محمد سارانی نمونهی قهرمان سختکوشی است
محمد سارانی در یک نگاه
سالهای حضور در کانون: یازدهم و دوازدهم و یک سال فارغالتحصیل بهمدت 3 سال
رتبه: 5119 تجربی منطقهی 3
رشتهی قبولی: پزشکی دانشگاه علومپزشکی ایرانشهر
شغل پدر: کارمند ادارهی مالیات
شغل مادر: خانهدار
کمی راجع به تصمیمی که گرفتی، بگو.
سال نهم معدلم ۸۱/۱۹ شد. نفر اول کلاسمان بودم. در آزمون مدارس تیزهوشان و نمونهدولتی هم شرکت کردم و میخواستم رشتهی ریاضی را انتخاب کنم؛ اما فقط در آزمون مدارس نمونهدولتی بههمراه هفتهشت نفر از دوستانم قبول شدم. پذیرفتهنشدن در مدرسهای که دوست داشتم، باعث شد ناراحت بشوم و تصمیم گرفتم اصلاً به رشتهی ریاضی نروم. در سال 1395 وارد رشتهی بهیاری در هنرستان شدم. ورود به این رشته آزمون و مصاحبه داشت و حدود 30 نفر پذیرش داشت. قبل از من هم یکی از نزدیکانم بهیاری خوانده بود و استخدام شده بود. بهنظرم تصمیم درستی گرفته بودم.
بعد از این تصمیم مسیرت را چطور ادامه دادی؟
سال دهم را که تمام کردم، خواهرم در سال 96 در رشتهی دبیری زیستشناسی پذیرفته شد. چند تا از دوستانش هم در رشتهی پزشکی پذیرفته شده بودند. من هم کمکم ذهنم به این سمت رفت که رشتهی تجربی را بهطور خودآموز بخوانم و در کنکور تجربی شرکت کنم. البته رشتهی بهیاری را هم تا انتها ادامه دادم و میخواستم در کنار آن درسهای تجربی را هم بخوانم. در رشتهی بهیاری که درس میخواندم، هم واحدهای عملی و هم تئوری داشتیم و برای واحدهای عملی در بیمارستان خاتمالانبیای ایرانشهر کار میکردم. واحدهای تئوری این رشته هم تقریباً مثل رشتهی پرستاری بود و با شناخت بدن انسان سروکار داشت. سال 98 دیپلم خودم را در رشتهی بهیاری گرفتم. برای خدمت سربازی تا سال 99 برای درسخواندن فرصت داشتم.
چرا رشتهی بهیاری را ادامه ندادی؟
نیمسال اولی که وارد این رشته شدم، واقعاً علاقه داشتم. با علاقه به بیمارستان میرفتم. عمویم بهیار بود و بههمراه او در شیفتهای بیمارستان حاضر میشدم. حتی معدلم ۱۱/۱۹ شد و در درسهایم موفق بودم. بعد کمکم اطرافیان گفتند استخدام نمیشوم و تضمینی برای اشتغال به کار بعد از پایان تحصیلات وجود ندارد. در بیمارستان هم با وظایف و جایگاه پزشکان و پرستاران و بهیاران بهتر از قبل آشنا شدم. همان زمان بود که تصمیم گرفتم در کنار بهیاری، درسهای تجربی را هم بخوانم. میدیدم که واقعاً برای پذیرفتهشدن در رشتهی پزشکی نیاز نیست کار عجیبوغریبی بکنم. خواهرم وضعیت دوستانش و خودش را برایم میگفت. یکی از دوستانش با رتبهی 700 پزشکی رفسنجان قبول شد و یکی از همشهریهایم رتبهی 71 شده بود و پزشکی مشهد را انتخاب کرد.
پس شدی دانشآموز رشتهی بهیاری که هدفش پزشکی است.
سال یازدهم بهیاری که بودم کتابهای دهم تجربی را هم تهیه کردم. آبانماه سال 96 در آزمونهای کانون ثبتنام کردم. خیلیها به من میگفتند بسیاری از بچههای رشتهی تجربی به نتیجه نمیرسند و بنابراین من هم قطعاً نمیتوانم به نتیجه برسم. منبع خاصی نداشتم و کانون بعضی از کتابهای آبی را در اختیارم گذاشت. آزمونها را با تراز 4400 شروع کردم. نمرههایم کم بود؛ اما در آزمون بعدی، ترازم به 4900 رسید. کمکم پیشرفت کردم و اسفند 96 اولین تراز 6000 را کسب کردم.
آن زمان بیشتر روی چه درسهایی تمرکز داشتی؟
همهی درسها را میخواندم؛ اما به ریاضی و فیزیک توجه خاصی نداشتم. به من گفته بودند که مثلاً برای رشتهی پرستاری به درسهای ریاضی و فیزیک نیازی ندارم و کافی است شیمی و زیست و درسهای عمومی را خوب بخوانم. وقتی پایهی یازدهم بهیاری بودم، آزمونهای پایهی دهم تجربی را میدادم. تابستان هم در آزمونها ثبتنام کردم و ترازم به 6400 رسید. درواقع از آبان 96 تا شهریور 97 حدود 2000 واحد پیشرفت تراز داشتم. کمکم روشهای درسخواندن را فهمیده بودم و منابع خوب را شناخته بودم.
هم بیمارستان میرفتی، هم خودت بهتنهایی درسهای تجربی را میخواندی و هم درسهای رشتهی بهیاری را پیش میبردی. این همه انرژی و انگیزه را از کجا میآوردی؟
دوستانم به من میگفتند از پس این کار برنمیآیم؛ اما با وجود اینکه در آزمونها نتایج خوبی کسب میکردم، سعی کردم مغرور نشوم. حضور در بیمارستان و تجربهای که کسب کرده بودم، به من انگیزه میداد تا به هدفم و رشتهی دلخواهم برسم.
از چه منابعی کمک میگرفتی؟
درسهای دهم را که میخواندم، چون آشنایی نداشتم، از فیلمهای آموزشی برای یادگیری بهتر استفاده میکردم؛ اما برای درسهای یازدهم، چون دیگر خودآموزی را یاد گرفته بودم، مطالعهی درسنامهها برایم کافی بود. از منابع متعددی برای هر درس استفاده میکردم. البته در آزمونها به سؤالات ریاضی جواب نمیدادم. ترازم در آزمونهای پایهی یازدهم بین 6000 تا 6300 بود. سال نهم، ریاضی داشتم و بعد دیگر ریاضی نخوانده بودم. بهخاطر وقفهای که افتاده بود، نمیتوانستم روی آن تمرکز کنم. در عربی هم ضعف داشتم که تابستان روی آن کار کردم. درواقع عربی را از صفر به صد رساندم. با جعبهی بهیاد هم آشنا شدم. آن هم خیلی مؤثر بود و لغات را یادداشت میکردم. دفتر برنامهریزی را هم هر سه سال داشتم و سه دفتر برنامهریزی پر کردم.
وقتی دفترهای برنامهریزیات را ورق میزنی، تغییر محمد سارانی را طی این سه سال میبینی؟
بهمرور ساعت مطالعهام بیشتر شده است. هر دو هفته که آزمون میدادم، بعد از آزمون روی کاغذ برنامهریزی میکردم. سؤالات آزمون را تحلیل میکردم تا بتوانم با توجه به وضعیتی که دارم، برنامهریزی کنم. سعی میکردم خودم مشاور خودم باشم و به دنبال راهکار باشم. این سه سال مشاور نداشتم. به خودم میگفتم باید تست بیشتری کار کنم یا روی چه مباحثی تمرکز بیشتری داشته باشم. هر شب برای روز بعد، برنامهی جزئیتر مینوشتم. درسهایی مثل فارسی یا زیست و شیمی را هر روز در برنامه قرار میدادم؛ اما از خواندن درس فیزیک فرار میکردم. یک روز تصمیم گرفتم برای خواندن فیزیک به کتابخانه بروم و با تستهای کتاب آبی شروع کردم. شروعکردن آنهم بدون معلم برایم خیلی سخت بود. آن روز 50 تا 60 تست فیزیک کار کردم. شروع خوبی برایم بود. از سایتهایی که فیلمهای آموزشی رایگان داشتند، کمک میگرفتم. فیلم میدیدم و اگر تستی میداد، فیلم را متوقف میکردم و خودم تست را حل میکردم، بعد پاسخ دبیر را میدیدم.

تابستان و پاییز 98 چطور گذشت؟
تابستان آن سال در آزمونها ثبتنام نکردم؛ اما برای هر دو هفتهی خودم آزمون طراحی کردم. چون در کانون آزمون نمیدادم و حالت اجباری برایم نداشت، نتیجهاش آنطوری نشد که دلم میخواست. آزموندادن را از ماه مهر با تراز 6100 شروع کردم؛ ولی بعد مباحث برایم زیاد شد و افت کردم. با اینکه درسهای دهم و یازدهم را خوانده بودم، حجم درسها برایم زیاد شد. خلاصهنویسی هم نکرده بودم. اگر زمان به عقب برگردد، سعی میکنم برای پایهی دوازدهم خلاصهنویسی کنم. بعد متوجه شدم که بهتر بود هر فصل فیزیک را در یکیدو صفحه برای خودم نکتهبرداری میکردم. یازدهم هم خودم را عادت داده بودم که زیست و شیمی را مرور کنم. مثلاً برای یک آزمون سیزده بار زیست را مرور میکردم. این عادت در پایهی دوازدهم هم با من مانده بود و وقت زیادی از من میگرفت. سال دوازدهم فرصت کافی برای این همه مرور نداشتم و گیج شده بودم. یکی از دو دوستم پزشکی ایرانشهر قبول شد. با او در کانون شهرمان قرار گذاشتم تا صحبت کنیم و سؤالهایم را از او بپرسم.
دوستت چه رتبهای کسب کرده بود؟
با رتبهی 2900 رشتهی پزشکی دانشگاه علومپزشکی ایرانشهر پذیرفته شده بود. دانشگاه علومپزشکی ایرانشهر امسال دومین سالی است که پذیرش رشتهی پزشکی دارد. دوستم پیشنهادهای خوبی به من داد. مثلاً کتاب زیست من پر از نکته بود. دوستم گفت کتاب جدیدی تهیه کنم و نکات را مرتبتر و خلاصهتر یادداشت کنم تا بتوانم در زمان مرور، وقت کمتری صرف کنم. قبلاً مرورم خیلی طول میکشید. سعی کردم مرورم را سریعتر کنم و تستهای بیشتری کار کنم؛ اما همچنان به سؤالات ریاضی جواب نمیدادم و این موضوع نگرانم میکرد. بعد تصمیم گرفتم این درس را بهصورت مبحثی بخوانم. البته حجم درسها خیلی زیاد شده بود و موفق به این کار هم نشدم. فیزیک پایهی دوازدهم کمی با ریاضی مرتبط بود که همین باعث شد در فیزیک هم به مشکل بربخورم. ترازم در سطح 6000 افت کرد که توانستم آن را دوباره در آزمونهای جمعبندی به 6400 برسانم.
اسفندماه هم که آزمونها غیرحضوری شد، افت کردی؟
تنها حلقهی ارتباط من با کنکور تجربی آزمونها بود. طبیعتاً اوایل که آزمونها غیرحضوری شد، کمی افت کردم. سال 98 بهیاری را تمام کرده بودم و به مدرسه هم نمیرفتم. درواقع وقتی پایهی دوازدهم تجربی را میخواندم، در خانه بودم. بیمارستان هم نمیرفتم؛ اما کیفیت درسخواندنم افت کرده بود. وقتی مدرسه و بیمارستان میرفتم، بیشتر ارزش زمان را میدانستم. به اخبار مبنی بر لغو یا عقبافتادن کنکور توجه میکردم و همین باعث شد ساعت مطالعهام کم شود. کسی هم نبود که راهنماییام کند. ممکن بود حتی کنکور را از دست بدهم. با پشتیبان کانون هماهنگ کردم که هر شب از من گزارش کار بگیرد. با این کار، وضعیتم دوباره بهتر شد و از 6 ساعت به 10 ساعت مطالعه رسیدم. درواقع از عید نوروز وضعیتم بهتر شد. آزمونها را هم رها نکردم. در سه سالی هم که برای کنکور درس میخواندم، اصلاً سفر نرفتم.
بعد که فهمیدی کنکور به تعویق افتاده، چه تصمیمی گرفتی؟
از مشاور کمک گرفتم. احساس خطر میکردم. درواقع تجربهای در جمعبندی مباحث نداشتم و میترسیدم دوران جمعبندی را از دست بدهم. با روش سهروزیکبار، هر هفته دو آزمون جمعبندی میدادم. مشاورم خودشان قبلاً دانشآموز کانون بودند و با رتبهی 200 در رشتهی پزشکی تبریز درس میخواندند. معتقد بودند باید با روش کانون جمعبندی کنم. البته با فشردهبودن آزمونها موافق نبودند و بهنظرشان هفتهای دو آزمون کافی بود. البته خودم سعی میکردم برای درسهای عمومی آزمونهای بیشتری بدهم. منابع آزمونمحور و آزمونهای سالهای گذشتهی کانون را هم تهیه کردم و درسبهدرس از خودم آزمون میگرفتم. در این دوران با آزمونهایی که میدادم، خیلی پیشرفت کردم. مثلاً در درس زبان از ابتدا مشکل داشتم و در آزمونها نمرهام 30 تا 40 بود که در دوران جمعبندی به 60 رسید.
بهنظرت کانون چقدر در موفقیتت تأثیرگذار بود؟
اگر آزمونهای کانون نبود، نمیتوانستم بهخوبی برنامهریزی کنم. بچهها اغلب به دنبال برنامهریزیهای عجیبوغریب هستند؛ اما بهترین برنامه همین برنامهی کانون است. من معلم خودم بودم و با مرور و مطالعهی درسنامهها درسها را یاد میگرفتم. از آزمونهای کانون کمک میگرفتم و آخرهفتهها هم خودم مشاور خودم بودم. بچهها باید هدفشان را مشخص کنند و اگر فکر میکنند دوست دارند آیندهشان را با درس بسازند، برای آن تلاش کنند. افرادی هستند که نسبت به من وضعیت دشوارتری داشتند و موفقیتهای خیلی بهتری کسب کردند؛ مثل عبدالله رئیسی از روستایی در سراوان. من همیشه ترازهای عبدالله رئیسی را دنبال میکردم و میدیدم که اغلب نتایجش از دانشآموزان تهران هم بهتر است.
روز کنکور چه اتفاقی افتاد؟
بهخاطر کرونا حوزههای شهرمان را تغییر داده بودند و ما در یک مدرسهی قدیمی کنکور دادیم. جایمان خوب بود. در کنکور هنر هم ثبتنام کرده بودم و دو روز قبل که کنکور هنر داده بودم، میدانستم که کنکور سخت است و در درسهای عمومی ادبیات را سخت گرفته بودند. در ادبیات البته قوی بودم. در کنکور هنر استرس گرفتم و غلط داشتم که نمرهام 58 شد. به همین دلیل برای کنکور تجربی خودم را آماده کرده بودم. مشاوران هم گفته بودند که کنکور آسان نخواهد بود. در دفترچهی عمومی تصمیم گرفتم دور اول به همهی سؤالات پاسخ ندهم. مثلاً برای ادبیات دور اول به حدود 15 سؤال پاسخ ندادم. وضعیتم در دینوزندگی و عربی خوب بود. البته فکر میکنم به سؤال متن عربی پاسخ ندادم و به سراغ درس زبان رفتم. در درس زبان عجله کردم و نمرهام خوب نشد. دوباره به سراغ ادبیات رفتم و این بار توانستم به سؤالات بیشتری پاسخ بدهم. نمرهی ادبیاتم 68 شد. عربی 65 و دینوزندگی 62 شد و زبان را 22 زدم. در کنکور هنر، زبان را 58 زده بودم.
برای درسهای اختصاصی به چه صورت به سؤالات پاسخ دادی؟
در زیست تسلطم بهتر بود و با این درس شروع کردم؛ بعد شیمی، بعد فیزیک و بعد ریاضی. در زیست مشکل زیادی نداشتم و همان دور اول به اکثر سؤالات جواب دادم. توانستم 73درصد پاسخ بدهم. درس شیمی خیلی سخت بود. چون نمیخواستم به سؤالات ریاضی پاسخ بدهم، زمان زیادی صرف شیمی کردم. انگار هر سؤال بهاندازهی دوسه سؤال، در خودش نکته داشت. این درس را 36درصد زدم. بعد هم به سؤالات فیزیک پاسخ دادم. البته از نتیجهی فیزیک راضی نبودم. در فیزیک دوازدهم ضعیف بودم. به سؤالات ریاضی هم جواب ندادم. روز کنکور احساس میکردم رتبهام حدود دههزار شود. بعد رتبهام 5119 شد. کنکور برای همه دشوار بود و من هم نمرههایم دهدرصد کمتر از چیزی بود که انتظار داشتم؛ چون غلط زده بودم.
وقتی رتبهات را فهمیدی، چقدر به قبولی در رشتهی پزشکی امید داشتی؟
شهر ما منطقهی محروم است و سال قبل با رتبهی بالاتری هم در رشتهی پزشکی مناطق محروم بهصورت تعهدی در دانشگاه علومپزشکی ایرانشهر پذیرفته شده بودند. احساس میکردم حتماً قبول میشوم و همین طور هم شد و پزشکی تعهدی نیمسال دوم ایرانشهر قبول شدم.
فکر میکنی دلیل اصلی موفقیتت چه بود؟
همیشه به درسخواندن علاقه داشتم. اگر کنکور هم نبود، دوست داشتم درس بخوانم. حتی بیشتر اوقاتم در بیمارستان به درسخواندن میگذشت.
سایر گفتوگوهای داوود اکبری را در لینک زیر بخوانید:
