم مانعی بر سر راهش احساس کند، با ذهن خلاقی که دارد، از آن هراسی به دل راه نمیدهد. نکتهی مهم این است که هر کودکی دربارهی اهداف بزرگ زندگیاش در ابتدا با پدر و مادرش صحبت میکند. ممکن است شما هم با این موضوع روبهرو شده باشید که فرزند دبستانیتان دربارهی اینکه دوست دارد فضانورد شود، خلبان باشد یا در آینده کارخانهی بزرگ مواد غذایی را اداره کند، با شما صحبت کرده باشد. اینجا و در لحظهی گفتوگو با پدر و مادر، نقطهی عطف بزرگی در زندگی کودک شکل میگیرد.
اولین و مهمترین کمکی که برای رسیدن فرزندانمان به اهدافشان میتوانیم به آنها بکنیم، این است که صحبتهایشان را جدی بگیریم. با آنها بهخوبی و با جدیت دربارهی تفکرشان صحبت کنیم. از آنها بخواهیم ذهنیت خود را دربارهی هدفی که در زندگی دارند، برایمان بگویند و سعی نکنیم با برشمردن معایب این هدف از دیدگاه خودمان، آنها را دلسرد کنیم. شاید بهنظر ما احتمال فضانوردشدن دختر کوچکمان خیلی کم باشد؛ اما لازم نیست بلافاصله با بهزبانآوردن افکارمان، او را دلسرد کنیم. بهتر است با هم فیلمهای موجود در اینترنت را راجع به فضا تماشا کنیم و دربارهی زنان فضانورد مطالعه کنیم. میتوانیم با کمک هم کتابهایی در این زمینه تهیه کرده و آنها را مطالعه کنیم و بعد دربارهی آنها با هم گفتوگو کنیم.
قطعاً تا زمانی که فرزند ما به سنی برسد که بخواهد هدف زندگیاش را خودش انتخاب کند، بارها و بارها تصمیمش عوض خواهد شد. در سنین کودکی این وظیفهی ماست که با جدیگرفتن او و کمک به او برای بالابردن سطح اطلاعاتش، به او خودباوری و اعتمادبهنفس بدهیم و در ذهن او این باور را ایجاد کنیم که فرقی نمیکند هدفش چقدر بزرگ و دور از دسترس و مسیر رسیدن به آن دشوار و پر از مانع باشد. میتواند با تکیه بر استعدادها و توانمندیهایش به آن هدف برسد.
کودک ما از کودکی باید با دل و جان باور کند که میتواند و بپذیرد که هر هدفی داشته باشد، ما پدر و مادرش از او در این راه حمایت میکنیم؛ حتی اگر هدفش با خواستههای ما مغایر باشد.
منبع: www.parents.com