گفت‌وگوهای داوود اکبری: علی ملکی از کرج

همان بار اولی که کنکور دادم، هم مشاور داشتم و هم در آزمون‌های کانون شرکت می‌کردم؛ اما هدفم چندان برایم پررنگ نبود.

گفت‌وگوهای داوود اکبری: علی ملکی از کرج

گفت‌وگو با قهرمان پیشرفت علی ملکی از کرج

29423 بعد 5277 و نظام جدید 795

کانون برای من مکتب بود


با رتبه‌ی حدود 30000 آیا پشت‌کنکورماندن تصمیم درستی است؟

همان بار اولی که کنکور دادم، هم مشاور داشتم و هم در آزمون‌های کانون شرکت می‌کردم؛ اما هدفم چندان برایم پررنگ نبود. در روز حتی 10 ساعت درس می‌خواندم. در مدرسه‌ی استعدادهای درخشان سلطانی کرج درس می‌خواندم. همان سال وقتی از مدرسه برمی‌گشتم، بعد از صرف ناهار و استراحت شروع به درس‌خواندن می‌کردم. تفریح خاصی نداشتم و کار خاصی هم نمی‌کردم. به‌نظرم اینکه هدف انسان برایش شفاف باشد و هر روز آن را برای خودش یادآوری بکند و تمام تمرکزش روی هدفش باشد، خیلی مهم است. من اصلاً برای آینده‌ام هیچ برنامه‌ای نداشتم و صرفاً فکر می‌کردم این یک سال را باید درس بخوانم. در جلسه‌ی کنکور و قبلش هم خودم متوجه شدم که قرار نیست رتبه‌ی خوبی کسب کنم. وقتی رتبه‌ی سی‌هزارم را روی سایت سنجش دیدم، خودم و از من بیشتر خانواده‌ام شوکه شدیم. انتظار رتبه‌ی خیلی خوبی نداشتم؛ ولی این رتبه را هم انتظار نداشتم. وقتی دیدم با این رتبه نمی‌توانم هیچ آینده‌ی خوبی برای خودم متصور باشم، خیلی آزارم می‌داد. از طرف دیگران و حتی مشاورانم هم گاهی تحقیر می‌شدم. به من می‌گفتند اگر یک سال دیگر هم درس بخوانم، نهایتاً می‌توانم این رتبه را نصف کنم که هیچ فرقی با هم ندارند. وقتی به خودم آمدم و به توانایی‌هایم فکر کردم، می‌دانستم که اگر بخواهم، کسب رتبه‌ی زیر 1000 برایم ممکن است. بدون هیچ تردیدی انتخاب‌رشته نکردم. اتاقم را مرتب کردم و برای کنکور سال بعد آماده شدم. شناختی که از توانایی‌هایم داشتم و حمایت‌های پدر و مادرم و برادر کوچکم خیلی کمکم کرد. محیط خانه‌ی ما برای درس‌خواندنم مهیا بود. وقتی ساعت شش صبح برای درس‌خواندن بیدار می‌شدم، مادرم قبل از من بیدار شده بود. ناهار و شام سروقت حاضر بود. خانه ساکت بود و حتی مادرم بیرون نمی‌رفت که در ساعت‌های استراحتم در کنار من باشد و برای من تغذیه‌ای فراهم کند. پدرم از سر کار که به خانه برمی‌گشت، در کنار من بود و دائم به سایت کانون سر می‌زدند و مقاله‌های مشاوره‌ای را می‌خواند. کتاب‌هایی درباره‌ی کنکور مطالعه می‌کرد و در کانال‌های مختلفی عضو بود که از مشاوره‌های کنکور استفاده کند. مطالب مهم و روش‌های مطالعه را در دفتری یادداشت می‌کرد و آخرشب‌ها یا وقتی با هم گفت‌وگو می‌کردیم، اگر چیزی به ذهنش می‌رسی، به من می‌گفت. زمانی که من را به حوزه‌ی آزمون می‌برد، هر نکته‌ای به ذهنش می‌رسید، به من می‌گفت و بعد از آزمون هم با هم نتیجه را بررسی می‌کردیم.

در سال اول اشتباهاتت چه بود؟

تعدد منابع اشتباهم بود و سردرگمم کرده بود. تراز اولین آزمونم در کانون 5600 شد. آزمون بعدی به 6300 رسیدم. بعد 6600 و بعد به 7000 رسیدم. وقتی به 7000 رسیدم، فکر کردم به نقطه‌ی پایداری رسیده‌ام. برنامه‌های اشتباهی داشتم که بعدها در مشاوره‌ها به اشتباهاتم پی بردم. تراز 7000 به 6000 افت کرد و در آزمون‌ها موفق نشدم. تا کنکور وضعیت روحی مناسبی نداشتم و نتوانستم روحیه‌ام را مدیریت بکنم. جمع‌بندی مناسبی هم بعد از عید نداشتم و بی‌برنامه بودم.

سال دوم چه فرقی کردی؟

سال دوم تمام هدفم کسب رتبه‌ی خوب بود و برایش خیلی انگیزه داشتم. دوست داشتم رتبه‌ای کسب کنم که دستم برای انتخاب‌رشته باز باشد و بتوانم هر جا دوست داشته باشم، درس بخوانم. فکر اینکه با رتبه‌ی سی‌هزار آینده‌ای ندارم و باید در دانشگاه درسی را بخوانم که ممکن است در آینده مشغول به کاری نامرتبط با آن بشوم، برایم خیلی ناراحت‌کننده بود. پسر هم بودم و مجبور بودم سربازی بروم. سال اول فیزیک می‌خواندم و سال دوم هم می‌خواندم؛ اما فیزیک‌خواندنم در سال دوم به‌دلیل انگیزه‌ی فراوانی که داشتم، خیلی فرق کرده بود.

میانگین‌ترازت در سال دوم چقدر بود؟

چون با نظام‌جدیدها مقایسه می‌شدم، میانگین‌ترازم کم و در حدود 6400 بود؛ اما درصدهایم را که با درصد بچه‌های سال قبل مقایسه می‌کردم، میانگین‌ترازم در حدود 6800 می‌شد.

به‌نظرت در سال دوم اشتباهی هم داشتی؟

به‌نظر خودم در سال دوم اشتباهی نکردم. حتی وقتی رتبه‌ی کنکورم را دیدم، خوش‌حال شدم. خانواده‌ام انتظارشان بیشتر بود. تمام تلاشم را کرده بودم و بعد از کنکور، وقتی درصدهایم را محاسبه کردم، رتبه‌ام بین 1500 تا 2000 بود؛ اما وقتی رتبه‌ام آمد، نتیجه‌ام 4800 شد. انتخاب‌رشته کردم و منتظرش ماندم؛ اما با خانواده‌ام صحبت کردم. پزشکی قبول نمی‌شدم. هم به خودم ایمان داشتم و هم حمایت خانواده‌ام را می‌دیدم. به خودم گفتم اگر فیزیوتراپی قبول شدم، به دانشگاه می‌روم؛ ولی اگر قبول نشدم، باز هم صبر می‌کنم و برای هدفم تلاش می‌کنم. مردود شدم و دوباره شروع کردم.

باز هم لازم بود تصمیم تازه‌ای بگیری.

وقتی کنکور برگزار شد و سطح سؤالات را دیدم، حس کردم همه‌چیز به نفع بچه‌های نظام‌جدید است. به همین دلیل تصمیم گرفتم سال بعد کنکور نظام‌جدید بدهم. از طرفی آن‌قدر مطالب نظام‌قدیم را خوانده بودم که برایم تکراری شده بود. دوست داشتم خودم را با چالش جدید مواجه کنم. سخت بود که کتاب‌های سه پایه را در یک سال بخوانم. کتاب‌ها تغییر کرده بود؛ اما اصل مطلب همان بود. متوجه شدم دانش‌آموزی مثل من که مطالب را به‌خوبی یاد گرفته، صرفاً باید کتاب‌های جدید را بخواند تا ببیند همان مفاهیم با چه کلماتی بیان شده‌اند. در آن یک ماهی که منتظر نتیجه بودم، کتاب زیست و شیمی نظام‌جدید را خواندم و متوجه شدم که می‌توانم با آن ارتباط برقرار کنم. تصمیم ناگهانی نگرفتم و به این موضوع فکر کرده بودم. کتاب گران شده بود؛ اما وقتی با خانواده‌ام صحبت کردم. آن‌ها هم حمایتم کردند و به من گفتند هر تصمیمی بگیرم، پشتیبانم هستند و لازم نیست نگران باشم. مسئله‌ی سربازی هم بود؛ اما در دانشگاهی ثبت‌نام کردم و مرخصی گرفتم. این کار هم نوعی فشار رویم بود. دوست نداشتم برای اولین بار در دانشگاه صرفاً به‌خاطر سربازی ثبت‌نام کنم. به‌هرحال مجبور بودم.

به‌طور جدی برای کنکور 99 از کی شروع کردی؟

وقتی نتیجه‌ی دانشگاه سراسری و آزاد سال 98 آمد و مردود شدم، روز بعد همراه مادرم به میدان انقلاب تهران رفتیم و تمام کتاب‌هایی را که خودم از اینترنت تحقیق کرده بودم و نمونه‌ی صفحاتشان را دیده بودم، تهیه کردیم. از فردای آن روز دوباره صبح زود بیدار شدم و از 6 صبح تا 11 شب درس خواندم. در آزمون‌های کانون ثبت‌نام کردم و با برنامه‌ی کانون پیش رفتم. در تمام آزمون‌های کانون حتی آزمون‌های هدیه شرکت می‌کردم.

با چه ترازی شروع کردی؟

ترازم 6300 شد و از آزمون بعد، ترازم به 6800 رسید. همین تراز را حفظ کردم. در بعضی درس‌ها تراز 7500 هم می‌آوردم.


در روش‌هایت تغییری ایجاد کردی؟

اولین کاری که کردم افزایش ساعت مطالعه‌ام بود. در حدود 12 ساعت در روز درس می‌خواندم. تفریح خاصی نداشتم و گوشی‌ام را کنار گذاشته بودم. سال اول این موضوع را رعایت نکردم؛ اما سال‌های دوم و سوم رعایت کردم. تصمیم گرفتم اصلاً به پاسخ‌نامه مراجعه نکنم. این کار تحول عظیمی ایجاد کرد. امسال فیزیک را 78درصد جواب دادم. یادم می‌آید در خانه روی یک سؤال چگالی چهار ساعت وقت صرف کردم؛ اما بعد از آن، نه‌تنها مبحث چگالی، بلکه حرکت‌شناسی و دینامیک را بهتر فهمیدم. انگار راه‌های ارتباطی خاصی در ذهنم باز شده بود. تصمیم گرفتم برای تمام درس‌ها تلاش کنم تا خودم به پاسخ درست برسم. اعتمادبه‌نفسم زیاد شده بود و خودم را ملزم می‌دانستم هیچ ایرادی باقی نگذارم. اوایل وقتی آزمون می‌دادم، به پاسخ‌نامه مراجعه می‌کردم و می‌دیدم که بی‌دقتی کرده‌ام. به خودم می‌گفتم باید جلوی این بی‌دقتی گرفته شود. وقتی آزمون می‌دادم، از سایت کانون کارنامه‌ی اشتباهات را می‌گفتم و آن را بررسی می‌کردم. سال سوم تمرکزم را هم خیلی افزایش دادم. هر تست را یک بار، اما با تمرکز حل می‌کردم و وقتی بعدها به آن رجوع می‌کردم، حتی یادم بود که چرا آن سؤال را اشتباه حل کرده بودم. همه‌چیز در ذهنم ماندگار شده بود. وقتی درس می‌خواندم، سعی می‌کردم تمام تمرکزم معطوف درس باشد. این روش را در سال اول اصلاً نداشتم و در سال دوم به میزان 60درصد به کار بردم. سال سوم بیش از 90درصد از این روش استفاده کردم.

گویا اعتقاد زیادی به کانون داری.

سال اول اصلاً اعتقادی به آزمون‌ها و برنامه‌ی کانون نداشتم. صرفاً چون مدرسه، ما را ثبت‌نام کرده بود و خانواده از من می‌خواستند، در آزمون‌ها شرکت می‌کردم. سال‌های دوم و سوم به‌شدت اعتقاد پیدا کردم. الان وقتی بچه‌ها با من تماس می‌گیرند، سعی می‌کنم همه را به سمت کانون راهنمایی کنم. اولین موضوع این است که برنامه‌ی راهبردی داریم و می‌دانیم هر بخش را چه زمانی از سال مطالعه و مرور می‌کنیم. سؤالاتش طراحان مختلف و بسیار خوبی دارد که باعث می‌شود با سؤالات متنوعی آشنا شویم. اگر کسی در تحلیل آزمون‌ها تک‌تک گزینه‌ها را هم بررسی کند، بسیار عالی است. در هر گزینه ایده‌ی جدیدی وجود دارد. در کانون روحیه‌ی جنگاوری در من شکل گرفت. قبلاً وقتی در یک سؤال ریاضی به پاسخ نمی‌رسیدم، بی‌حوصله می‌شدم و پاسخ را نگاه می‌کردم. سال آخر آن‌قدر این روحیه در من شدید شده بود که خودم را با سؤالات درگیر می‌کردم.

با درس خاصی در سال اول مشکل داشتی که توانسته باشی تا سال سوم بر آن غلبه کنی؟

سال اول با درس‌های عربی و دین‌وزندگی و ریاضی مشکل داشتم. دین‌وزندگی را 9درصد، عربی 50درصد، ریاضی را 36درصد زدم. سال سوم بیشترین درصدهایم همین سه درس بود. عربی 86درصد، دین‌وزندگی 77 و ریاضی را 60درصد زدم.

روشی در درس‌خواندن داشتی که برای بچه‌ها هم کاربردی باشد؟

از روشی استفاده کردم که به‌نظرم برای تمام درس‌ها کاربرد دارد و به این روش ایمان دارم. بچه‌ها وقتی می‌خواهند مبحثی را شروع کنند، به سراغ درس‌نامه‌های مختلفی می‌روند؛ ولی منبع اصلی اگر کتاب درسی باشد، فوق‌العاده است. مثلاً برای درس عربی، متن درس و حتی صورت تمرین‌هایش را ترجمه می‌کردم و نقش تک‌تک کلمات را پیدا می‌کردم. بعد در جلسه‌ی آزمون متوجه می‌شدم که متن سؤالات یا گزینه‌ها از متن کتاب درسی مطرح شده است. اینکه قبلاً جمله را دیده بودم و از همان جمله، سؤال آمده بود، به من انرژی خوبی می‌داد. متن کتاب‌ها حتی فیزیک را خیلی خوب می‌خواندم. یادم می‌آید که اولین بار با خواندن دقیق متن کتاب عربی نمره‌ام 25 درصد افزایش پیدا کرد. در سال سوم وقتی نمی‌توانستم سؤالی از زیست را حل کنم، به مبحث آن در کتاب مراجعه می‌کردم و می‌دیدم که اگر کتاب کنارم باشد، می‌توانم پاسخ سؤال را پیدا کنم. این خیلی برایم جالب بود. سؤال هرقدر سخت و مفهومی بود، اگر متن کتاب درسی را کلمه‌به‌کلمه و مفهومی می‌خواندم، می‌توانستم به سؤال پاسخ بدهم. به همین دلیل تصمیم گرفتم روی متن کتاب درسی تمرکز کنم و آن را خیلی بهتر بخوانم. وقتی سؤالی را نمی‌توانستم پاسخ بدهم، احساس می‌کردم هنوز کتاب را دقیق نخوانده‌ام. البته تعریف من از دقیق شاید کمی متفاوت است و شامل مطالعه‌ی همه‌ی درس‌ها با تمرکز خیلی بالا می‌شود.

امسال کنکور شرایط خاصی داشت. چطور این شرایط را مدیریت کردی؟

کنکور همیشه حواشی خاص خود را دارد. هر سال می‌شنویم که ممکن است تأثیر معدل قطعی شود یا کنکور حذف شود. امسال هم حاشیه‌ها و مشکلات خاص خودش را داشت. قضیه‌ی کرونا وضعیت را برایم متفاوت نکرد. پدر من کارمند بانک است و نگران او بودم. قبل از قرنطینه هم در خانه مانده بودم و درس می‌خواندم و تفاوتی برایم نداشت.

تغییر تاریخ کنکور برایت مشکلی ایجاد نکرد؟

روزی که فهمیدم کنکور عقب افتاده خوش‌حال شدم. در این مدت دو کتاب تست زیست کار کردم که مجموعاً 2000 تست جدید داشت. به خودم گفتم الان زمان بیشتری در اختیار دارم برای اینکه به هدفم برسم. اگر باز هم کنکور عقب می‌افتاد، برایم تفاوتی نداشت. انگیزه‌ام خیلی زیاد بود و باز هم می‌توانستم تلاش کنم.

غیرحضوری‌شدن آزمون‌ها هم برایت تفاوتی ایجاد نکرد؟

قبلاً همراه با پدرم به حوزه می‌رفتم و برمی‌گشتم و این بیرون‌رفتن‌ها و همراهی با پدرم برایم خیلی خوب بود. وقتی آزمون‌ها غیرحضوری شد، باز هم پدرم بیدار می‌شد و سؤال‌ها را برایم پرینت می‌گرفت. مادرم صندلی تکی از مدرسه‌ای که نزدیکمان بود، برایم گرفته بود. لباس‌هایم را عوض می‌کردم و دقیق سر ساعت از خودم آزمون می‌گرفتم و در همان پردازش اول قرار می‌گرفتم. پدرم سر ساعت دفترچه‌ی دوم را برایم می‌آورد و بعد هم سر ساعت دفترچه‌ام را از من تحویل می‌گرفت. واقعاً خانواده‌ام خیلی در این مسیر حمایت کردند.

کانون چه دستاوردهایی برایت داشت؟

کانون برایم نوعی مکتب بود. یاد گرفتم زندگی را مدیریت کنم. در زندگی هدف داشته باشم و برایش بجنگم و بدانم که برای هدفم باید چقدر بجنگم. کنکور هدفی بزرگ و آزمون‌های کانون اهداف میان‌مدت برایم بود. کلیت آزمون‌های کانون با کنکور یکسان است. تعیین اهداف زندگی و مدیریت زندگی دو درسی بود که در کانون یاد گرفتم.

و اما نکته‌ی آخر...

هر فردی باید به توانایی‌هایش ایمان داشته باشد و با تلاش و امید به خدا به هدفش برسد. الان که بیست‌ساله شده‌ام به هرچه تاکنون واقعاً می‌خواستم، رسیده‌ام. چیزی نیست که به آن فکر کرده باشم و برایش تلاش کرده باشم و به آن نرسیده باشم. الان دارم دوباره هدف‌گذاری می‌کنم و مطمئنم به سایر اهدافم هم می‌رسم.


سایر گفت‌وگوهای داوود اکبری را در لینک زیر بخوانید:

گفت‌وگوهای داوود اکبری

منبع :

Menu