یکشنبهها گفتوگوی خانوادگی داریم
لطفاً خودتان را معرفی کنید.
مادر: من پریسا عظیمی، دندانپزشک هستم. سارا علاوه بر رتبهی 7 زبان منطقهی 1، رتبهی 13 تجربی منطقه را نیز کسب کرده است.
پدر: من هم پزشک جراح هستم. پسرمان، شروین باقریه، هم دندانپزشک است و اکنون دورهی تخصص را پشت سر میگذارد. او در سال 90 رتبهی 11 کشور شد.
از دوران کودکی سارا چه خاطراتی به یاد دارید؟ شما به عنوان پدر و مادر او چه نقشی در موفقیت او داشتهاید؟
مادر: محیط خانواده در رشد بچهها بسیار مهم است. رفتار پدر و مادر در موفقیت و رشد فرزندان تأثیر زیادی دارد. بچهها هر چیزی را که میبینند میآموزند، نه چیزهایی را که به آنها تذکر میدهیم. وقتی فرزندانم کوچک بودند همیشه هنگام خواب برای آنها کتاب داستان میخواندم. بچهها به این کار عادت داشتند. گاهی وقتی از سر کار برمیگشتم و خسته بودم ممکن بود جملهای را اشتباه بگویم. در این مواقع صدای خندهی بچهها مرا هشیار میکرد. آنها از کودکی دیده بودند که من و همسرم مطالعه میکنیم و الگوی خوبی برای آنها بودیم. سارا هدفش مشخص بود و چشم و همچشمی برایش معنایی نداشت. به محض اینکه رتبهاش را دید رشته و دانشگاه مورد علاقهاش را انتخاب کرد. او فقط به علاقهاش فکر میکرد.
پدر: من به یاد ندارم پدرم حتی یک بار به ما گفته باشد که به سراغ درسهایتان بروید. خودم هم هرگز برای درس خواندن به دختر یا پسرم تذکر ندادهام. به نظرم اگر برای درس خواندن زور و اجبار باشد دانشآموز به جای خاصی نخواهد رسید. باید بچهها را آزاد گذاشت تا علاقهشان را دنبال کنند. ممکن است بعضی از دانشآموزان به رشتههای فنی یا هنری علاقهمند باشند. من و همسرم در انتخاب رشتهی فرزندانمان هیچ دخالتی نکردیم و تنها کاری که کردیم راهنمایی بود. انتخاب نهایی همیشه با خودشان بوده است.

در آموزش مهارتهای مختلف چهقدر به بچهها کمک کردید؟
مادر: بچهها باید چندبعدی باشند. باید آداب معاشرت و روابط اجتماعی را بلد باشند. از ابتدا سعی کردم احترام به بزرگتر، راستگویی و انجام مهارتهای خانه را به فرزندان خود آموزش دهم. دوست داشتم هر آن چیزی بلد هستند به دیگران هم یاد بدهند. فرزندان در کنار درس خواندن باید در ابعاد دیگر نیز پرورش یابند. حتی مفاهیم اجتماعی مثل بازیافت و توجه به محیط زیست هم باید به آنها آموزش داده شود.
با توجه به اینکه هر دو پزشک هستید، چهقدر میتوانستید برای فرزندان خود وقت بگذارید؟
پدر: من به خاطر شغلم کمتر در کنار بچهها بودم؛ اما همسرم از این لحاظ بیشتر وقت گذاشته است. هر دوی ما سعی کردیم تمام توانمان را برای آنها به کار ببندیم و آموزشهای تربیتی لازم را به آنها ارائه دهیم. یکی از مهمترین شاخصهی فرزندان ما احترام به بزرگتر است. پسرمان با اینکه رزیدنت است، هنوز هم در کارها از ما نظرخواهی میکند و به راهنماییهای ما توجه ویژه دارد.
مادر: ما همیشه بعدازظهر پنجشنبه و جمعه در کنار هم هستیم. بعدازظهر یکشنبه هم گفتوگوی خانوادگی داریم و من در کنارشان هستم. در این گفتوگوها برای بچهها از تجربیاتمان میگوییم. من هر بخش از زندگی که دچار اشتباه شدهام به طور شفاف برای آنها شرح میدهم. شاید برخی فکر کنند اگر از اشتباهات خود بگویند از خود ضعف نشان دادهاند؛ اما تفکر من این نبود. به نظر من بیان اشتباهات برای بچهها همان قدر باارزش است که بیان موفقیتها و تجربیات.
چه شاخصهای از کانون باعث شد به آن اطمینان کنید؟
مادر: آزمونهای کانون در موفقیت فرزندانم اثرگذار بود و باعث میشد برنامهریزی دقیقتری داشته باشند. وقتی میدانستند برای آزمون جمعه چه بخشهایی را باید مطالعه کنند، باعث آرامش آنها میشد.

چرا اعتقاد دارید که آزمون دادن به بچهها آرامش میدهد؟
مادر: وقتی شما چهار بار جادهی اصفهان تا تهران را طی کنید این مسیر را بهخوبی یاد میگیرید و دفعهی بعد با آرامش بیشتری پا در این جاده میگذارید. آزمون هم همین ویژگی را دارد. وقتی شما در طول سه سال در 43 آزمون برنامهای شرکت میکنید روز کنکور آرامش بیشتری خواهید داشت. پشتیبان دخترم در کانون، خانم باباصفری، بسیار متین و موقر و مثل خواهر برای دخترم بودند. همیشه به دخترم روحیه میدادند.
در روزهای آزمون چگونه سارا را حمایت میکردید؟
پدر: تمام این سه سال و در تمام آزمونها سارا را به حوزهی آزمون میبردم. زمانی که آزمون تمام میشد اولین کسی بودم که راجع به آن با او گفتوگو میکردم.
مادر: سارا وقتی کارنامهی آزمون را به ما نشان میداد، به همراه پدرش آن را با دقت تحلیل میکرد. سپس نتایج را با آزمونهای قبلی مقایسه میکرد.
چه پیامی برای پدرها و مادرها دارید؟
پدر: علم چیزی نیست که مثل سِرُم به بچهها تزریق کنیم. باید بدانیم فرزند ما چهقدر و در چه زمینهای علاقهمند و برنامهپذیر است. ابتدا باید علاقهی بچهها را بشناسیم.
مادر: از بچهها نخواهیم چیزی بشوند که خودمان نشدیم.


