امروزه یکی از بزرگترین گونههای تجارت در دنیا، واردات سرمایه انسانی یا به عبارت دیگر، جذب نوابغ و استعدادهای علمی سایر کشورها توسط کشورهای پیشرفته و توسعه یافته است. آموزش عالی یکی از مهمترین سیاستها در این کشورها برای دستیابی به توسعه پایدار است. در این میان، کشورها با صرف انواع هزینهها در پی آن هستند تا حداکثر بهرهبرداری از استعدادهای داخلی و خارجی را داشته باشند. در انگلستان و ولز دسترسی به سطح تحصیلات تکمیلی یا [1]HE یکی از مهمترین سیاستهای دولت است. در این میان در بین گروههای مختلف کودکان، توانایی کسب مدارج بالای علمی برای اقشاری که در سطح پایین اقتصادی-اجتماعی قرار دارند یکی از دغدغههای اصلی تصمیمسازان است. نتایج تحقیقات مارسنارو، گالیندو و ویگنولز (2006)[2] نشان میدهد ارتباطی مهم بین پیشزمینه اقتصادی-اجتماعی کودکان یا به عبارت دیگر، شرایط اقتصادی و محیطی که آنها در آن رشد میکنند، با میزان شرکت آنها در مدارج بالاتر علمی وجود دارد.
اما جالب است بدانید نتایج این تحقیق نشان میدهد که در بازه سنی 16 تا 18 سال بین میزان کسب موفقیت علمی دانشآموزان و سطح اقتصادی و اجتماعی زندگی آنها رابطهای چندان قوی وجود ندارد. نتایج این تحقیق نشان میدهد آن چه باعث دور ماندن این گروه از کودکان از تحصیلات پیشرفته شده است نابراری آموزشی در دوران اولیه آموزش آنهاست. این کودکان بواسطه شرایط نامناسب اقتصادی و اجتماعی که با آن روبرو هستند نمیتوانند در دوران اولیه تحصیل خود وارد مدارس با کیفیت شده و نهایتا این امر در بلندمدت موجب دور ماندن آنها از سطح بالای مدارج علمی میشود. بنابراین آنچه بیش از همه باید مورد توجه سیاستگذاران این حوزه قرار گیرد کاهش نابرابری آموزشی در سنین پایین است. محققان اعتقاد دارند این قشر از دانشآموزان بواسطه محرومیتهایی که با آن روبرو هستند انگیزه بالایی برای کسب موفقیت و جبران شرایط نامناسب خود دارند اما شرط لازم برای شکوفایی این انگیزه و اشتیاق، دسترسی آنها به مراکز آموزشی مناسب است.
برخی تصور میکنند که اگرچه در فازهای اولیه آموزش در مدارس بهطور خاص سطوح پایه، ممکن است نابرابری آموزشی بین دانشآموزان وجود داشته باشد اما در سطوح بالا این مشکل وجود ندارد و همین امر موجب میشود تا دانشآموزان در کسب موفقیتهای درسی با حداکثر توان خود فعالیت کنند. اما نتایج این تحقیق بیانگر واقعیت بسیار مهمی است که باید مورد توجه تصمیمسازان و فعالان این حوزه قرار گیرد. نابرابری آموزشی در دورههای ابتدایی و سالهای اولیه آموزش، موجب شکلگیری نگرشی منفی در دانشآموزان برای کسب موفقیتهای علمی و تلاش در کلاس درس میشود. مشکلات در این مقاطع سنی تاثیر بالایی در ذهن دانشآموز و پیشبینی او از آینده و مشکلات او در این مسیر دارد. این عامل موجب میشود تا دانشآموزان از سطح عملکرد واقعی خود فاصله گرفته و رفتهرفته انگیزه کسب مدارج بالای علمی را از دست بدهند. این در حالیست که بررسی شده دانشآموزانی که در بدترین شرایط اقتصادی اجتماعی به سر میبردند اما دسترسی مناسبی به امکانات آموزشی دولت داشتهاند موفقیتهای علمی بزرگی کسب کردهاند.
نابرابری آموزشی همچون فیلتری موجب غربال شدن دانشآموزان با استعدادی میشود که بواسطه شرایط نامناسب اقتصادی و اجتماعی در جامعه و محرومیتهای که در مدارس با آن مواجه میشوند، پیشبینی نادرستی از آینده دارند. خروج هر دانشآموز با استعداد از چرخه آموزشی به مثابه کاهش پتانسیل سرمایه انسانی یک کشور و از دست رفتن منابع ارزشمند اقتصادی اجتماعی آن خواهد بود. بنابراین بر اساس این پژوهش سیاستگذاران آموزشی انگلیس و ولز در تلاشند تا با طراحی مناسب سیستم آموزشی امکان دسترسی دانشآموزان محروم به لحاظ اقتصادی- اجتماعی به مراکز آموزشی مناسب را فراهم کنند تا بتوان گفت این تنها فرزندان خانوادههای مرفه و دارای جایگاه اجتماعی مناسب نیستند که وارد مدارج بالای علمی میشوند بلکه تمامی کودکان از حقوق یکسانی در این زمینه برخوردارند.
[1] Higher education
[2] Oscar Marcenaro-Gutierrez ·Fernando Galindo-Rueda · Anna Vignoles (2006)
منبع:
Studies in Empirical Economics. Who actually goes to university? / Oscar Marcenaro-Gutierrez, Fernando Galindo-Rueda, and Anna Vignoles, 2006. Pp . 79-104
