دشوارترین سؤالات کنکور در برابر نگاه امیدوارانه و ذهنیت مثبت، حلشدنی هستند
لطفاً خودت را معرفی کن.
شهریار سلیمانی از شهر گرگان هستم. در کنکور 99 رتبهی 6 تجربی کشور را کسب کردم. از هفتم تا دوازدهم در مدرسهی تیزهوشان شهیدبهشتی درس خواندم. از اول تا سوم دبستان در مدرسهی پیوند 2 و از چهارم تا ششم دبستان در مدرسهی حافظ درس خواندم. مادرم استاد دانشگاه و پدرم تولیدکنندهی شمش آلومینیوم هستند.
از چه زمانی کنکور برایت جدی شد؟
از تابستان قبل از ورود به پایهی یازدهم، درسخواندن جدی برای کنکور را شروع کردم و در آزمونهای کانون ثبتنام کردم. در اولین آزمونی که شرکت کردم، رتبهام سهرقمی شد. در چند آزمون، رتبهام در حدود 100 بود. تصوری که از خودم داشتم این بود که در کنکور هم رتبهام در همین حدود خواهد بود. با عمو و پدر و مادرم مشورت کردم و آنها معتقد بودند که جای نگرانی نیست و رفتهرفته میتوانم پیشرفت کنم. واقعاً همین طور هم شد. در پایهی یازدهم چند بار توانستم رتبهی یکرقمی کسب کنم. دوازدهم پیشرفتم به اوج خودش رسید. چندین بار رتبهی یکرقمی و حتی رتبهی 1 کسب کردم و همین باعث شد به این فکر بیفتم که در کنکور هم میتوانم رتبهی خوبی کسب کنم.
فضای مدرسه برای درسخواندن چطور بود؟
مدرسهی ما در سطح استان از نظر کادر آموزشی و رتبهی دانشآموزان، مدرسهی برتر است و فضای مدرسه بسیار خوب بود. آقای تیموریماسوله، رتبهی 3 تجربی کشور هم در مدرسهی ما درس میخواند و دانشآموزان برتر دیگری هم دانشآموز مدرسهی شهیدبهشتی بودند. حضور دانشآموزان برتر فضای رقابتی بسیار خوبی به وجود آورده بود. علاوه بر این، تدریس خوب دبیران باعث میشد برای کسب رتبه و نمرههای بهتر تلاش کنیم و با هم رقابت کنیم. در کنار یکدیگر، به رشد هم کمک میکردیم و فضای مدرسه از این نظر عالی بود.
در تابستان سال گذشته برنامهات برای درسخواندن چگونه بود؟
دبیران مدرسهی ما در سطح شهر کلاسهای بسیار خوبی تشکیل میدادند. مدرسه تصمیم گرفت خودش برای ما با دبیران خودمان کلاسهایی را در قالب «طرح کنکور» برگزار کند و از فضای آموزشی مدرسه برای کلاسهای فوقالعاده هم استفاده کنیم. این کار بسیار خوبی بود و در زمان ما صرفهجویی زیادی شد. درسها را از تابستان شروع کردیم و این کار نتیجهی بسیار خوبی هم برای ما داشت. این باعث شد وقتی کرونا شروع شد، درسها را تمام کرده بودیم و خیالمان راحت بود که وضعیت جدید به درسهایمان آسیبی نمیرساند. به همین دلیل توانستیم در آن دوران با خیال راحت برنامهریزی کنیم و پیش برویم. در تابستان سال گذشته از هر کتاب یکیدو درس را عمیق یاد گرفتیم و به همین دلیل در آزمونهای مهر به بعد کانون، کمی از برنامهی راهبردی جلوتر بودیم. البته این پیشروی به حدی نبود که مطالب را برای آزمونها فراموش کنیم. دبیرهایمان هم سعی میکردند تا حد امکان همگام با برنامهی راهبردی کانون پیش بروند تا برای ما آشفتگی ذهنی ایجاد نشود.
اگر در درسی برنامهی راهبردی با مدرسه هماهنگ نبود، چطور این مسئله را مدیریت میکردی؟
اولویتم همیشه با برنامهی راهبردی کانون بود. اگر چهارشنبه در مدرسه آزمونی داشتم و جمعه باید در آزمون کانون شرکت میکردم، چه مباحثشان همپوشانی داشت چه نداشت، خودم را برای آزمون کانون آماده میکردم. البته وقتی برای آزمونها درس میخواندم اغلب مطالب برای مدرسه هم پوشش داده میشد. از طرفی تمام تلاشم را میکردم تا مطالب را در کلاس، عمیق یاد بگیرم تا اگر برنامهی مدرسه با کانون هماهنگ نبود، دیگر نیاز نباشد در خانه برای امتحانات مدرسه وقت بگذارم. در کلاس، تستهای آموزشی هم کار میکردیم و همین باعث میشد بتوانم خودم را به تسلط 70درصدی برسانم. درضمن چون در کلاس ایراداتم را برطرف میکردم، باعث میشد وقتی برنامهی کانون به همان مبحث میرسید، با صرف زمان کمتری خودم را برای آزمونها آماده کنم. البته دبیرهایمان هم سعی میکردند بودجهبندی امتحانات را هم با برنامهی کانون هماهنگ کنند.
نظرت راجع به بازهی دوهفتهای آزمونها چیست؟
آزمونهای دوهفتهیکبار در بهترین حالت ممکن برگزار میشد. یک هفته برای آمادهشدن، زمان بسیار کمی است و بازهی سههفتهای دانشآموز را از فضای آزمون خارج میکند. دو هفته حالت بسیار متعادلی است که هم تعداد آزمونها در طول سال مناسب است و هم زمانی که در اختیار دانشآموز است، برای هر آزمونی کافی است. مزیت دیگر برنامهی کانون، ایستگاههای جبرانی آن است که برنامه را تقویت میکند.
برای دو هفته چطور برنامهات را طراحی میکردی؟
روشهای پیشروی برای درسها، متفاوت است. ابتدا سعی میکردم برای درسهای اختصاصی که دبیرهایم جلوتر از برنامهی راهبردی بودند، درسنامهی کتابهای تست را با سرعت متناسب و خوب مطالعه کنم تا اگر نکتهی اضافهای هست یا جایی را متوجه نشدهام، ایرادم را برطرف کنم. تستهایی را که از هر درس در اختیار داشتم، طوری تقسیم میکردم که تا قبل از چهارشنبهی هفتهی دوم آنها را کار کرده باشم. مثلاً اگر 200 تست داشتم، در ده روز، روزی 20 تست کار میکردم. تستهایی هم وجود داشت که بلد نبودم یا غلط داشتم. آنها را علامتدار میکردم و چهارشنبه و پنجشنبهی قبل از آزمون، جمعبندی میکردم و تستهای علامتدار را دوباره حل میکردم. روز پنجشنبهی قبل از آزمون هم، آزمون غیرحضوری را از خودم میگرفتم تا برای جمعه آماده باشم.

بین تست و مطالعهی تشریحی چطور تعادل برقرار میکردی؟
این دو بخش در ریاضی و فیزیک و بخشهای محاسباتی شیمی، زیاد از هم تفکیکشدنی نیستند. وقتی کسی بتواند مسئلهای را حل کند، در تست هم زیاد مشکلی نخواهد داشت؛ اما در درسهایی مثل زیست و دینوزندگی، برای مطالعهی تشریحی، زمان جداگانهای در نظر میگرفتم تا بتوانم مطالب را بهتر به حافظه بسپارم. برای موفقیت در حل تستها دقیق میدانستم طراحان تست به کدام بخش کتاب اهمیت میدهند و کلیدواژهها اهمیت بیشتری داشت. در مطالعهی تشریحی برای امتحانات مدرسه یا امتحانات نهایی لازم بود مطالب و تعاریف به حافظه سپرده شود. بههرحال اولویتم همیشه با تست بود.
درسهای دهم و یازدهم را چطور در برنامه میگنجاندی؟
در پایهی دهم در آزمونهای کانون شرکت نمیکردم و هدفم موفقیت در چهارچوب اهداف مدرسه بود. از یازدهم جدی درس میخواندم و آزمون میدادم. البته نظم درسخواندن و جدیتم در دوازدهم بیشتر شد و برنامهام را مینوشتم. درسهای دهم و یازدهم را در مدرسه خوب یاد گرفته بودم و در مدرسه و آزمونها عملکرد خوبی داشتم. وقتی وارد دوازدهم شدم، میدانستم که میتوانم مطالب یازدهم را با مرور به تسلط برسانم. مطالب دهم کمی نگرانم میکرد؛ چون بیشترِ زمانم را به دوازدهم اختصاص میدادم. بههرحال بین درسهای پایه به دهم اهمیت بیشتری دادم تا بتوانم این پایه را هم به تسلط برسانم. از نظر اولویتبندی زمانی، اول دوازدهم، بعد دهم و درنهایت برای یازدهم زمان صرف میکردم.
برنامهات در روزهای جمعهی آزمون چه بود؟
بعد از آزمون، کمی استراحت میکردم. وقتی کارنامه را میگرفتم، نمرههایم را بررسی میکردم و غلطها و نزدههایم را یادداشت میکردم. بعد از کمی استراحت، تحلیل آزمون را شروع میکردم. بعد از تحلیل آزمون، مسیر برایم روشن میشد و متوجه میشدم که باید چه کاری انجام بدهم. با این کار برای دو هفتهی پیش رو، شکل کلی برنامهام از نظر رفع اشکال مشخص میشد و بایدها و نبایدهایی به ذهنم میآمد. برنامهی درسی را هم با توجه به برنامهی راهبردی تنظیم میکردم. بیشترین زمانم در روز جمعه صرف تحلیل آزمون میشد. متوسط تعداد غلطهایم بین 10 تا 15 سؤال بود و بیشتر غلطهایم ناشی از بیدقتی بود.
از آزمونهای جامع نیمسال اول راضی بودی؟
در پایان نیمسال اول رتبههایم در سه آزمون بهترتیب 3، 2 و 1 شد؛ اما در دی و بهمنماه رتبههایم به 15 و 16 رسید. خوب بود؛ اما خودم راضی نبودم. نسبت به نتایج قبلم، افت محسوب میشد و تا اسفند ادامه داشت. شاید کمی به این دلیل بود که در دیماه درگیر امتحانات مدرسه شده بودم. خوشبختانه بعد از عید توانستم متمرکزتر درس بخوانم و اگر در روشهایم ایراداتی وجود داشت، آنها را اصلاح کنم. نتیجهی آزمونهایم هم بعد از عید بسیار خوب بود و به روال قبل برگشتم.
ساعت مطالعهات در بازههای زمانی گوناگون چقدر بود؟
بهطور میانگین 10 ساعت در روز درس میخواندم. در روزهایی که به مدرسه میرفتم، بین 5 تا 6 ساعت درس میخواندم. افتوخیزهایی هم داشتم. مثلاً در طول سال دو بار بهدلیل بیماری آنفلوانزا نتوانستم درس بخوانم و مادرم هم به من میگفتند که با آن وضعیت لزومی ندارد درس بخوانم تا زودتر بهبود پیدا کنم و بتوانم به وضعیت قبل برگردم. پیشنهادی که به من میداد برایم واقعاً تأثیرگذار بود. وقتی مریض میشدم، دائم به خودم میگفتم باید درس بخوانم؛ وگرنه از درسها عقب میمانم. مادرم معتقد بود باید فقط استراحت کنم تا به تمرکز قبلی برگردم. این کار برایم نتیجه داد. اگر به حرف مادرم گوش نمیدادم، درسی را که در حالت بیماری خوانده بودم متوجه نمیشدم و دورهی درمانم هم طولانیتر میشد. خوشحالم که به پیشنهاد مادرم عمل کردم. گاهیاوقات هم پیش میآمد که به دلایل مختلف تمرکز کافی نداشتم و نمیتوانستم درس بخوانم. سه یا چهار بار در طول سال چنین وضعیتی برایم پیش آمد. روزهایی که انرژی بیشتری داشتم، صبحها زودتر بیدار میشدم و دوست داشتم عقبافتادگیها را جبران کنم که تا 11 یا 12 ساعت هم درس میخواندم.
در آزمونهای کانون یا حتی در کنکور با چه درسی مشکل داشتی؟
در آزمونهای کانون و کنکور با درس ادبیات مشکل داشتم. نمرههایم خوب بود؛ اما این درس برایم چالشبرانگیز بود. البته شیمی کنکور هم کمی برایم دشوار بود. در طول سال با شیمی مشکلی نداشتم و نمرههایم هم بسیار خوب بود. در سال یازدهم در المپیاد شیمی هم شرکت کرده بودم و در آزمونهای کانون این درس جزو نقاط قوتم بود.
کدام درسها نقاط قوت تو بود؟
عربی، زبان و ریاضی و فیزیک نقاط قوت من بود.
درس شیمی را در روز کنکور چگونه مدیریت کردی؟
نمرهام در کنکور 75 شد. در کنکور به سؤالات حفظی پاسخ دادم. وقتی به سؤالات دشوار رسیدم، سعی کردم ذهنیتم را مثبت نگه دارم. پیش آمد که در دور اول، به چهار سؤال پشتسرهم پاسخ ندادم و اگر واقعبینانه نگاه میکردم، عملکردم مطلوب نبود. با وجود این، سعی کردم امیدوارانه نگاه کنم و به خودم گفتم که این نزدهها بهدلیل استرس کنکور است و به این دلیل است که در دور اول با سؤالات دشوار و وقتگیر مواجه شدهام و دور دوم این سؤالات را حل میکنم. همین طور هم شد. اگر دور اول را در نظر میگرفتم، نمرهام به 50 هم نمیرسید. بعد از شیمی، به سراغ سؤالات نشاندار درسهای دیگر رفتم و کمی خیالم از بابت درسهای دیگر راحت شد. استرسم کم شد و دوباره به سراغ سؤالات شیمی آمدم و ذهنیت مثبتم نتیجه داد. در دور دوم از پس دشوارترین سؤالاتی که تاکنون دیده بودم، برآمدم. فکرش را هم نمیکردم به آن سؤالات پاسخ بدهم؛ اما توانستم. هر سؤالی که حل میکردم، برای سؤال بعدی انرژی بیشتری میگرفتم. با این کار توانستم نمرهام را حدود 25درصد رشد بدهم. با توجه به نوع سؤالات، از نتیجهام راضی بودم.
درصدهای کنکورت را برایمان بگو.
ادبیات 60، عربی 100، زبان 95، دینوزندگی 86، زمینشناسی 68، ریاضی 88، زیستشناسی 88، فیزیک 100، شیمی 75.
از همکاری پدر و مادرت در دوران کرونا بگو.
دوران کرونا دوران خاصی بود و پدر و مادرم برایم حامیان خاصی بودند. در خانه، توصیههای بهداشتی را خیلی رعایت میکردیم. پدر و مادرم از تفریح و مهمانی کم کرده بودند و علاوه بر کنکور، کرونا هم باعث شد این مسائل را بیشتر رعایت کنند. گاهی خانوادگی و چهارنفری با ماشین بیرون میرفتیم تا از فضای بسته خارج شویم و من هم حالوهوایی عوض کنم. این پیشنهاد را همیشه پدر و مادرم میدادند. این کار واقعاً نتیجه میداد و تمرکزم بیشتر میشد و انگیزه و روحیه میگرفتم. به دوران کرونا مثبت نگاه کردم و حتی میتوانم بگویم از این دوران نتیجهی مثبتی گرفتم. هم زمان بیشتری در اختیار داشتم و هم پدر و مادرم واقعاً حمایتم کردند.
وقتی کودک بودی، پدر و مادرت چه کارهایی برایت کردند؟
بهنظرم وقتی کودک بودم، سهم آنها در موفقیت من، بیشتر و مهمتر از دوران کنکور بود. ذهنیتهایی که از کودکی در ذهنم به وجود آوردند، حرفهایی که زدند و تشویقهایی که کردند، همگی باعث شده امروز بتوانم به نتیجه برسم. پدر و مادرم از کودکی تأثیر بسیار خوبی روی من گذاشتند. همیشه پدرم میگفت مادرم باهوش است و خودش را باپشتکار توصیف میکرد. تا حدی این را حس میکردم. پدرم میگفت از کودکی هر دوی اینها را با هم داشتم. شاید هم این حرف را میزدند تا به من روحیه بدهند. الان احساس میکنم هر دو عامل را در حد کافی دارم. این باور مثبتی که پدر و مادرم از کودکی به من دادند، الان برایم نتیجه داده است. با باور و ذهنیتی که از کودکی به من دادند، بزرگ شدم. این باور حتی اگر وجود عینی نداشت، باعث شد به آن اطمینان کنم و از آن نتیجه گرفتم. از کودکی اتاقم همیشه منظم بود و همهچیز در جای خودش قرار داشت. مادرم خیلی من را تشویق میکرد. به من میگفت خیلی پسر منظمی هستم و باید این نظم را حفظ کنم؛ چون در آینده کمک زیادی به من میکند. با حرفهای پدر و مادرم خیلی تشویق میشدم. در کنکور هم این نظم را با برنامهریزی خوب، رعایت میکردم.
بهجز درس، چه کاری تو را شاداب میکند؟
قبل از کنکور موسیقی، بسکتبال و زبان انگلیسی را دنبال میکردم. در سال کنکور، زبان و بسکتبال را تعطیل کردم. در دوران درسخواندنم برای استراحت، گیتار میزدم و این تمرکزم را برمیگرداند. علاوه بر آن، در حد متعادل از گوشیهمراه استفاده میکردم و حواسم بود که درگیر حواشی نشوم.
نظرت دربارهی روش درسخواندن غیرحضوری چیست؟
با این روش موافق بودم. کلاسهای حضوری زمان زیادی از من میگرفت و کلاسهای آنلاین برایم خیلی خوب بود و در زمانم صرفهجویی میکرد. برای آزمونهای غیرحضوری هم وضعیت را برای خودم شبیهسازی میکردم و خوشحال بودم که رفتوآمد و گرمای هوا انرژیام را از بین نمیبرد.
نظرت دربارهی مجموعهی کانون و تأثیراتی که در زندگیات داشت، چیست؟
از نظر درسی، جامعهی آماری کانون یعنی نوعی اطمینان که گویای همهچیز است. کانون جامعهی آماری پرتعدادی دارد و وقتی در آذرماه رتبهی 1، 2 یا 3 کسب کردم، در حدود صدودههزار نفر یعنی چیزی در حدود یکششم شرکتکنندگان کنکور، همراه با من آزمون میدادند. این عدد زیادی است. نظم برنامههای کانون که چندین متخصص روی آن فکر کرده بودند، بسیار عالی بود و برای من که مشاور هم نداشتم، برنامهی کانون، برنامهی مطمئنی بود. مشاوران دوستانم میگفتند که از برنامه جدا شوند؛ اما من برنامهام را کاملاً منطبق با کانون پیش بردم و نتیجه هم گرفتم. برنامهی راهبردی کانون حجم زیادی از آشفتگی ذهنی بچهها را کاهش میدهد. وقتی از ابتدا بدانیم که طبق یک برنامهی منسجم پیش میرویم و بهموقع درسها را تمام میکنیم، روحیهی زیادی به ما میدهد. تستهای کانون بسیار عالی بود و بهترین طراحان، گزینشگرها و ویراستاران کشور، سؤالات کانون را طراحی و گزینش و ویرایش میکردند. سؤالات عالی بودند و ایدهی اصلی سؤالات تحسینبرانگیز بود. بعضی از سؤالات، بهخصوص در درسهای اختصاصی، ایدههای جدید و جذابی داشت. وقتی با سایر دوستان صحبت میکردم، آنها هم با من از نظر خوببودن سطح سؤالات کانون، همعقیده بودند. از کتابهای سهسطحی هم استفاده میکردم و واقعاً راضی بودم و برای جمعبندی به من کمک میکرد. سطح سؤالات خیلی خوب بود و سطحبندی کاملاً استانداردی داشت. با توجه به برنامهی کانون، برنامهریزی میکردم و به آن پایبند بودم و متوجه شدم که نظم در تمام مراحل زندگی کمککننده است.
اما نکتهی آخر...
مهمترین نکته در موفقیت، باور است. اگر باور داشته باشیم کاری دشوار است، آن کار به سرانجام نمیرسد؛ اما اگر در ذهنمان باور داشته باشیم که کاری را با وجود سختبودن، با تلاش میتوانیم به سرانجام برسانیم، صددرصد به هدف میرسیم. شاید این حرف کلیشهای باشد؛ اما به من ثابت شد که اگر باور داشته باشیم، به نتیجهی خارقالعادهای میرسیم.
سایر گفتوگوهای داوود اکبری را در لینک زیر بخوانید:
