عصر جمعه، سؤالات آزمون بستر گفتوگوی من با دوستان کانونیام بود
محمدطاها سالاری در یک نگاه
شهر: کهنوج (استان کرمان)
مدرسه: علامه حلی
سالهای حضور در کانون: از سوم دبستان تا دوازدهم تجربی بهمدت 10 سال
رتبه: 1 تجربی منطقهی 3 و 11 کشور و 10 زبان منطقهی 3 و 61 هنر منطقهی 3
تحصیلات و شغل پدر: کارشناسی حقوق، معاون ادارهی ثبت اسناد
تحصیلات و شغل مادر: کارشناسی ادبیات، دبیر ادبیات
کمی از مدارسی که در آنها درس خواندی، برایمان بگو.
شهر کهنوج تا قبل از سال 95 هر سال فقط یک قبولی در رشتهی پزشکی، آنهم در استان خودمان داشت. از سال 95 اولین کسانی که در مدرسهی تیزهوشان تحصیل کرده بودند، در شهر ما به کنکور رسیدند. از همان سال یک رتبهی دورقمی داشتیم که برادرم بود و چندین رتبهی سهرقمی داشتیم. شرایط کمی بهتر شد. از ابتدا هدفم این بود که رتبهی خیلی خوبی به دست بیاورم و سعی میکردم کمبود امکانات را زیاد در نظر نگیرم. چیزی که برایم مهم بود و خواستهی قلبیام این بود که نتیجهام حاصل تلاش خودم باشد. نمیخواهم بگویم عوامل دیگر مهم نیستند. حمایت خانواده، حمایت مدرسه، کمکی که خدا به فرد میکند، خیلی مهم است؛ اما عامل اصلی و پیشبرنده، تلاش خود دانشآموز است. اگر دانشآموز واقعاً هدفی را بخواهد و برایش تلاش کند، تحت هر شرایطی میتواند به هدفش برسد.
کمی از خانوادهات برایمان بگو.
پدر و مادرم هر دو کارشناسی دارند. پدرم حقوق خوانده و معاون ادارهی ثبت اسناد است. مادرم هم دبیر ادبیات است. دو برادر بزرگتر هم دارم. یکی از برادرهایم در بندرعباس حقوق میخواند و دیگری پزشکی تبریز درس میخواند. از سوم دبستان تستزدن را خیلی دوست داشتم و از پدر و مادرم خواستم من را در کانون ثبتنام کنند؛ چون میدیدم برادر بزرگترم آزمون میدهد. کمک بزرگی به من کرد و از سوم دبستان طبق آزمونها پیش میرفتم. تا انتهای تحصیلم هم با کمک برنامهی کانون، شاگرداول باقی ماندم. از کلاس چهارم پدر و مادرم من را در کلاس زبان انگلیسی ثبتنام کردند و بهطور پیوسته آن را هم ادامه دادم. در این زمینه خیلی قوی شدم و سال آخر خیلی وقت کمی برای این درس صرف میکردم. در کنکور زبان، نمرهام در زبان اختصاصی 77 شد. وقتی نتایجم را دیدم، متوجه شدم کاری که طی سالها کرده بودم، به ثمر نشسته است. در کلاس هفتم هم من را به کلاس محاسبات ذهنی بردند و در کلاس هشتم در مسابقات جهانی UCMAS رتبهی دوم را کسب کردم. این مسابقات در هندوستان برگزار شد. از همان ابتدا تست ریاضی کار میکردم. اغلب دانشآموزانی که در شهرهای کوچکتر هستند، استعداد خوبی دارند؛ اما چون در زمینهی استعدادهایشان کار نمیکنند، در ریاضی و زبان کمی ضعف دارند. من برای این دو درس خیلی خوب وقت گذاشته بودم و پایهام قوی بود.
بیشتر مادرت پیگیر کارهایت بود یا پدرت؟
یکسان پیگیر کارهایم بودند. یکی از ویژگیهای من این بود که در برنامهریزی و درسخواندن مستقل بودم. مشورت میکردم؛ اما همیشه خودم تصمیم آخر را میگرفتم. هرچیزی را که نیاز داشتم، پدر و مادرم تهیه میکردند. توجهشان یکسان بود؛ اما از جهات مختلف.
چرا به دنبال کنکور هنر رفتی؟
بار اول فقط در کنکورهای تجربی و زبان شرکت کردم؛ ولی وقتی ثبتنام مجدد شد، تصمیم گرفتم در کنکور هنر هم ثبتنام کنم. این کنکور در ابتدا قبل از کنکور تجربی بود و بعد هم تاریخش به قبل از کنکور ریاضی افتاد و برایم خیلی خوب شد. یک روز بین کنکور هنر با کنکور خودم فاصله افتاد و خسته هم نشدم. قبل از کنکور تجربی، شرکت در کنکور هنر، تجربهی خوبی بود. وقتی آزمون هنر میدادم، عمومیها را ساده گرفتم و در نهایت زمان کم آوردم. این باعث شد همان وضعیت در کنکور تجربی پیش بیاید و با سرعتعمل خوبی عمومیها را در کنکور تجربی جواب بدهم و نتیجهام خوب شود. نمرهام در درس درک عمومی ریاضی و فیزیک در کنکور هنر، 100 شد. اگر هم به رشتهی هنر علاقهای داشتم، زمینهاش در شهر ما فراهم نبود.
در 186 آزمون کانون شرکت کردهای. این یک رکورد است.
از سوم دبستان به تستزدن علاقه داشتم و ترازم در اولین آزمون 4697 شد. آن زمان هنوز سایت کانون شکل نگرفته بود. در آزمونها در سطح شهر، سوم یا چهارم میشدم؛ اما از چهارم دبستان، از دومین آزمون به بعد تقریباً در تمام آزمونها نفر اول شهر شدم. در شهر خودمان رقیب کم داشتم و به دنبال رقیب در شهرهای دیگر میگشتم. از دبستان رقیبی از شهر دیگری داشتم که اصلاً او را نمیشناختم؛ اما اسمش را بین نفرات برتر میدیدم. کلاس ششم دبستان که بودم، معلمم خیلی سختگیر بود و ما خیلی درس میخواندیم. آزموندادن هم کمک زیادی به من میکرد. از سال هفتم به بعد، اگر آزمون نمیدادم، پایهام برای متوسطهی دوم شکل نمیگرفت. در شهرهای کوچکی مثل کهنوج، اگر کسی بخواهد در کنکور موفق شود، باید زودتر و حداقل از متوسطهی اول شروع کند تا زمینههای لازم را ایجاد کند. این باعث میشود پایهاش قوی شود و وقت کمتری بگذارد. من کاملاً طبق برنامهی راهبردی درس میخواندم و معتقد بودم برنامهی راهبردی برنامهای است که میتوان به آن اعتماد کرد و تا کنکور با آن پیش رفت.
از کی در آزمونها جدیت بیشتری پیدا کردی؟
سوم دبستان از تراز 4697 شروع کردم و به 5000 رسیدم. چهارم دبستان ترازم به 6000 رسید و از پنجم دبستان به 7000 رسیدم. آذرماه دوازدهم زیستشناسی را در مبحث ژنتیک خیلی خوب پاسخ دادم و بالاخره به تراز 8000 رسیدم. از مهر سال دهم اصلاً در آزمونها غیبتی نکردم و در هفت سالی که قبل از دهم آزمون میدادم روی هم چهار غیبت داشتم.
بهنظرت هوش در موفقیت تأثیرگذارتر است یا تلاش؟
این دو از هم مجزا نیستند و مکملاند. یکی میتواند دیگری را کامل کند؛ اما بهطورکلی نقش هوش خیلی کم است. چیزی که مهم است این است که انسان تلاش کند و تلاشی که میکند، نمود پیدا میکند. کسی که باهوشتر است، ممکن است سریعتر سؤال را حل کند یا ارتباط بهتری با سؤال برقرار کند؛ ولی کسی هم که تلاش میکند میتواند سؤال را درک و حل کند. سال کنکور به تلاش خیلی زیاد نیاز دارد و تلاش زیاد خیلی مهمتر است.
در سال کنکور بهطور میانگین روزانه چقدر درس میخواندی؟
تابستان هم مثل دهم و یازدهم بین 8 تا 9 ساعت درس میخواندم. این مقدار مطالعه برایم بازده خیلی خوبی داشت. از مهر به بعد اگر به مدرسه میرفتم بین 4 تا 5 ساعت و اگر تعطیل بودم، بین 9 تا 10 ساعت درس میخواندم.
بین درسهای پایه و دوازدهم چطور هماهنگی ایجاد میکردی؟
دقیقاً طبق برنامهی راهبردی پیش میرفتم. برنامهی راهبردی تا حد زیادی با برنامهی مدرسه هماهنگ بود. در تابستان هم درسهای دهم و یازدهم را خیلی خوب خوانده بودم و نتیجهام در آزمون 5مهر خیلی خوب شد. فکر میکنم رتبهی 14 کشور را کسب کردم. فقط از وضعیتم در عمومیها زیاد راضی نبودم که طبیعی هم بود. نمرهام در عربی و ادبیات برخلاف دینوزندگی و زبان کم بود و باعث شده بود تراز عمومیهایم پایین بیاید. از ابتدای مهر باز هم طبق برنامهی کانون پیش رفتم. اختصاصیهایم خوب بود و عمومیهایم هم بهتر شد. آزمون جمعبندی دهم که 11بهمن بود، بهترین آزمون کل ده سالم شد؛ چون رتبهی 4 کشور شدم. یازدهم را هم طبق برنامهی کانون ادامه دادم و در پایهی یازدهم هم خیلی خوب کار کردم.
پس سال دوازدهم را با آرامش پیش بردی.
کلاً آرام هستم و کارهای کم را با تمرکز خیلی زیاد انجام میدهم. از شلوغی و زیادبودن حجم مطالب خوشم نمیآید. سادگی و نظم را دوست دارم. به همین دلیل، همیشه برنامهریزی داشتم و همیشه هم طبق برنامه پیش میرفتم. در محیط آرامی هم درس میخواندم.
برای هر آزمون چطور برنامهریزی میکردی؟
برای هر آزمون سیزده روز زمان داشتم. ابتدا برای هفتهی اول برنامهریزی میکردم. هفتهی دوم هم دو برنامهی سهروزه داشتم. تا دوشنبهی هفتهی دوم سعی میکردم مطالب را تمام کنم تا سه روز آخر فقط برای مرور باشد. در هفتهی اول، درسهای پایه و دوازدهم را میخواندم و تا حدی که میتوانستم، تست کار میکردم. برایم مهم نبود اول دوازدهم یا پایه تمام شود. در کنار هم میخواندم. بعد تا دوشنبهی هفتهی دوم تمام تستهایشان را تمام میکردم و لزومی نمیدیدم مثلاً برای زیست از دو منبع تست کار کنم. از یک منبع تست کار میکردم و اگر وقت بیشتری داشتم، به سراغ منبع دوم میرفتم. اولویتم این بود که برای همهی درسها حداقل یک منبع را تمام کنم. سه روز آخر مرور میکردم. برای درسهای محاسباتی، مرور را از طریق حلکردن دوبارهی تستهای نشاندار انجام میدادم. برای زیست و شیمی متن کتاب را با نکاتی که نوشته بودم، کامل میخواندم. برای عمومیها هم مطالب حفظی را دوباره مرور میکردم. برای ادبیات، لغات و تاریخادبیاتها را مرور میکردم و زیاد به سراغ آرایهها و دستورزبان نمیرفتم. برای عربی تستهای نشاندار و قواعد و درسنامهها را میخواندم. برای دینوزندگی، کتاب را میخواندم و برای زبان هم کار خاصی نمیکردم. آزمون مشابه پارسال یا همان غیرحضوری را هم سهشنبهی هفتهی دوم جواب میدادم تا بتوانم در دو روز و نیم بعدی، ایراداتم را رفع کنم.
چقدر خودت را برای آزمونهای جمعبندی دی و بهمن آماده کرده بودی؟
برای آزمون اول انتظار زیادی از خودم داشتم؛ اما نتیجهام مطلوب نبود. برای دومی انتظارم کمتر بود و نتیجهام خیلی خوب شد. برای آزمون آخر دی، شیوهی برنامهریزیام را تغییر دادم. برای دو هفته و نیم بهطور کامل برنامهریزی کردم و از هر کتاب یک منبع انتخاب کردم و از همان ابتدا بهطور کامل تست کار کردم. درواقع برای آن آزمون، خیلی خوب آماده شده بودم؛ ولی نتیجهام 137 کشور شد. در درسهای عمومی تقریباً به سطحی که میخواستم، رسیده بودم و علیرغم اینکه از رتبهام راضی نبودم، در درسها پیشرفت خوبی داشتم. ادبیات را از 47درصد آزمون 20مهر به 70 رساندم. در دومین آزمون جمعبندی بهمن، نرسیدم تا مباحث را کامل بخوانم و بیشتر، تست و آزمون کار کردم. آزموندادن خیلی تأثیر داشت. درنهایت در اختصاصیها نمرههایم در ریاضی 100، شیمی 100، زیست 98 و فیزیک 96 شد. عمومیها هم درمجموع خوب شد و 4 کشور شدم. ترازم هم 7961 بود.
برای انتخاب منابع مطالعاتی چه معیارهایی داشتی؟
در هر دورهای، منابع را از قبل پیشبینی و انتخاب میکردم. مثلاً قبل از تابستان، منابعی را برای فصل تابستان انتخاب میکردم. قبل از مهر، منابع مهر و قبل از دوران جمعبندی، منابع دوران جمعبندی را انتخاب میکردم. منابع کمکدرسیام را با پیشنهاد دیگران یا رتبههای برتر تهیه نمیکردم. سطح منابعم را میدیدم و برایم مهم بود که بتوانم با کتابی که تهیه میکنم، ارتباط خوبی برقرار کنم. مثلاً در دوران جمعبندی از کتابهای سهسطحی استفاده میکردم. بهنظرم بهترین منبع سهسطحی، کتاب سهسطحی فیزیک بود. انتخاب منبع بسیار مهم است؛ اما اینگونه نیست که صرفاً با استفاده از منابع بتوان به موفقیت رسید. کار دانشآموز خیلی ظرافت دارد و باید بتواند نکات را از کتاب درسی و منابع استخراج کند.

حل تست در موفقیت دانشآموز چه سهمی دارد؟
بهطورکلی تستهای زماندار کمی کار میکردم. از ابتدا مشکل کمی با مدیریت زمان داشتم. زمان را بهطور تخمینی در نظر میگرفتم. همیشه بعد از اتمام سؤالات شیمی در آزمون، بین 40 تا 45 دقیقه زمان برای بازگشت به سؤالات نزده، اضافه میآوردم. البته در پایهی دوازدهم، از آذر به بعد، کمی با مدیریت زمان آزمونها به مشکل خوردم و بعد از آن، سعی کردم زمانها را بنویسم. سعی میکردم آزمون را طبق زمانبندیای که نوشته بودم، پیش ببرم. اغلب هم برای عمومیها زمان کم میآوردم. در خانه برایم پیش آمده بود که مثلاً برای ده سؤال ریاضی در مبحث کاربرد مشتق- بهینهسازی، یک ساعت و چهل دقیقه زمان صرف کنم. برایم دشوار بود؛ اما سعی میکردم خودم سؤال را به جواب برسانم. تلاشکردن برای رسیدن به جواب سؤال، به پویاشدن ذهن، خیلی کمک میکند و تأثیر خیلی خوبی دارد. زیاد برایم مهم نبود که طول میکشد. بهمرور سرعتعملم بیشتر شد. مهم این است که از هر سؤال، نکات مهم آن را استخراج کنیم و آن را بفهمیم.
با درس خاصی مشکل نداشتی؟
با ادبیات بهشدت مشکل داشتم. از همان ابتدای پایهی دهم، ادبیات را 5 از 10 میزدم و یازدهم به 7 از 10 رسیدم. در پایهی دوازدهم، سطح سؤالات بالا رفت و به 4 یا 5 از 10 افت کردم. نیاز داشتم برای ادبیات بهطور ویژه کار کنم. سؤالات ادبیات کنکور 98 را 2 از 10 پاسخ دادم. در کنار منابع دیگرم، از کتاب جامع کانون برای ادبیات استفاده کردم. سعی میکردم درسبهدرس تست کار کنم. مهم این بود که موضوعیخوانی را در کنارش داشته باشم. موضوعیخوانی را در تابستان با تستهای قرابتمعنایی شروع کردم. از منبعم یاد گرفتم که چگونه یک بیت را بخوانم. چگونگی خواندن ابیات خیلی مهم بود. این مشکلی بود که حتی از آن خبر نداشتم. بعد روی مفهوم ابیات کار کردم. از مهرماه هم موضوعیخوانی آرایه و دستورزبان را به برنامهام اضافه کردم. فقط دیماه بهدلیل آزمونهای جمعبندی، موضوعیخوانی را مدتی کنار گذاشتم. از خرداد منابعم را تغییر دادم. کنکورهای عمومی هم تأثیر خیلی خوبی داشت. حدود 30 کنکور عمومی کار کردم. هر کنکور، 25 سؤال ادبیات داشت. در ماه آخر لغات را خیلی خوب خواندم و هرچه به کنکور نزدیک میشدیم، روی تستهای املا و لغات همآوا بیشتر کار میکردم. در هفتهی آخر هم تاریخادبیاتها را خیلی خوب مرور کردم. ادبیاتم را در کنکور 68درصد زدم. بهطورکلی از عملکردم راضی بودم. در کنکور، یک تست آرایه، یک تست دستورزبان و چهار تست قرابتمعنای ایراد داشتم. تست قرابتمعنایی همان مبحثی بود که خیلی روی آن کار کرده بودم. شاید به نظر بیاید که بهتر بود برای آن وقت نمیگذاشتم؛ اما اینطور نیست. کارکردن تستهای قرابتمعنایی در فهم بیتها و حتی رسیدن به جوابهای درست در تستهای آرایه تأثیر مستقیم داشت.
نقطهقوتت کدام درس بود؟
درسی که نقطهقوتم بود و آن را کنار میگذاشتم تا در انتهای آزمون به آن پاسخ بدهم، درس ریاضی بود. از دبستان در این درس خوب بودم و تستهای خوبی کار کرده بودم و همین تلاش را تا متوسطهی اول و دوم ادامه داده بودم. پایهام در این درس قوی بود؛ اما در کنکور اتفاق بدی برایم افتاد. همان ابتدا در حدود 28 دقیقه برای ریاضی زمان گذاشتم؛ ولی نتوانستم به نیمی از سؤالات پاسخ بدهم. درواقع 15 سؤال ریاضی را نزده گذاشتم. آرامشم را حفظ کردم و به خودم گفتم دوباره به این سؤالات برمیگردم؛ اما سرعتعملم را برای سؤالات دیگر زیاد کردم. برای شیمی 6 نزده و برای زیست 12 نزده باقی گذاشته بودم. شیمی هم 7 نزده داشتم. وقتی دوباره به سؤالات ریاضی برگشتم، به همهی آنها جواب دادم و نمرهام 91 شد. اطمینانی که در ریاضی به خودم داشتم، باعث شد بالاترین نمرهام در اختصاصیها شود.
بقیهی نمرههایت را هم بگو.
ادبیات 68، عربی 89، دینوزندگی 89، زبان 94، زمینشناسی 54، ریاضی 91، زیستشناسی 81، فیزیک 83 و شیمی 88.
شیمی را خیلی عالی زدی.
یک سؤال اشتباه بود و یک سؤال را هم بیدقتی کردم. فقط یک سؤال را بلد نبودم. برای شیمی بار اول 31 دقیقه وقت گذاشتم و 28 تست را حل کردم. فقط 7 سؤال باقی ماند که فکر میکنم مجموع زمانی که برای شیمی در دو مرحله صرف کردم بین 40 تا 42 دقیقه شد. آن 7 سؤال یا دومرحلهای بودند یا شک داشتم.
روزهای جمعهی آزمون را چطور سپری میکردی؟
کلاً درس نمیخواندم. برایم بازدهی نداشت و ذهنم صبحهای جمعه خیلی خسته میشد. از اواسط تابستان تصمیم گرفتم تحلیل آزمون را روزهای شنبه انجام بدهم. بهجز دینوزندگی و زبان، همهی سؤالات را در تمام درسها بررسی میکردم. در دینوزندگی و زبان، اشتباهاتم را بررسی میکردم. سؤالات نکتهدار را نشاندار میکردم. نکات زیست را هم در کتاب درسیام مینوشتم. دوستانی از شهرهای مختلف داشتم که ترازهایمان مشابه بود. جمعهها با هم از طریق فضای مجازی صحبت میکردیم. با سیدمصطفی دهنوی، کیارش سادات رفیعی، مبین حیدری دوست بودم.
در ارتباطی که با هم داشتید، راجع به کیفیت سؤالات صحبت میکردید؟
بعد از آزمون قبل از اینکه نتایج منتشر شود، با هم راجع به بعضی سؤالات صحبت میکردیم و هرکس پاسخ خودش را میگفت. دلیل میآوردیم و صبر میکردیم تا پاسخنامه بیاید.
کرونا تا چه حد روی برنامههایت تأثیر گذاشت؟
سعی کردم با برنامهی کانون پیش بروم. درواقع تا اواسط اردیبهشت طبق برنامهی اولیهی کانون درس خواندم و دوازدهم را تمام کردم. بعد متوجه شدم که مباحث حذف شد. کنکورهای سالهای قبل، یک ماه برای جمعبندی وقت داشتند. ما زمان بیشتری در اختیار داشتیم. برایم خیلی خوب بود و توانستم برنامههای مختلفی را اجرا کنم. هیچوقت متوقف نشدم. شاید ساعت مطالعهام کم شد؛ اما توقف نداشتم. با این ویژگی در آزمونها شرکت میکردم و نتیجه هم میگرفتم. آزمونی هم داشتم که از نتیجهاش راضی نبوده باشم. اصلاً به آن توجهی نکردم و گفتم برای آزمون بعدی مسیر را ادامه میدهم. به خودم باور داشتم. میدانستم که نتیجهی بد در یک آزمون طبیعی است. رتبهام دویست و خردهی منطقهی 3 شده بود. بزرگترین ناامیدیام را در هفتهی قبل از کنکور تجربه کردم، وقتی از تغییر مجدد تاریخ کنکور صحبت به میان آمد. سر آزمون بودم و دقیقاً داشتم به سؤالات فیزیک پاسخ میدادم که احساس ناامیدی به سراغم آمد. فکر میکردم نمیتوانم آزمون را ادامه بدهم. کمی صبر کردم. آب خوردم. یک دقیقه به خودم فرصت دادم. زمان را نگه داشتم و بعد دوباره آزمون را ادامه دادم. نتیجهی آن آزمون هم برایم خیلی خوب شد. همیشه از شکستها برای خودم پل میساختم.
حضور در کانون برایت چه دستاوردی داشت؟
در کانون یاد گرفتم که انسان هدف دارد و برای رسیدن به آن هدف باید کارهایی را انجام بدهد. روشهای مختلفی هم برای رسیدن به آن هدف وجود دارد. تفاوتی که وجود دارد این است که شاید طیکردن این مسیر در منطقهی سه سختتر طی شود. این زیرکی دانشآموز است که با همان منابع و راههای محدودی که دارد، به هدفش برسد. در کانون یاد گرفتم تحت هر شرایطی، برنامهریزی کنم. برنامهریزی قرار نیست متوقف شود. از مهارتیهایی که در کانون یاد گرفتهام، در تمام مسیر زندگی و آیندهام استفاده خواهم کرد. برنامهریزی به زندگیام نظم میداد و نظم موجب آرامش میشود. آرامش هم کمک میکند انسان زندگی خوبی داشته باشد. قرار نیست کنکور بزرگترین هدف ما در زندگی باشد. شاید حتی کنکور آسانترین بخش زندگی ما باشد. مهم این بود که در این مرحله از زندگی، هدفی داشتم که با کمک ابزارهای کانون به آن رسیدهام. کانون راه را به ما یاد میدهد و این روشها را در سایر مراحل زندگی هم میتوان به کار برد. باور به خودمان هم خیلی مهم است. هیچوقت در هیچکدام از آزمونهای کانون رتبهی 1 منطقهی 3 نشدم. حتی در آزمونی که رتبهی 4 کشوری را کسب کردم، نفر دوم منطقهی 3 بودم؛ اما به خودم باور داشتم. روی دیوار اتاقم کاغذهایی چسبانده بودم که روی آنها رتبهی 1 را نوشته بودم. همیشه هدفم پیش رویم بود. یادم میآید آقای براتی میگفت من از نظر میانگینتراز نفر سوم کشور بودم؛ ولی اطمینان داشتم نفر اول کشور میشوم.
سایر گفتوگوهای داوود اکبری را در لینک زیر بخوانید:
