گفتوگو با پدر و مادر علیرضا چلابیان، رتبهی 2 انسانی کشور از آمل
برای ما مهم بود که مدرسهی علیرضا ایدئال باشد
لطفاً خودتان را معرفی کنید.
مادر: الهه فلاح هستم. دیپلم دارم و خانهدار هستم. دو فرزند داریم. علیرضا پسر بزرگ ماست و معصومه دختر کوچکترمان کلاس دوم دبستان است.
پدر: حسام چلابیان هستم. کارشناسی ادبیات عرب دارم و فرهنگی هستم. در دبیرستان، عربی تدریس میکردم و الان معاون دبیرستان هستم.
از نتیجهی علیرضا در کنکور چه احساسی دارید؟
پدر: بسیار خوشحالیم. انتظار رتبهی یکرقمی منطقه را داشتیم؛ اما کسب رتبهی یکرقمی کشوری برایمان در شرایط خاص امسال، کمی نامنتظره بود. خدا را شکر میکنیم و این رتبه خوشحالی ما را بیشتر کرد.
کمی از فضای خانواده برایمان بگویید.
پدر: ما خانوادهای فرهنگی و مذهبی هستیم. همیشه سعی کردهایم زندگیمان روی اصول و نظم باشد. خصوصاً در دو سال اخیر برنامهی زندگی را طوری تنظیم کردیم که هماهنگ با برنامهی درسی علیرضا باشد. حتی برنامهی خواب و بیداری و شام و ناهار ما منطبق بر برنامهی درسی علیرضا بود. سال اخیر خیلی دقیق این نظم را در خانواده رعایت کردیم. حتی خواهر کوچکتر علیرضا با او همکاری میکرد. البته تلاش و پشتکار خودش و توکلش به خدا علت موفقیتش بود.
مادر علیرضا چه سهمی در موفقیت علیرضا داشت؟
پدر: مادر طبیعتاً سهم بسزایی در آرامنگهداشتن فضای خانواده و تهیهکردن تغذیهی مناسب برای خانواده دارد. همسرم توجه زیادی به سلامت علیرضا داشت. بیرونرفتن ما خیلی کم شده بود و برای جلوگیری از بیماری کرونا بهداشت را خیلی رعایت میکردیم. همسرم مراقب دختر کوچکترم بود که در خانه سروصدا نکند و گاهی حتی دخترم را با خودش به خانهی پدرش میبرد تا فضای خانه برای درسخواندن علیرضا آرام بماند.
از نگاه شما، پدر علیرضا چه سهمی در موفقیت او داشتند؟
مادر: خدا را شاکرم که پدر علیرضا در همهی زمینهها حامی او بود. هر زمانی که برای حفظ آرامش در منزل با دختر کوچکترم چند روزی به خانهی پدرم میرفتم، زحمت کارهای خانه و آشپزی به عهدهی همسرم بود. پدر علیرضا حتی زمانی که آزمونهای کانون غیرحضوری شد، با همراهی یکی از همکارانش زحمت چاپ سؤالات آزمونها را برایش میکشید. پدرش پیگیر امور درسی و برنامههای درسی و آموزشی علیرضا بود. زمانی که در هفتهی آخر دوباره بحث عقبافتادن کنکور مطرح شده بود، سعی میکردیم بههیچوجه اضطرابمان را به پسرمان منتقل نکنیم. من هم سعی کردم از نظر روحی حامی او باشم. با علیرضا گفتوگو میکردیم و به او میگفتیم برای ما مهم این است که تلاش خود را کرده و از زمان استفاده کرده و باید نتیجه را به خدا واگذار کند. برایمان مهم این بود که حسرتی بابت ازدستدادن زمان ندارد. این را لطف خدا و ائمه میدانیم که در روز کنکور و لحظهی کنکور با علیرضا همراه بودند.
از کودکی علیرضا چه خاطرهای دارید؟
مادر: ما کرج زندگی میکردیم و وقتی میخواست به دوم دبستان برود، به آمل آمدیم. زمانی که در پایهی دوم دبستان میخواستیم علیرضا را در مدارس آمل ثبتنام کنیم، خودم پیگیر ثبتنامش بودم. برایمان مهم بود که مسئولان و معلمان مدرسه از نظر آموزشی و مذهبی ایدئال باشند. او را در مدرسهی علیبنابیطالب(ع) آمل ثبتنام کردیم. از معلمشان میخواستم با علیرضا در سطح بالاتری کار کند. از اول دبستان دیده بودم که او به آموزش در سطح بالاتری نیاز دارد. معلم کلاس دومش به من گفت علیرضا مثل خودکاری است که جوهرش تمام نمیشود. علیرضا بسیار پرانرژی بود و در کودکی، شیطنتهای خودش را داشت؛ اما در کنار همهی اینها همیشه به درسهایش توجه داشت. در طول تحصیل، از دبستان تا دبیرستان، دبیران بسیار خوبی داشت. متوسطهی اول در مدرسهی طالب آملی و متوسطهی دوم در مدرسهی تیزهوشان آمل درس خواند. حتی زمانی که مدارس غیرحضوری شد، دبیرانش میگفتند کل بچههای کلاس حتی اگر دیروقت سؤالی داشتند حتماً بپرسند. برای بچهها محدودیت زمانی نگذاشته بودند و سنگتمام گذاشتند. البته در جلسات کانون هم آقای صدر، پشتیبانش همیشه نکات خوبی میگفتند.
پدر: من و همسرم در تربیت و آموزش فرزندانمان همیشه با هم همراه بودیم. من همیشه دغدغهی مسائل آموزشی پسرم را داشتم و همسرم بیشتر پیگیر امور پرورشی و معنوی او بود. سعی میکردم مثلاً درس عربی را که خودم آن را تدریس میکنم، با او کار کنم. حتی گاهی پیش میآمد یک ساعت با هم درس میخواندیم و مرور میکردیم و قواعد عربی را با هم تحلیل و بررسی میکردیم و به نتیجه میرسیدیم. در درسهایی هم که من تخصصی نداشتم، خودش بهتنهایی آنها را میخواند. علیرضا تا درسش را نمیخواند، کار دیگری نمیکرد. در دوران دبستان مشقهایش را حتی قبل از اینکه ناهار بخورد، مینوشت و تکالیفش را انجام میداد. در مقاطع بالاتر هم همین دغدغهی آموزشی را داشت. همیشه در مدرسه نفر اول بود و در آزمونهای کانون هم در شهر و استان نفر اول بود و در سطح کشور هم رتبههای خوبی داشت.

ارتباط شما با کانون چگونه بود؟
پدر: علیرضا از ابتدای سال یازدهم، عضو کانون شد. البته الان بهنظرم بهتر بود او را از سال دهم در آزمونها ثبتنام میکردیم. پیشرفت علیرضا را بعد از حضور در آزمونها دیدم و این آزمونها انگیزهی زیادی به او میداد و با توجه به ترازهایی که کسب میکرد، برایش سکوی پرش بود. حس رقابت در آزمونها، بسیار انگیزهبخش بود. همیشه بعد از آزمون، کارنامه را با هم بررسی میکردیم و کارنامهی اشتباهات را خودش بررسی میکرد. هم خودش و هم ما معتقدیم کانون باعث پیشرفت علیرضا بود. علیرضا در کانون دانشآموز بورسیه بود و علاوه بر اینکه برای آزمونها هزینهای پرداخت نمیکرد، کتابهایی هم بهصورت هدیه از کانون دریافت میکرد. من هم چون فرهنگی بودم، کانون سالی دو جلد کتاب به من هدیه میداد. این موضوع از نظر هزینه کمکحالمان بود و از نظر درسی هم کمک بزرگ و خوبی برای علیرضا بود. پشتیبانش، آقای صدر جلساتی برگزار میکردند و مشاورههایشان بسیار راهگشا بود. پشتیبان ویژهی علیرضا هم آقای عرفان میرزایی بودند که ایشان هم از نظر روحی و هم از نظر آموزشی کمک زیادی به پسرم میکردند و تجربیات خودشان را به او منتقل میکردند.
شرایط کرونا را در خانواده چگونه مدیریت کردید؟
مادر: ابتدا که شناختی از این شرایط نداشتیم، برایمان خیلی دشوار بود و کاملاً در خانه قرنطینه بودیم و خیلی محدود فقط برای خرید از خانه خارج میشدیم. بعد کمکم متوجه شدیم که باید با رعایت اصول بهداشتی با این شرایط کنار بیاییم. البته این وضعیت در کنار سختیهایی که داشت، فرصت بیشتری برای درسخواندن برای بچهها ایجاد کرده بود.
پدر: نگران عاقبت این وضعیت بودیم. بعد متوجه شدیم که این مسئله در کوتاهمدت حل نمیشود و علیرضا هم سعی کرد طبق وضعیت جدید، برنامهی جدیدی تنظیم کند تا بتواند در روز کنکور به اوج آمادگی خودش برسد. ما هم رفتوآمدهای کم قبل را کمتر کردیم تا بتوانیم به نتیجهی خوبی برسیم.
علیرضا، لطفاً از حمایتهای پدر و مادرت کمی برایمان بگو.
علیرضا: اعتقادم این است که هرکسی در جامعه میخواهد به جایگاهی برسد، بزرگترین کمککننده و پشتیبانش خانوادهاش هستند. من دست پدر و مادرم را میبوسم و از آنها تشکر میکنم. اگر پدر و مادرم نبودند، معلوم نبود چه هدفی در زندگی انتخاب میکردم و به چه کاری دست میزدم.
سایر گفتوگوهای داوود اکبری را در لینک زیر دنبال کنید:
